۳۰ فروردین ۱۳۸۴

خب ببینیم چگونه می توان یه وبلاگ خوب داشت؟

از خودتان حرفی نزنید، از مشكلاتتان،‌ یا احساساتتان. هر چیز را كه بگویید قبلا كسی گفته. این طوری هر كس كه وبلاگتان را می خواند می تواند فرض كند‌ شما به چیزی رسیدید،‌ چیزی كه همه دنبالش میگردند. سعی كنید نشان دهید بالاخره راهتان را پیدا كرده اید. مثلا گاهی در مورد چیزی كه به آن علاقه دارید (فیزیك،‌ كامپیوتر،‌ هنر یا هر چیز دیگر) مطلبی بنویسید و به این ور و اون ور لینك دهید. سعی كنید دیگران شما را نه در حرفهایتان بلكه در رفتارتان بشناسند. (البته در مورد فلسفه و موسیقی باید كمی احتیاط كنید،‌ پرداختن زیاد به این دو ممكن است نشان دهد هنوز هم مشكلات حل نشده ای باقی است،‌ و در موسیقی هم،‌ جاز با توجه به پیچیدگی اش انتخاب اول است) ببینید،‌ مساله اصلا این نیست كه شما نشان دهید راه حلی پیدا كرده اید،‌ مساله این است كه شما نشان دهید همه مسایل در شما و زندگیتان رسوب کرده است. البته توجه كنید، شما هم انسانید،‌ نمی شود همیشه در اوج باشید، ‌گاهی هم افسرده یا خشمگین شدن هیچ اشكالی ندارد. اگر همیشه در اوج باشید احتمالا در میان هم جنسانتان كسانی از شما خوششان نخواهد آمد و در میان جنس مخالف طرفدارانی پیدا خواهید كرد. آنچه به شما ارزش میدهد،‌ آگاهی از وضع موجودتتان و ضعف ها و توانایی هایتان است،‌ نه ایده آل هایتان. آیده آل یك سم است،‌ ایده آل چیزی است كه شما را تنها میكند و چیزی كه بیشتر مخاطبانتان را میخنداند تا آنها را به شما نزدیك كند. یك چیز جالب دیگر هم هست،‌ شاید در نگاه اول به نظر برسد كه باید نشان دهید هیچ كس و هیچ چیز برایتان اهمیت ندارد ولی این طور نیست. این تنها یك پوسته نازك است. در پشت این پوسته باید گاهی هم به بعضی از روابطتان اهمیت دهید و نشان دهید آن قدر رشد كرده اید كه اگر لازم باشد می توانید با دیگران هم كنار بیایید. روش ظاهر خشن و باطن دوست داشتنی شاید بتواند دخترهای ساده را جذب كند اما به تصویری كه قرار است از خودتان بسازید لطمه جدی میزند.



من میتونم این رو همین طوری ادامه بدم. ولی دیگه نمیدم.
یه بار هم تو دانشگاه نشسته بودم و ملت رو تماشا میكردم. یهو به ذهنم رسید كه چه جوری ملت نمی فهمن چه خبره و واقعا چی مهمه. بعدم یه حس عجیب بهم دست داد. یه كم تو اون حس بودم که به خودم گفتم بیکاری مگه و یه سیگار روشن كردم. همین.

هیچ نظری موجود نیست: