۲۷ شهریور ۱۳۸۴

ما برای سکس طراحی شدیم.
نه فقط مرد ها
بلکه زن ها

مردها برای انتخاب شدن
و زنها برای انتخاب کردن

حتما شنیدید، خیلی از زن ها عقیده دارند تنها چیزی که به رفتار یه مرد جهت دهی می کنه سکسه، اما متوجه این نکته نیستند که خودشون هم رفتارشون به پس زمینه ای از سکس کاملا آغشته هست.

اونها خون سرد ترند، دقیق تر بررسی می کنند و سعی میکنند انتخاب کنند، آنها به جزییات اهمیت می دهند، به درون طرف نگاه میکنند و اینها رو نشانه از ثبات می دونند اما اینها در واقع تمرینی از انتخاب کردنه.
انتخاب یه مرد با تمام جزییاتش.

خیلی از مردها هم به نوبه خودشون نمی توانند رفتار زنها رو درک کنند.

این را هم حتما زیاد شنیدید، دوستانتان نمی توانند بفهمند چرا زن ها جاکش های عوضی رو به آدم های خوب ترجیح میدهند.
گویا این دوستان آن قدر ارزش های قرار دادی که ما اسمشون رو خوب و بد می گذاریم باور کردن که از اینکه می بینند تو رابطه با جنس مخالف منطق دیگری حکم فرماست شگفت زده می شوند.

یه مورد بسیار شایع کسانی هستند که بعد مراحلی از کشف و شهود در درونشون به سرچشمه جوشانی از خوبی و پاکی و چیزهایی مثل بر خورده اند و چون این خوبی در دنیای بیرون برای آنها کارگشا نیست سرخورده شده اند

چند نفر از شما ایده آلیست های سرخورده تنها را می شناسید؟

کلا روند جالبی بر قرار است

اول شما یک آدم ایده آلیست مردنی هستید

بعد به دلیل اینکه از پس حل مشکلتان بر نمی آیید سر خورده میشویید و می گویید اصلا نخواستم
(دقیقا منظورم این است که نمی توانید سکس دلخواهتون رو داشته باشید)

بعد اگر آدم با استعدادی باشید راهی پیدا میکنید که خود را خالی کنید و ایده آل هاتون را فراموش می کنید
(زیاد می کنید)

حتی ممکن است جو شما را بگیرد و بگویید من انسان کامل هستم

بعد که خالی شدید ایده آل هایتان یادتان می آید

بعد از اینکه بین چیزی که غریزه شما به شما تحمیل میکند با چیزی که در ذهنتان وجود دارد شکافی عمیق وجود دارد کف می کنید

بعد متوجه میشوید شما تغییر نکرده اید
علی رغم کردن زیاد شما همان ایده آلیست مردنی سابق هستید

پس تصمیم میگرید که دهنتان را ببندید و از قدرت و انسان کامل حرفی نزنید و بی سر و صدا بکنید
(البته غریزه جنسی تنها با کردن ارضا نمی شود. متوجه هستید که)

حال سوالی که مطرح است این است که اشکال کار کجاست؟

ایده آل های ذهنی؟

- آیا باید آنها را دور ریخت؟

- آیا باید به زندگی شاشید و به ایده آل ها چسبید؟

- آیا باید آنها ته ذهن نگه داشت بی آنکه حرفی از آنها زد.
آیا مسیر دست یافتن به این ایده آل ها از زندگی معمولی ما رد می شود؟


به نظر من تو چند سال اخیر دنیا یه کم پیشرفت کرده و ایده سوم در برابر ایده های اول و دوم بیشتر و بیشتر مطرح شده.
کلا یه مدتیه هر چیزی که نشونه هایی از این قضیه رو داره تو بورسه:

- من یه آدم دودولی حشری هستم اما یه چیزی هم دارم که نمیشه گفت چیه. چیزی که همه زندگیم رو مثل سیمان بهم چسبونده. درکم کنید و دوستم داشته باشید!

- زندگی آدم های معمولی موضوع مورد فیلم ها آهنگ ها کتاب ها دو هزار به بعده.

اصلا همین موسیقی. موسیقی مورد علاقه مردم دیگه موسیقی مدل دهه هفتاد نیست.
ساده شده. شاید اصلا احمقانه شده. البته خوب که نگاه میکنی خیلی هم ساده نیست.

[سعی میکنم مقایسه را به سبک های راک و متال محدود کنم. چند تا گروه های پست راک و پست متال دو هزار به بعد را می شناسید؟ چند تا گروه hardcore گوش دادید؟

برای اینکه متوجه شوید چی میگم می تونید رجوع کنید به :

explosions in the skies
isis
the mars volta
the bled
alexis on fire
neurosis]

- وبلاگ های مردم را هم که می خونی متوجه میشوی هیچ کس حوصله ندارد و همه دارند زندگی شان را میکنند.
(این خودش مساله جالبی است. چرا یه آدم لازم می بیند که اعلام کند که می خواهد زندگیش را بکند و به کسی کاری نداشته باشد؟
چرا یه آدم تمپلیت سیاه وبلاگش را به سفید تغییر می دهد. در حالی که می داند این تغییر شدیدا جلب توجه خواهد کرد.)

عده ای هم هستند که اصولا هر نوع قدم برداشتن در جهت خود آگاه کردن و شناخت از این مساله را مسخره می دانند.
این عده عقیده دارند همه چیز باید در سطح نا خود آگاه حل شود. باید چیزی در خونت باشد که تو را قادر سازد از پس مسکلاتت بر بیایی.

احتمالا آنها این مطلب مرا که بخوانند پوزخند می زنند و احساس برتری می کنند که مثل من دست و پا نمی زنند. احساس میکنند خونشان رنگین تر است.

من آنها را درک میکنم. به هر حال آنها فرایند تعالی را به کشف و پرورش این جوهر در خود تقلیل می دهند.
(تعالی هم در بیشتر موارد توانایی تصاحب هر چیزی است که انسان اراده میکند. از جمله زن)

البته من تا حد زیادی با این گروه درباره لزوم ناخود آگاه بودن این فرایند موافقم. چیزی که شما را برای دیگران جذاب میکند، چیزی که به شما اجازه می دهد در دنیا در هر کاری امروز موفق باشید بیشتر از جنس شهود است تا منطقی قابل تجزیه و باز تولید. رابطه شما با دیگران یه پدیده ناخود آگاه است و بسار پیچیده است. در زیز پوسته رابطه اتفاقات خیلی زیادی می افتد که شما به خیلی از آنها آگاهی ندارید. شما تمام قواعد مخ زنی را رعایت میکنید اما اصلا جذاب نیستید. به همه چیز گند میزنید اما به شدت جذابید.

زنان هم به شیوه شگفت انگیزی برای این طراحی شده اند که این شهود را در شما بو بکشند و اگر دارای آن باشید عاشق شما شوند. به این ترتیب بقای نسل شما و بقای این شهود تضمین خواهد شد.
آنها به جزییتان به شخصیت به احساس راحتی و قدرتی درون در شما اهمیت می دهند نه به دور بازویتان یا به مدارکتان یا به هوشتان یا توایی تان یا حتی به اینکه آدم خوبی هستید یا چقدر می فهمید.

این شهود در لایه های پایین تری از شناخت ما شکل می گیرد.


یک نکته دیگر هم هست. نیاز به این شهود است که به کاری در دنیای امروز ارزش می دهد.
مثال میزنم :

برنامه نویسی حساب داری و کارهایی شبیه این در خارج از مرز های آسیا آینده ای نخوهند داشت.
هر کاری که بدون یه شناخت عمیق و شهود قابل شکستن به مراحل کوچکتر باشد و قابل انجام در آینده ای نه چندان دور با قیمتی بسیار ارزان توسط هندی ها و چینی ها انجام خواهد شد.
چیزی که در دنیای آینده شما را قدرت مند می کند توانایی به کار گیری این شهود است.

یه جا خوندم می گفت چیزی که قدرت رو تو آمریکا نگه داشته مدیریت هنر و توانایی تولید علمه.
(از اون حرفای بدیهیه. ولی دقت کنید می تونید کلی چیز ازش بفهمید)

(البته از دید من که مهندسی کنترل خوندم این شهود غیر از یک mapping بسیار پیچیده غیر خطی چیزی نیست و فکر میکنم شاید روزی بتوان مدلی برای این شهود هم پیشنهاد کرد. اما فعلا در نبود چنین مدلی پرورش این شهود را در خودمان ضروری می بینم.
روزی هم که مدل شهود به بازار عرضه شود احتمالا فلسفه وجودی همه ما انسان ها زیر سوال خواهد رفت)

خب از سکس به جای عجیبی رسیدیم نه؟

دارم فکر میکنم دقیقا با این همه شر و ور چی میخواستم بگم.

آها
خیلی از ما احساس میکنیم چیزی بزرگ را در حیاتمان گم کرده ایم.
سکس با زنی ایده آل؟
خدا؟
موفقیت؟
دراگ؟

چیزی بزرگ در زندگی ما گم شده است.
آخرین راهی هم که به ذهن من برای پیدا کردنش می رسد این است که به طور مستقیم سعی کنید پیدایش کنید
(چند بار تا حالا خواسته اید خرخره کسی را که می گوید بالاخره هر کس یه کاری پیدا میکند که با آن حال کند بجویید؟)

این چیزی که آرزوی ماست در شهودی غیر قابل تجزیه خودش را پنهان کرده. شهودی از جنس حیات ما. بنابر این شاید عاقلانه تربن راه این باشد که سخت نگیریم. زن ها را بشناسیم و با استفاده از نقاط ضعفشان هر چه قدر که می توانیم ترتیبشان را بدهیم. (منظورم این نیست که فریبشان دهیم. تنها بدانیم کدام بخش از وجودمان برای یه زن جذاب تر است و آنرا بیشتر به او نشان دهیم) اما به یه شرط. چیزی که ته ذهن مان است را فراموش نکنیم. جو ما را نگیرد و بگوییم زندگی همینه. شاید آنچه ته ذهنمان است فقط یه کلک هوشمندانه از طرف طبیعت برای بقای نسل باشد. اما بدون آن، ما چیزی نیستیم.


منم فیلم های مایکل مان رو خیلی دوست دارم راستی.
حس کردم به ته این مطلب مایکل مان میاد.


امیدوار هم نیستم کسی تا ته این مطلب رو بخونه.

پس یه کم فحش بنویسیم ته مطلب :
الاغ کثیف بز خر هویج
(میشه جریان یکی از بچه های دانشگاه. شرط بسته بود که تو ورقه امتحانش فحش خوار مادر می نویسه به استاد. استاد هم چون همه ورقه ها رو شخصا به دقت صحیح می کرد و اصلا از رو شکمش نمره نمی داد نفهمید)

۲ نظر:

ناشناس گفت...

:))))))))))
عجب دلقک گوگولی هستی
امثال تو رو که آدم میبینه هزار مرتبه زمونه رو شکر میکنه که انقدر تا بدبختی فاصله داره

ناشناس گفت...

kodom ostad boode ?