۶ شهریور ۱۳۸۶

هلیکوپتر را که روشن می کنی
بالا می روی
اما تو که موتور نداری
باید صدای موتور را در بیاوری
والا بالا نمی روی

اینجا می شوی مهندس آکوستیک
(وق وق)
درس و مشق برای من حکم آینه بغل برای الاغ اسپرت شما را دارد
یعنی اینکه ضروری است
کسانی که علاقه علمی دارند نباید مهندسی برق بخوانند
باید سیم برق را بجونند چون جوننده جاوید جق است
(از بس جق می زند مهندس لوله می شود)

تا حالا فکر کردین چرا تلمبه؟ چرا زدن؟ چرا این همه خشونت؟ چرا تشبیه به این نمکینی؟ چرا؟ مگر ما انسان نمی باشیم
خیر ما دستگاه فر آوری کنسانتره می باشیم
می ترسم دیگه عاشق نشم. از دنیای معانی مرا پر کن سوغات
قال همافر فرامرز قربانی

همافر
فه مار
رافمه
همه جایگشت های این چهار حرف از حروف الفبای فارسی
میشه معانی

شمارش هنر است
الان به خودم فرصت می دم یه آرزو کنم که تو بلاگم بنویسم

آرزو لنگاتو وا کن
مست شنا کردید؟

مست شنا کنید
تو آب که هستین فکر می کنین هلیکوپترین

۲۷ مرداد ۱۳۸۶

خب الان ما می خواهیم محسن نامجو گوش دهیم و وبلاگ بنگاریم
حالا درباره چی بنویسیم؟
اصلا یک دانشجوی کسالت آور خسته از برنامه نویسی علمی ! درباره چی می تواند بنویسد؟
درباره استاد راهنمایش؟
شوخی می کنید!
درباره پروازش یک دو ماه پیش از تهران به آمستردام؟
به کسی چه ربطی دارد که من جو گیر شده بودم که ممکن است تا مدتی طولانی به ایران بر نگردم و از شدت افسردگی بیشتر وقتم را در مستراح هواپیما گذراندم؟
شاید هم درباره چین این خطه شگفتی ها؟
بی خیااااال چین چیه خوردنیه؟
حسش نیست خداییش بنویسم

بکش بیرون از من
بکش
بکش
کش
کش
کش می تواند جهش (موتاسیون) کند به وق تا ما به هدف پلیدمان که وق وق کردن در این بلاگ بوده برسیم پس وق!
وق
وق
وق
واق
وق
والا وول وقول وق وقال وقا
وقا
وقاقا
وقوقو
وق وق ویق
زیان قاصر است
از توصیف
از قل نمودن
از قل پردازی
زبان را چه به قل
زبان را آفریده اند که وق زند

من بسیار داغونم
به تخمم که داغونم
به تخم استاد راهنمایم
به تخمک این ملت
این ملت می داند
من به پشتیبانی همین ملت مادر شماها را خواهم گاییدن
وق
وق
وق
وق
مثل این می ماند که تو را لخت روی آسفالت بکشند
مثل سمباده
همه چیز مرا می خراشد
اما پاک نمی کند
تنها می خراشد
تنها تکه را با خود می کند و می برد
بدون آنکه کار را نمام کند
کار تو نباید تمام شود
تو باید باشی و ببینی
وق وق
وقا وق وق وقول
تو باید باشی و ببینی
که چه قدر بی معنی است همه چیز
که چه قدر از آن اول همه چیز کج رفت بالا و همان طور کجکی رفت که بخورد به سقف که بیفتد زمین که بشکند که صدا دهد بوم
اما سقفی در کار نبود
پس ادامه داد و گقت
وق
واق
نبااید این زبان وقانه را ترجمه کرد
نباید کسی معنی آنرا بداند
وق وق آخرین چیزی است که تو داری
وقا
دمت را به من بده
دم هایمان را به هم بدهیم
وق وقمان را نه
وق وق مان گلویمان را باید به فنا دهد (جون)

و
من مست نیستم
این محسن نامجو هم چیز خوبیه خداییش