۲۰ دی ۱۳۹۴

داوکینز و ربطش به فاسد شدنی بودن خانم ها

من از اولش هم که جناب داوکینز گل کرد و همه شروع کردند توهم خدا رو خوندن اصلا ازش خوشم نمی اومد. این نوشته تلاشی هست برای صورت بندی این حس من:

خلاصه حرف داوکینز از نظر من دو نکته است:
یک. گزاره وجود خدا یک گزاره علمی است و می شود با روش علمی درستی و نادرسی آن را بررسی کرد. حالا اگر کسی بیاید این گزاره را با روش علمی بررسی کند هیچ مدرکی برای تایید این گزاره پیدا نخواهد کرد. به این معنی که برای فهم واقعیت دنیا تنها شناخت قوانین طبیعی حاکم بر دنیا کافی اند و در هیچ جای این دنیا پدیده ای پیدا نمیشود کرد که فرض وجود خدا تنها راه ممکن توضیح اون پدیده باشد. مثلا وافعا نیازی به یک خالق و داستان آفرینش برای توضیح این که ما آدم ها از کجا آمده ایم نیست و نظریه تکامل میتواند به راحتی همه چیز را در مورد جنس بشر توضیح دهد. به این معنی آدم هایی که به خدا و مذاهب اعتقاد دارند واقعا دلیل و مدرکی برای اعتقادشان ندارند و این اعتقاد بی پایه و شکمی است (از کتاب توهم خدا).
دو. اعتقاد بی پایه و بدون سند و مدرک سرچشمه بسیاری بدبختی و فجایع دنیای امروز است و از این نظر مذاهب به این دلیل که این نوع اعتقاد چشم بسته را تبلیغ و توصیه می کنند بسیار مضر و خطرناکند (از اینجا).

از نظر من نکته یک کاملا بدیهی است*. ان قدر بدیهی که به شخصه سال هاست دیگر در موردش فکر نمی کنم. اما در مورد نکته دو اصلا مطمئن نیستم. آیا واقعا ایمان بدون سند و مدرک منشا بدبختی های بشر هست یا چیزی عمیق تر و زشت در ذات گونه بشر وجود دارد که که هم آدم های دانشمند و متفکر و هم دینداران را ممکن است مبتلا کند و سرچشمه بدبختی ها است؟ نکند فجایعی که اسم دین بر خود دارند تنها یک تجلی دیگر این چیز عمیق تر هستند؟ اگر بله دقیقا چه چیزی؟ چطور می شود با آن مقابله کرد؟  ازنظر من جواب این سوال هاست که اصلا بدیهی نیست و پاسخ دم دستی جناب داوکینر بر مبنای نکته دو هم اصلا من را در مورد آنها قانع نمی کند. دلیل این که من از جناب داوکینز خوشم نمی آید این است که به یک نکته بدیهی – یعنی نکته یک گیر داده و مدام مخ ملت را می خورد که با اعتقاد بی پایه به خدا داشتن متوهم اند و بعد هم با نوعی تنبلی فکری بدبختی های بشر را  به ایمان بدون سند و مدرک نسبت می دهد و خلاص. در آخر هم می بینی به جای آنکه انرژی صرف جواب دادن به سوال های مهم شود، همه بحث گیس و گیس کشی سر چهار تا داستان بدیهی است که در نهایت هم شاید کنه قضیه نباشند.

حالا که فکرش را می کنم این نوع تنبلی فکری مثال های دیگری هم دارد. برای مثال یک دسته ایرانی وجود دارند که ظاهرا بعد از اینکه از فمینیست ها شنیده  اند زن ها باید حقوق مساوی با همه مرد ها داشته باشند آمده اند کشف کرده اند زن ها مثل مرد ها فاسد شدنی هاستند و دلشان ممکن است تنوع و آزادی و کثیف بودن بخواهد. این حرف هم از نظر من بدیهی است – ما آدم ها جنبه های تاریک در وجودمان داریم و همه آدم ها چه زن و چه مرد هم حق دارند این جنبه های تاریک درون خودشان را به رسمیت بشناسند و آن را پنهان نکنند. اما آنچه بدیهی نیست این است که حالا که قبول کردیم زن ها هم فاسد شدنی اند بعدش چه؟ چطور می شود رابطه های سالم و عمیق بر مبنای این بنیاد تاریک و به هم ریخته داشت؟ اصلا می شود؟ ما آدم ها غیر فاسد شدنی چه چیز های دیگری هم هستیم؟ چه چیز های دیگری در جنس بشر هست که ما واقعا دفنش کردیم اما باید در موردش بدانیم؟ اینجا هم به جای آنکه فمینیست های محترم یاد شده تلاش کنند جواب این سوال های غیر بدیهی را بدهند، بیشتر بحث ها به تکرار یک سری نکته بدیهی و به ظاهر جنجالی می گذرد.

* البته اگر فرض کنیم واقعا گزاره وجود خدا گزاره ای علمی هست. عده ای می گویند نیست.

۱۵ دی ۱۳۹۴

دور کمر و رنگ آمیزی گراف ها و ربطش به چیزهای دیگر

من پنج شش سال پیش درس تئوری گراف را در دانشگاه گرفتم. خیلی از قضایای این درس با این که جالب بودند الان از یادم رفته اما یک قضیه نسبتا ساده اما فوق العاده زیبا و عمیق در مورد رنگ آمیزی گراف ها هست که هیچ وقت یادم نمی رود. احتمالا شمای خواننده از درس های دبیرستان یادت هست که جماعت ریاضی دان خیلی علاقه دارند ببینند برای رنگ آمیزی یک گراف به گونه ای که هیچ دو راس مجاوری از گراف رنگ مشابهی نداشته باشند چه تعداد رنگ لازم هست. کلا رنگ آمیزی گراف در حالت کلی مساله سختی است و برای مثال هیچ الگوریتم بهینه ای شناخته شده ای وجود ندارد که به ما بگوید آیا می شود یک گراف را با تعداد مشخصی رنگ داده شده رنگ کرد یا نه. یک سوال جالب دیگر این است که اگر یک گرافی تُنُک بود یعنی خیلی یال های زیادی بین راس های مختلف آن نبود آیا رنگ آمیزی آن آسان تر می شود یا نه. شهود به ما گوید احتمالا بله. برای مثال یک گراف به شکل یک حلقه را در نظر بگیرید. این گراف دو یا سه رنگ مختلف بیشتر برای رنگ آمیزی اش نیاز ندارد حالا هر تعداد راس در حلقه باشد. حالا یک معیار برای تنکی می تواند این باشد: اندازه کوچکترین دور (حلقه) در گراف. اگر این عدد بزرگ باشد معنی اش این راس های گراف خیلی به هم متصل نیستند چون اگر بودند می شد های حلقه های کوچک در گراف پیدا کرد. به این عدد دور کمر (ترجمه خوشحال من از girth) گراف می گویند. وقتی دور کمر یک گراف بالا است معنی اش این است حداقل به صورت محلی اگر یک بخش از آن گراف را در نظر بگیریم تعداد رنگ های زیادی برای رنگ آمیزی آن نیاز نداریم:
یک گراف با دور کمر 4 که تنها 2 رنگ برای رنگ آمیزی هر هم چهار راس مجاور آن کافی است اما برای رنگ آمیزی کل گراف به حداقل 4 رنگ نیاز است.

حالا سوال این است. تمامی گراف هایی را که دور کمرشان g است در نظر بگیرید. آیا تعداد به اندازه کافی بزرگی رنگ k وجود دارد که بشود با این تعداد تمامی این گراف ها را رنگ کرد؟ به عبارت دیگر آیا هر که گرافی به صورت محلی قابل رنگ آمیزی با تعداد کمی رنگ است در کل هم با تعداد کمی رنگ قابل رنگ آمیزی است؟
قضیه ساده و زیبایی که اشاره کردم که در سال 1959 ریاضیدان معروف و معتاد Paul Erdős
آن را ثابت کرد می گوید که بر خلاف شهود اولیه ما لزوما نه: برای هر دور کمر g و تعداد رنگ ،k گراف هایی وجود دارند که  kرنگ برای رنگ آمیزی کل هر گراف کافی نباشد.

اگر می خواهید اثبات این قضیه را بخوانید که خیلی هم سخت نیست و به بیشتر از آمار و احتمال و ترکیبیات دوره کارشناسی نیازی ندارد اینجا را ببینید*.

ممکن است شما اینجا بپرسید چرا این قضیه از نظر من این قدر مهم است که بدون اثبات در موردش بنویسم؟
جوابش بر می گردد به سیستم های پیچیده و داستان
emergence. همان طور که قبلا هم در در موردش نوشته بودم  emergence  به این معنا است در یک سیستم پیچیده ممکن است مجموعه‌ای از قوانین ساده در اجزا سیستم باعث ایجاد رفتاری غیرقابل انتظار و جدید در کل بشوند و این رفتار جدید به جای انکه در اجزا سیستم تعریف شده باشد نتیجه مستقیم ارتباط و اثر گذاری متقابل اجزای سیستم بر هم دیگر باشد (یک مثال از نتایج فلسفی emergence و چرا این پدیده مهم است).
 
این قضیه هم
به نظر من یک مثال غیر منتظره از emergence یک رفتار جدید در کل یک سیستم است: گراف هایی وجود دارند که به صورت محلی با تعداد کمی رنگ قابل رنگ آمیزی اند اما نتیجه بر هم کنش اجزای گراف با یک دیگر در کل دیگر از قواعد محلی تبعیت نمی کند و در نتیجه این گراف ها با تعداد کمی رنگ در کل قابل رنگ آمیزی نیستند. به عبارت دیگر بر هر کنش اجزای گراف و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر می تواند قوانین رنگ آمیزی را در سطح کل گراف تغییر دهد و هر تعداد رنگ هم داشته باشیم گرافی هست که ماحصل جمع اجزایش را نشود رنگ کرد و آسانی رنگ آمیزی اجزای آن گراف کمکی به ما نکند. از آن طرف هم در اکثر مثال هایemergence  رابطه اجزا با یک دیگر آنقدر پیچیده است که حل معادلات حاکم بر سیستم غیر ممکن است و نمی شود به صورت تحلیلی رفتار سیستم در کل را از قوانین محلی و نحوه ارتباط اجزا با هم استخراج کرد و تنها با شبیه سازی کامپیوتری - آن هم اگر با هزار قسم و آیه ممکن باشد - می شود دید که آیا رفتارجدیدی در سیستم در کل بر مبنای قوانین به وجود میاید یا نه. چیزی که این مثال بیش از پیش جالب و جذاب می کند و باعث می شود من هیچ وقت این قضیه را فراموش نکنم این است که در این مورد خاص نیازی به شبیه سازی کامپیوتری نیست و با ریاضیات نسبتا ساده اما خلاقانه ای می شود در مورد قوانین حاکم بر کل سیستم بر مبنای قوانین محلی اظهار نظر کرد.

* کلیت ایده این اثبات بر مبنای استفاده از گراف های تصادفی است. در یک گراف تصادفی هر یال به صورت تصادفی ممکن است رسم بشود و یا نشود. گراف های تصادفی موجودات جالبی هستند و خواص جالب زیاد دارند که شاید در موردشان نوشتم. در این اثبات خاص هم Erdős نشان داد که اگر برای هر گراف با دور کمر g و تعداد راس n اگر یال ها با یک تابع تصادفی به خصوص از g و n رسم شوند و بگذاریم اندازه این گراف یعنی n  به بی نهایت میل کند در نهایت یک گراف پیدا خواهیم کرد که با دور کمر g به حداقل تعداد مشخصی رنگ برای رنگ آمیزی کل آن نیاز باشد.

۱۳ دی ۱۳۹۴

آیا اراده آدم ها متناهی است؟

تئوری مشهوری در روان شناسی هست که میگوید اراده یک منبع متناهی است – معنی این حرف این است که اراده یک جور هایی مثل یک عضله می ماند. اگر از اراده خود بیش از حد در مدت زمان کوتاه کار بکشی دیگر رمقی برای شما نمی ماند و انجام  کارهایی را که نیاز به اراده قوی دارند سخت می شود. اما اگر از اراده به طور مستمر در مدت زمان طولانی کار بکشی درست مانند تمرین کردن در ورزش به مرور عضله اراده شما قوی تر می شود و از پس کارهای بیشتری که هر کدام نیاز به اراده پولادین دارند بر خواهی آمد. این تئوری برای مثال توضیح می دهد چرا رژیم گرفتن وقتی روح و روان کسی خسته است برای او ممکن است خیلی سخت باشد؛ وقتی تمام اراده فرد شکمو صرف جنگ روانی شده چیز زیادی برای کنترل اشتهای او باقی نمی ماند. شاید  یک دلیل که آمریکایی بی پول در آمریکا شدیدا چاق هستند هم همین باشد: از یک طرف کالری زیاد و بسیار ارزان که حتی یک فرد فقیر هم توانایی خرید آن را دارد در این کشور در دسترس است و از آن طرف این آدم فقیر تمام روز را به خرج اراده برای بقایش صرف کرده و دیگر نای این را که با خودش مبارزه کند که نخورد ندارد. این هم که خیلی از این جماعت فقیر اصولا به دلیل آموزش ناکافی ناشی از بی پولی نمی دانند سالم غذا خوردن یعنی چه - که حالا بخواهد اراده خرجش بکند با نکند - هم وضع را بد تر می کند.

تعداد زیادی مطالعه هستند که به صورت تجربی تئوری اراده متناهی را تایید کرده اند و متناهی بودن اراده به کرات در موقعیت های مختلف خودش را نشان داده است (برای مثال این واین واین و این). با این حال تعداد کمتری مطالعه در چند سال اخیر هستند که شبهاتی را در مورد این مطالعه مطرح می کنند. برای مثال یک مطالعه هست که بر مبنای آنالیز بقیه مطالعات در این زمینه با روش های آماری می گوید علت آنکه همه اثر نامتناهی بودن اراده را گزارش کرده اند این بوده است که آنهایی که اثزی از این داستان در مطالعه خود نیافتند، نتوانستند یا نخواستند نتیجه های خود را منتشر کنند. (اصولا در دنیای علم منتشر کردن نتیجه های منفی یعنی این ما گشتیم و چیزی پیدا نشد سخت تر است.) یک مطالعه دیگر هم می گوید که یک چیزی که وجود این اثر را پیش بینی می کند این است که آیا فرد مورد آزمایش از قبل به متناهی بودن اراده اعتقاد داشته یا نه. اگر شما فردی هستی که فکر میکنی اراده ات حد و مرز ندارد، احتمال آنکه این بتوانی بدون آنکه کک شما هم بگزد چپ و راست کارهای سنگین را بدون خستگی فکری انجام دهی خیلی بیشتر است. 


نظر شخصی من هم این است که در مجموع هنوز هم شواهد برای متناهی بودن اراده قوی تر از آن است که بشود خیلی راحت گفت این اثر اصولا وجود ندارد. شاید وجود این اثر تا حدی تابعی از ایمان فرد به اراده اش باشد اما تعداد مطالعاتی که این داستان را گزارش کرده اند انقدر زیاد نیست که من روی این نکته صد در صد حساب باز کنم و آن را تنها عامل اصلی دخیل در این ماجرا بدانم. یک دلیل شک و تردید من هم محتوای پنهانی ایدئولوژیک این داستان از نظر من است. اگر قبول کنیم که اراده تابع ایمان شخص به اراده اش است یک نتیجه با یک منطق معیوب می تواند این باشد که آن آدم فقیری که به دلیل جنگ برای بقای اراده بیرون کشیدن خودش از فقر برایش نمانده بوده تا حد زیادی مقصر خودش است – اگر او به قدرت اراده ایمان داست الان حتما تا به حال وضع اش را با اراده آهنین و کار سخت تغییر داده بود. حرفی که این روزها در جامعه آمریکا خریدار زیاد دارد.

۱۱ دی ۱۳۹۴

Moral Mazes

من بعید می دونم دیگه وقت و حس وحال نوشتن به سبک سابق این وبلاگ – یعنی مطالب طولانی خواننده پاره کن - رو داشته باشم. با این حال من هنوز نوشتن به فارسی رو دوست دارم و می خوام ببینم با اگر مثل بقیه وبلاگ نویس های دارای روان سالم و مشغول زندگی به جای چند روز هر از گاهی یکی دو ساعت صرف نوشتن عشقی کنیم نتیجه چی از آب در میاد. به هر حال اگر شما انتظار مطالب طولانی شدید داری شاید انتظارت همیشه بر آورده نشود.

 حالا در مورد چی بنویسیم؟ چطوره از معرفی کتاب شروع کنیم. تعدادی کتاب هست که از نظر من باید حتما آنها رو خوند و از اون طرف هم تا جایی که من می دونم در ایران و جامعه فارسی زبان شناخته شده نیستند. من هر وقت گشادی غلبه کرد و چیز دیگری برای نوشتن نداشتم سعی می کنم یکی از اونها رو معرفی کنم. سعی می کنم چیز هایی باشند که اگر شمای خواننده به توصیه من اعتماد کردی و اونها رو خوندی یه چیزی واقعا به شما اضافه شه.

اولین کتاب اینه: معماهای ی اخلاقی: دنیای مدیران corporate
(ترجمه خوبی که بی روحی و از دورن پوسیدگی کلمه corporate رو برسونه چیه؟). این کتاب رو یک جامعه شناس پس مطالعه میدانی و مستقر بودن در چند کمپانی بزرگ آمریکایی بر مبنای مشاهداتش نوشته و در اون به تفضیل روابط انسانی و اخلاقی این شرکت ها رو با دیدی علمی و بی طرف تحلیل کرده. من این کتاب رو به هر ایرانی که در خارج از ایران و به خصوص در آمریکا در یک شرکت بزرگ کار می کنه و علاقه منده که دید عمیق تری به مناسبات کاری روزمره اش داشته باشه توصیه میکنم. اون رو به هر آدم کنجکاوی که می خواد بدونه چطور بروکراسی های بزرگ و ساختار طبقاتی کمپانی های آمریکایی محیط اخلاقی شدیدا منحطی رو به وجود میارند هم توصیه میکنم. بد نیست این رو هم اشاره کنم این کتاب با اینکه بیست هفت و هشت سال قبل نوشته شده در بین جماعت اکتیویست آمریکایی کاملا شناخته شده است و هنوز هم ملت اون رو می خونند و فکر می کنند حرف مرتبط و به روز برای زدن داره.