۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۴

نمي دونم چرا نمي تونم به آدمايي كه يه اطمينان غلو شده تو رفتارشون هست اعتماد كنم.

با هر كدوم از اين ها كه برخورد داشتم تو نگاه اول به نظر ميومده آدمهايي نيستن كه كوتاه بيان، خوب ميدونن چي ميخوان و تا اخرش هستن

اما بعد كه كمي گذشته ديدم سر بزن گاه و‌ همون جايي كه نبايد پا پس بكشن،‌ كشيدن عقب و تو لاك خودشون پنهون شدن.


به ما چه نه؟
آره

ولي چند بارم آدمهايي ديدم كه به نظر خيلي سرگردون مي اومدن
آدم هيچ اطميناني نمي تونست توشون پيدا كنه و اونا هم اصراري نداشتن هر لحظه يكي از معماهاي دنيا رو برات حل كنن

اما با كمال تعجب همين آدمها سر بزن گاه پا پس نمي كشيدن
حتي اگه به قيمت از دست رفتن زندگيشون و هرچي كه داشتن تموم ميشد
حتي اگه مجبور بودن با خيلي چيزا كنار بيان


راستي نشستم agathodaimon گوش مي دم.
بلك متال!

بعد اثرش روم اين بود كه اين كس شرا رو نوشتم.

هیچ نظری موجود نیست: