۲۶ تیر ۱۳۸۴

به مناسبت رها سازی (release) آلبوم جدید coldplay :

آقا من از coldplay و هرچی گروه این طوریه بدم میاد.
پس یکم بهش گیر بدیم چطوره ؟

به نظر من امثال coldplay نتیجه منطقی این دوره اند. این روزا دیگه کسی دنبال درد سر نمی گرده. یا کم پیش میاد چیزی که بشه اسمش رو گذاشت « زیر بار نرفتن » تو کسی پیدا کنی (یعنی هر کی از یه جهت داره میده)
همه هم که بترکه چشم حسود از پس مشکلاتشون بر اومدن و حقایق دنیا براشون بر ملا شده و به خودشناسی رسیدن.

بعضی آدم های بی دست و پا هم مثل من عقب موندن و دارن به ارزش ها با بی ادبی می خندن.

خلاصه وضعیت شادی بخشیه.
اینه که آلبوم جدید coldplay همزمان تو آمریکا و انگلیس برای چهار هفته پر فروش ترین آلبوم میشه.

اینم عکس کریس مارتین (مرد خوشحال گروه) بعد از موفقیت هایی که کسب کرده :



راستی فکر کردین همین جماعت بی خیال رو اگه مجبورشون کنی تصمیمات مهم بگیرن چی میشه؟
بر خلاف coldpaly که تو آهنگ هاش صلح رو پیشنهاد میکنه و حتی از قوانین منصفانه تجارت (www.maketradefair.com) به سود کشور های فقیر حمایت میکنه،
طرفداراش فاشیست پرور از آب در میان و اجازه میدن یکی بره اون بالا و هر کار دلش میخواد بکنه
که این البته از انسانیت به دوره.

در نتیجه :

coldplay sucks

۲۳ تیر ۱۳۸۴


آقا موهامو کوتاه کردم. موهام تا رو شونم بود الان پنج سانتم نیست. حالا هر کی ما رو می بینه نیشش تا بناگوشش با میشه، از نگهبان ورودیمون تا حاجیه خانم کیر شناسان.
ولی جدی ابهتم به گا رفت که البته به تخم رهبری.
(به یه فضای خالی اشاره کردم)

آها بحث تخم شد.
یکی از رفقای ما تخماش گنده بوده از سربازی معاف شده. مثل این که آخرین متد در فرار از سربازی تخم شناسی یه. شما هم اگه تخماتون گنده است و تو کیسه تخمتون توده هایی مشاهده می کنید به پزشک مراجعه کنید. الان تو اداره پزشکی نظام وظیفه یه ایل عکس تخم به دست ایستادن و دعوا سر اینه مال کی بزرگ تره. فرصت رو از دست ندید.

بعد از این مقدمه می رسیم به بخش علمی برنامه :

تراشیدن چهارچوب برای دنیا یکی از اشتباهات جالبی است که ممکن است ما مرتکب شویم.
ما با تحمیل قوانین غالبا ایستایی که با فشار مضاعفی بر کله پوک مان موفق به استخراجشان شده ایم به دنیای پویا و متغیر اطرافمان بخش بزرگی از دنیای اطرافمان را از دست می دهیم.
به این ترتیب ما برای راحت بودن با هر کس و هر چیز باید بتوانیم آن را پیش بینی کنیم.
باید بتوانیم آنرا بفهمیم تا از آن لذت ببریم.
باید کوله بارمان را با مجموعه محدودی از آنچه در دسترس مان است پر کنیم و در غالب فرضیاتی کاملا ذهنی آنها را سامان بدهیم تا بتوانیم ادامه دهیم.

تا این جا این متد چندان هم بد به نظر نمی رسد.
هدف لذت بردن بیشتر است.
به هر قیمتی.
حتی به قیمت از دست دادن بخش بزرگی از آنچه می بینیم و می شنویم.

اما مشکل همین جا خودش را نشان می دهد.
بر خلاف نظر قدمای ما که دنیا را فریب کار می دانستند و اهمیتی برای آن قایل نبودند،
چیزی بیش از فریب در ذره ذره این دنیا وجود دارد.

چیزی که فرضیات ذهنی ما جز در مواردی معدود که توانایی های ذهنی شخص مثال زدنی است ما را از آن دور می کنند
چیزی که هدف این نوشتار سعی بر اشاره به آن است.



در پایان هم بد نست اشاره کنم خیلی پایه ام بشاشم تو صورت این استاده که ترم آخری به من داده چهارده. (نمره دوم کلاس بودم، درس رو هم فول بلد بودم)
دیشب هم خواب دیدم دارم یه دخترو کتک می زنم. عاشقش بودم. از حشر داشتم دیوونه میشدم. ولی گویا این دفعه جای اینکه بالشم رو سر بدم لای پام، بالشه رو گرفته بودم به مشت و لگد. حس عجیبی داشت. حسش حالت ابنه ی پسر تازه خشونت کشف کرده دوس دختر دو تا شده نبود. حس زیر دستی بود که زده به سرش و حالا داره میرینه به خداش. حس اینکه دختره خدام بود. حس اینکه دارم با خدام می‌جنگم. حسی که تاحالا با هیچ دختری بهم دست نداده.
(حالا صاحابش شاکی میشه خشتک ما هم پرچم)

در ضمن نشستم به وبلاگ نظر خواهی اضافه کردم.

۱۷ تیر ۱۳۸۴

چقدر احساس نیاز می کنم به شکستن قالبم.

مثلا این قالب طنز کس خل مشنگی افتده بر روح و روانم.

من یه کفترم!

۱۴ تیر ۱۳۸۴

امروز شما رو می خوام با یکی دیگه از دوستانم آشنا کنم
آقای موش دماغ ستاره :



این چیزیه که بعد از مصرف مواد توهم زا و خطرناک مخدر انتظار شما رو می کشه.
(م. د. س. هم یه روزی صورت داشت ما حالا مجبوره تو بیابون های آمریکای شمالی خودش رو زیر زمین قایم کنه)

در ضمن من سرم این مدت خیلی شلوغ بود. کماکان هم شلوغ خواهد بود. پس انتظار به رو رسانی مدام رو نداشته باشید.

صبحتون هم به خیر.