۴ تیر ۱۳۸۹

یکی از دوستان غیر ایرانی من فیلم درباره الی اصغر فرهادی رو تماشا کرده بود. برداشتش از فیلم این بود که ایرانی ها در ظاهر و سطح غربی شده‌اند اما در عمق هنوز شدیدا شرقی اند و در موقع بحران است که آن ذات اصلی شان را نشان می‌دهند. بسیار هم شگفت زده شده بود از تکه‌های گل و بلبل هویت ایرانی که در فیلم آقای فرهادی به نمایش در آمده بود. مثلا مردسالاری آن هم در طبقه مدرن - و نه سنتی - ایرانی یا الکی دروغ گفتن و دودره باز بودن یک ایرانی متوسط. آخرش هم از من پرسید گفت حالا همه ایرانی‌ها همین طورند؟ گفتم با تقریب خوبی آره. گفت ایرانی‌های اینجا هم؟ گفتم به خصوص ایرانی‌های اینجا. گفت تو چی؟ گفتم منم احتمالا آره. بعد برای یه لحظه خواستم یه روضه بخوانم که ولی تقصیر من نبود که من بی شعور شدم. جنگ بود پدر و مادر مذهبی مدرسه تخمی فلان بهمان. اما بعد دیدم هم حسش نیست و هم چنین روضه ای از حقیقت به دور است. هیچی نگفتم. بعدش هم داشت از دهنم در می رفت که اصلا هدف من در زندگی ازدواج با چهار زن و اقامه دسته جمعی نماز جماعت با هر چهار تای آنها است که فکر قلب طرف را کردم آن را هم مطرح نکردم.

۳۰ خرداد ۱۳۸۹

جدیدا یه عادت بدی پیدا کردم. رانندگی تو شب. جای درس خوندن ماشبن رو ور می‌دارم و می‌رم ول گردی. یه رادیوی محلی رو هم می گیرم که چپ و راست موسیقی کانتری می‌ذاره و می‌رم تو فاز کابوی خسته. ماشینه هم با این که قدیمی و لگنه جواب می‌ده. از این ماشین های پت و پهن آمریکایه. از اینا که دنده کنار فرمونه. یه خوبی که داره تو شب تشخیصش از ماشین پلیس از رو چراغاش سخته. پشت سر مردم که میرم فکر می‌کنند پلیسم و جفت می‌کنند و یواش می‌کنند.
امشب تو رادیو یه آهنگی می‌خوند به این مضمون:
بارون میاد. بارون میشه ذرت. ذرت میشه ویسکی و ویسکی میشه بچه. بچه هم میشه دردسر. اما من خوشحالم.

اما بعدش نمیٰدونم چرا یهو دلم خواست ایران بودم جا ولگردی تو جاده‌های تکزاس تو خیابون های تهران با پیکان اون وقت‌های بابام مسافرکشی می‌کردم.

۲۶ خرداد ۱۳۸۹

من نمی‌دونم چرا به حرف مفت حساس شده‌ام. تا می‌بینم کسی حرف مفت می‌زند عصبانی می‌شوم و واکنش‌های ناجور نشان می‌دهم.

حالا منظور من از حرف مفت چیست؟ حرف مفت از نظر من یعنی سخنی که سر و تهش با هم نخواند و انسجام نداشته باشد و بر مستندات من در آوردی استوار باشد. مثلا سخنان اخیر آفای تاجزاده را در نظر بگیرید. ایشان آمده نامه‌ای نوشته است و آن اعتراف کرده است که در سی سال گذشته او و همرزمان انقلابی‌اش اشتباهات زیادی را مرتکب شده اند و بعد هم تحلیل از وضعیت سی ساله ارایه داده است. ضمن احترام به آقای تاج زاده برای شجاعتشان، باید بگویم این سخنان از نظر من نمونه کلاسیک حرف مفت است. چرا؟ برای آنکه آقای تاجزاده برای پیش بردن سخن و مدعای خود آمده از مستنداتی استفاده کرده که بد جوری غلط اند و حقیقت را وارونه جلو داده است. برای مثال این پاراگراف نامه ایشان را در نظر بگیرید:
"نظامی كه در آن، احزاب مايل به تلاش در چارچوب قانون اساسي در دوران صلح و تثبيت سيستم سياسی، نتوانند رسماً و آشکارا به فعاليت سياسی بپردازند و شرط آزادي اعضا و رهبرانشان از زندان‌ها و بازداشت‌هاي غيرقانونی، انحلال يا توقف‌ فعاليت‌ حزبشان باشد كجا با نظامی يكسان است كه در دهه اول انقلابش و در شرايط جنگی و وجود تروريسم، سران احزاب منتقد هرگز دستگير نمی شوند؟"
یعنی زبان واقعا قاصر است. یعنی آن هم بگیر و ببند اول انقلاب از بنی‌صدر و توده بگیر تا نهضت آزادی را ایشان به کل نادیده گرفته اند تا چند جمله زیبا و مشتری پسند بنویسند؟ ایشان می‌دانند که جوانی پدر و مادر من و خیلی ها مثل من در همین شرایط گل و بلبلی که ترسیم کرده‌اند تباه شده است؟ حالا من به بقیه تفکرات قابل سوال ایشان گیری نمی‌دهم. فهرستش طولانی است: ادعای ظرفیت خوانش دموکراتیک از اسلام. نوشتن یک نامه بلند بالا در باره سی سال گذشته و عدم تبیین عامدانه نقش امام راحل. نسبت دادن حقوق اساسی ملت به «اسلام نابی كه خاتمی و ميرحسين به تبعيت از امام خمينی بر ضد تحجرگرايی و خشونت‌پرستی طرح می کنند.» و غیره.

من واقعا نمی‌توانم نویسنده‌ای را که برای پیش بردن حرفش از مستندات اشتباه استفاده می‌کند و واقعیت را متناسب با نتیجه‌ای که می خواهد بگیرد تغییر می‌دهد ببخشم. حالا نتیجه‌ای که می‌خواهد بگیرد هر چه می‌خواهد باشد. از نظر من چیزی که به یک تحلیل عمق و ارزش می‌دهد انسجام آن و دنبال کردن روش استدلال و روح حقیقت‌جویی در آن در درجه اول است و نتیجه در درجه دوم. ممکن است بگویید حالا آقای تاج زاده یک لعزشی یک جایی کرده و تو چه گیری داده‌ای. می خواهم بگویم مستند اشتباه آوردن از نظر من یک لغزش ساده نیست بلکه نشانه عدم انسجام فکری طرف و نشانه وجود نداشتن گوهر از نظر من بسیار گرانبهای حقیقت‌جویی در جان ایشان است. من برای کسانی کلاه از سر بر می دارم که تا جایی که ممکن حقیقت را همان طوری که هست می‌بینند و هرگز از هیچ نکته‌ای به این دلیل که برایشان ناخوشایند است یا اینکه توضیح‌اش سخت است چشم پوشی نمی‌کنند. آنهایی که حقیقت را فدای مصلحت شان نمی کنند. ممکن است نتیجه مستقیم نوشته ایشان - اینکه بالاحره یکی بعد سی سال اعتراف کرد - آن قدر برای شما شیرین باشد که از این خظای آقای تاجزاده چشم پوشی کنید اما من نمی‌کنم. نظر من را هم بخواهید شاید دلیل اصلی آن که آقای تاجزاده و دوستان آن تر عظمی را به مملکت ما در سی سال گذشته زدند همین باشد که آماده‌‌ی فدا کردن حقیقت بودند. نه حالا اینکه فلان روش‌شان غلط بود یا فلان جا را سوتی دادند. و طنز ماجرا هم اینجاست که ظاهرا این آمادگی برای فدا کردن حقیقت هنوز هم در ایشان علیرغم اعتراف به اشتباه وجود دارد.

راستش را بخواهید حالا که فکرش را می‌کنم دیگر کم کم وقتش شده است که ما ایرانی‌ها حقیقت جویی ر ا یاد بگیریم. وقتش شده است که به دور از تعصب و سنت و به دور از تمام معجون تلخی که به خورد ما در طول تاریخمان رفته بدون ملاحظه در باره خودمان و تاریخمان قضاوت کنیم. آخر تا کی می خواهیم هزار چور تناقض و دروغ رو با خودمان حمل کنیم بدون این که تکلیف خودمان را با آنها روشن کنیم؟ چرا هیچ کتاب خوب و بی‌طرفی درباره تاریخ ایران معاصر به فارسی یا انگلیسی وجود ندارد؟ این خط امام دیگر چیست از خودت در آورده‌ای؟ شما چرا هم می‌روی سینه زنی هم عرق می خوری؟ چرا دوست دختر داری اما زنت باید باکره باشد و هزار چرای دیگر. وقت خودشناسی و اعتراف است. اما نه به سبک آقای تاجزاده.