۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷

دیروز یکی از تاثیر گزار ترین فیزیک دان های دهه های اخیر ادوارد ویتن آمده بود دانشگاه ما. ویتن تنها فیزیک دانی است که نشان فیلدز (معادل نوبل برای ریاضی دانان) رو برده است و بالاترین شاخص اچ (شاخصی برای ارزیابی علمی تاثیر گذاری دانشمندان بر اساس ارجاعات مقالاتشان) را در میان فیزیک دانهای زنده دنیا دارد.
با این که احتمالا به ویتن اطلاع داده بودند که شنوندگان سخن رانی اش علاقه مندان به فیزیک را هم علاوه بر فیزیک دانان در بر می گیرد سخن رانی ویتن کاملا تخصصی بود و من و حتی استادم هم از سخت رانی اش هیچی نفهمیدیم.

ویتن بهانه ای است که کمی از مشاهدتم را در سوئد بنویسم تا این بلاگ کمی پر شود.

- این سوئدی ها به ندرت سر یک سخن رانی یا سر کلاس سوال می پرسند. یعد از سخن رانی ویتن هم فقط یک نفر سوال کرد. بعد سخن رانی نفر قبلی هم با اینکه که جذاب و کاملا قابل فهم بود فقط یه نفر سوال کرده بود. دلیل هم این است که نمی خواهند توجه دیگران را به خود جلب کنند. این خصلت سوئدی ها کاملا در تضاد با آمریکایی ها هست که هر سوال احمقانه ای هم داشته باشند می پرسند.

- ویتن فوق العاده نچسب بود. در تمام سخن رانی اش بر عکس تمام آمریکایی های دیگری که تا حالا دیده بودم حتی یک شوخی کوچک هم نکرد.

- با یک سوئدی در باره پروژه آینده دکترایم حرف می زدیم. گفتم پروژه ای که فعلا بهم پیشنهاد دادن در حوزه ریاضیات کاربردی است و نتایج اش یه ربط هایی به انرژی و مخازن نفتی پیدا می کند و شاید بعدا به من در پیدا کردن شغل در کشورم کمک کند. گفت نفت چرا؟ شما که انزژی هسته تان را به زودی راه می اندازید و نیازی به نفت نخواهید داشت. یک سوئدی دیگر هم که خودش قرار است روی مهندسی هسته ای در دکترا کار کند هم خیلی جدی کامنت داد تو وجدان محیط زیستی ات معذب نمی شود روی نفت کار می کنی؟

- در سوئد کسی در چشمان تو نگاه نمی کند. اگر کسی هم نگاه کرد به قول این لیست یا مست است و یا دیوانه. همین لیست تصریح می کند در سوئد سکوت خیلی هم باحال است!

- از نظر بعضی دخترهای سوئدی ما کله سیاه ها باکس سیگار متحرک هستیم. اگر یه دختر بلوند خوشگل سوئدی از یک کله سیاه سیگار مفت بخواهد کله سیاه مربوطه که احتمالا به شدت تو کف است و روزی صد بار با خیال همین دخترهای سوئدی جق می زند امکان ندارد به او سیگار ندهد.

- یک بار من و دوستم آتیش نداشتیم و در حسرت یک شعله کوچک می سوختیم. در خیابان چند دختر سوئدی ایستاده بودند و سیگار می کشیدند. از آنها پرسیدیم آتیش دارید. آنها پک هایشان را به سیگار هایشان زندند و گفتند نه متاسفانه نداریم.

- یه بار با چند دخترغیر ایرانی یه جایی رفته بودم. کیف یکیشان خیلی سنگین بود و داشت زیر بار کیفش تلف می شد. من پیشنهاد کردم کیفش را برایش بیاورم. این پیشنهاد من باعث حیرت همه شد و همه دختر های گروه شروع کردند با تعجب به تحلیل این حرکت من. آخر سر هم به این نتیجه رسیدند پیشنهاد برای کمک به یک دختر در آوردن کیفش یک حرکت اصیل شرقی است!

- دیروز رفته بودم از یک خانم که مسوول گروه ما است چند تا نامه اداری بگیرم. بهش گفتم برای ویزایم دارم میرم قبرس. نیم ساعت بعد داشتم یکی تو سر خودم می زدم و یکی تو سر کد هایم که خانم مربوطه که یه زن میان سال گرد و و مهربان است ناگهان آمد تو اتاقم و پرسید تو لارناکا می روی یا نیکوزیا؟ من هم یه بار قبرس رفته ام!

- ادوارد ویتن هم مثل بخش بزرگی از آدم های خفن دنیا یهودی است.

۵ اردیبهشت ۱۳۸۷

دلتون می خواد بدونید من چه کار می کنم؟

دارم به آلبوم خورشیدی که هیچ وقت طلوع نمی کند گوش می دهم. چقدر این آلبوم عمیقه. چقدر من خسته ام. چقدر خورشید هیچ وقت طلوع نمی کنه.

فکر می کنم شما کورت ونه گات رو نمی شناسید. مهم نیست البته چون کورت هم شما رو نمی شناسه. کورت یه نویسنده است. کورت تو جنگ جهانی دوم و موقع بمباران هوایی درسدن اونجا یه اسیر آمریکایی بوده. بمباران درسدن رو هم فکر نکنم جریانش رو بدونید. بمباران درسدن به همراه هیروشیما و ناکازاکی و حمله هوایی با بمب های آتیش زا به توکیو بدترین اتفاق هایی اند که تو تاریخ بشر برای آدم های غیر نظامی یه کشور درگیر جنگ افتادن. کورت بعد از این اتفاق تصمیم می گیره یه کتاب راجع تجربه هاش تو درسدن بنویسه. بعد بیست و چند سال تلاش کورت برای نوشتن این کتاب نتیجه می دونید چی میشه؟
کتاب سلاخ خانه شماره پنج. در کتاب سلاخ خانه شماره پنج که قرار بوده درباره درسدن باشه فهرمان داستان توسط موجودات فضایی دزدیده میشه و به همراه یه پورن استار در یک باغ وحش فضایی به نمایش در میاد.
من واقعا کورت رو می فهمم. کورت نمی تونسته بره طرف درسدن. وقتی هم بعد بیست و چند سال همه زورشون جمع می کنه و می ره طرف قضیه داستان خود به خود کج و کوله می شه. موجود فضایی و کس شعر. اصلا اگه آدم موجود فضایی قاطی درسدن نکنه درسدن نمی ره پایین. باید قاطی هر چیز خیلی سنگین کس و شعر کرد که بره پایین. اصلا باید قاطیش کس و شعر کرد که شما نفهمی چیه و بخوریش و بعد که خوردیش کونت پاره شه.

من آرزوم اینه یه روزی یه کاره ای بشم. اثر گذار باشم. فروش دراگ رو آزاد کنم تو تهران. برا سکس سوبسید بدم. ابران رو به قطب صنعتی کشور های اسلامی بدل کنم. ولی وقتی مصاحبه وزیر مملکتم رو می خونم کف می کنم. چرا؟ چرا تو اون خراب شده اگه بخوای کارم بکنی نمیشه. ولی من بر می گردم و سکس رو هم ملی می کنم. می بینید.