۱۳ فروردین ۱۳۸۴

یه جغد داشتم اسمش سیامک بود
اونم یه شب از دهنش پرید چرا گذاشتی فرشته بره
جاکش آخرشم نفهمیدم نر بود یا ماده
ولی انگار گلوش پیش تو گیر کرده بود
منم دیدم این طوریه دونه دونه پرهاشو کندم از پنجره انداختمش بیرون
با مخ خورد زمین مغزش اومد تو دهنش

با خونش هم دیدم نوشته فرشته

هیچ نظری موجود نیست: