فرشته اون وقتا که اینجا بود یا بعد از ظهرا پیش من بود یا لب جوب
آفتاب که میرفت با چهار پایش پا میشد و میرفت لب جوب پت و پهن جلوی خونشون میشست و خیره میشد به کوچه ی خاک گرفته
اگه تابستونم بود که سینه بند نمی پوشید و ممه هاش از زیر پیرهنش میلرزید و قدمهای آدمهای گذری رو کند می کرد
سر همین جریانم یه بار حرفمون شد
خوابوندم تو گوشش چون ممه هاش رو حق خودم می دونستم فقط
اونم بغض کرد
ولی بازم میرفت اونجا می نشست
ازش می پرسیدم منتظر چی هستی؟
(تگری میزدم در واقع)
جای جواب کشون کشون می بردم تو دستشویی و یه لگن آب خالی میکرد روم تا حالم جا بیاد
ازش می پرسیدم زن من میشی
سرخ میشد و نگاهم میکرد
مزخرف براش تعریف میکردم
مثلا جریان گربه هه که چهار تا پاشو کرده بودیم تو چهار تا نصف پوست گردو
یا جریان فیلم سوپره که شب با حسن دیده بودیم
تعجب میکرد و بلند بلند میخندید و میذاشت دستم رو بندازم دور کمرش
تا اینکه یه روز دیگه نرفت لب جوب.
بعدا فهمیدم گذاشته و رفته
(می دونستید اسکیمو ها برای برف نود و پنج تا کلمه مختلف دارن اما برای غم هیچی؟
تو اون سرزمین هر کس غمگینه اسمشو میذاره برف، سرد و تنها.
آه!)
و من اکنون
سر بر آورده ام
از میان دود آتش خون
صورتم رنگ مرگ دارد
اما درونم
چیزی را آبستن است
چه چیزی را؟
( )
کیر شدین نه؟
تو پرانتزه خالی بود
عین این وبلاگ
عین ذهن من
(قرار بود با فرشته یه زبون جدید اختراع کنیم
معادل کلمه عشق هم تو زبون ما میشد خارمایوگا.
برای مثال
من تو رو خارمایوگا)
در اینجا خواننده از قدرتی که مرا به جلو میراند تعجب میکند
و من
خواننده را سوژه میکنم و می خندم
پیرزن کردین؟
نکردین هاها
یه دوست داشتم همیشه تو گالری های mature ولو بود
هیچ دختری چیزی که میخواست بهش نمی داد
با فرکانس برابر با دخترا بهم میزدیم
و اون
بالاخره یه روز آروم گرفت
با یه خانم پرستار شیش تایی
اومده بود میگفت اصن میگرمش. نقلیه؟
اما من آروم نگرفتم
من موندم و سگ همسایه
از این پاپی کونی ها بود
عین صاحابش
تو اکباتان که رد میشد
سر هر شمشاد و بوته و ورودی
یهو یه دست دراز میشد و خرخرشو میگرفت و میگشیدش تو
سگه رو؟
نه صاحابشو!
خسته شدم دیگه
بسه؟
آره
راستی نوشته هام طولانیه؟؟
نیست
نگاه کنین
دو خطه همش
به خدا
قسم دروغ بخوری کف دستت مو در میاره
نه اون جق بود
به هر حال کف دست من مو نداره
کیرم رو هم یادم نیست تو کون کی جا گذاشتم
آفتاب که میرفت با چهار پایش پا میشد و میرفت لب جوب پت و پهن جلوی خونشون میشست و خیره میشد به کوچه ی خاک گرفته
اگه تابستونم بود که سینه بند نمی پوشید و ممه هاش از زیر پیرهنش میلرزید و قدمهای آدمهای گذری رو کند می کرد
سر همین جریانم یه بار حرفمون شد
خوابوندم تو گوشش چون ممه هاش رو حق خودم می دونستم فقط
اونم بغض کرد
ولی بازم میرفت اونجا می نشست
ازش می پرسیدم منتظر چی هستی؟
(تگری میزدم در واقع)
جای جواب کشون کشون می بردم تو دستشویی و یه لگن آب خالی میکرد روم تا حالم جا بیاد
ازش می پرسیدم زن من میشی
سرخ میشد و نگاهم میکرد
مزخرف براش تعریف میکردم
مثلا جریان گربه هه که چهار تا پاشو کرده بودیم تو چهار تا نصف پوست گردو
یا جریان فیلم سوپره که شب با حسن دیده بودیم
تعجب میکرد و بلند بلند میخندید و میذاشت دستم رو بندازم دور کمرش
تا اینکه یه روز دیگه نرفت لب جوب.
بعدا فهمیدم گذاشته و رفته
(می دونستید اسکیمو ها برای برف نود و پنج تا کلمه مختلف دارن اما برای غم هیچی؟
تو اون سرزمین هر کس غمگینه اسمشو میذاره برف، سرد و تنها.
آه!)
و من اکنون
سر بر آورده ام
از میان دود آتش خون
صورتم رنگ مرگ دارد
اما درونم
چیزی را آبستن است
چه چیزی را؟
( )
کیر شدین نه؟
تو پرانتزه خالی بود
عین این وبلاگ
عین ذهن من
(قرار بود با فرشته یه زبون جدید اختراع کنیم
معادل کلمه عشق هم تو زبون ما میشد خارمایوگا.
برای مثال
من تو رو خارمایوگا)
در اینجا خواننده از قدرتی که مرا به جلو میراند تعجب میکند
و من
خواننده را سوژه میکنم و می خندم
پیرزن کردین؟
نکردین هاها
یه دوست داشتم همیشه تو گالری های mature ولو بود
هیچ دختری چیزی که میخواست بهش نمی داد
با فرکانس برابر با دخترا بهم میزدیم
و اون
بالاخره یه روز آروم گرفت
با یه خانم پرستار شیش تایی
اومده بود میگفت اصن میگرمش. نقلیه؟
اما من آروم نگرفتم
من موندم و سگ همسایه
از این پاپی کونی ها بود
عین صاحابش
تو اکباتان که رد میشد
سر هر شمشاد و بوته و ورودی
یهو یه دست دراز میشد و خرخرشو میگرفت و میگشیدش تو
سگه رو؟
نه صاحابشو!
خسته شدم دیگه
بسه؟
آره
راستی نوشته هام طولانیه؟؟
نیست
نگاه کنین
دو خطه همش
به خدا
قسم دروغ بخوری کف دستت مو در میاره
نه اون جق بود
به هر حال کف دست من مو نداره
کیرم رو هم یادم نیست تو کون کی جا گذاشتم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر