۱ شهریور ۱۳۸۴

من بیست و دو سال دارم.
روحیه طنزم گاهی باعث می شود از فرخ و سیامک بنویسم و سعی کنم شادتان کنم

اگر حالم خوب نباشد هم از شوخ طبعی خبری نیست
به همه چیز و همه کس گیر می دهم
سوژه هم زیاد است
اصلا نوشتن اعصاب خورد کن است
باعث می شود آدم را جو بگیرد و غزلیات بگوید

من با این جور نوشتن سعی دارم خودم را بیش از پیش دور از دسترس نشان دهم. من به همه چیز می خندم.
حتی شما دوست عزیز.

این از میلی غریزی در من برای دور از دسترس بودن میاید
من دلم میخواهد تنها باشم
من به هر کسی می قبولانم که چیز دیگری را به او ترجیح میدهم
در حالی که واقعا چیزی را ترجیح نمی دهم
چرا؟
این یک مکانیزم دفاعی ساده است
وقتی دیگران تو را ترجیح نمی دهند
وقتی مثل یک شی بی اهمیتی
تو هم متقابلا دیگران را به مرگ محکوم می کنی
و دیگران شروع میکنند به لرزیدن
از ترس مرگ
به علت برخورد دوستی ترک با کایت به برج آزادی و بر جا ماندن دویست کشته
به علت خنده

متاسفه نمی توانم بگویم سنم بالاتر رفته و محافظه کار تر شده ام
هنوز هم کله ام بو قرمه سبزی می دهد
مسایلم پیچیده تر شده
و من هم سعی کرده ام از مسایلم جا نمانم

اما گویا مانده ام
نرخ رشد مسایل و نرخ رشد من با هم همخوانی ندارد
ذهن من هر روز کمتر و کمتر ایده های درخشانی که می توانند مسایل را وادار به عقب نشینی به خطوط تدافعیشان کند تولید میکند
مسایلم کاملا مرا تسخیر کرده اند،
با اینکه درسم دارد تمام میشود و امکان جدید گذران زیاد در اختیار دارم

اشتباه نکنید
این به دلیل خنگ تر شدن من نیست
دنیای دور و برم است که هر روز عجیب و غریب تر می شود

اگر شما هنوز هم با نوشته های می نیمال آبتان می آید و دلتان میخواهد به نویسنده ماتحتان را اهدا کنید من خوابم می گیرد

من علاقه مندم مسایل را کاملا حداکثری بررسی کنم
حداکثری در آنها شنا کنم
و حداکثری حلشان کنم

چون زندگی هم حداکثری دهن مرا گاییده است

(این وسط پرانتزی باز کنم چون یاد عده ای از دوستان افتادم که همه چیز را شوخی می گرفتند. جوری می نوشتند که آدم خنده اش می گرفت. بی خیال بودند. پونصد تومن که از آدم دو در می کردند خوشحال می شدند. نوشته های اعتراف گونه را که می خواندند آن طور که باید متاثر نمی شدند. همه ما برای گشایش کارمان به ابن دوستان مراجعه میکردیم.

به جای یادآوری این دوستان ترجیح می دادم چشم باز کنم و ببینم دختری دارد خودش را جلوی من می مالد.)

بعد از بستن پرانتز بچرخید و بگذارید ببینم بزرگ شده اید

حالا خوب گوش کنید :
من خسته ام
خسته

سام چانگ کوآن وو دائوی جوان دیروز به خوابم آمد و از آخرین پیشرفت ها در درمان خستگی گزارش داد
درمانی برای پنجاه سال آینده پیش بینی نشده.

سام چانگ کوآن وو دائو اسمی چینی است و معنای خسته را می دهد. معنای پوچ را. معنای بی معنایی را.
سام چانگ کوآن وو پارادوکسیال است
سام چانگ کوآن وو قهرمان پرورش اندام به سبک چینی است

اما تو، سام چانگ کوآن وو دائو
مواظب باش
من شهرت بدی دارم
اگر ببینم به مادرت حساس هستی به مادرت فحش می دهم
من از آدم های حساس بدم می آید.
آدم ها باید با هر چیزی با سعه صدر بر خورد کنند.
(اگر پسرتان کونی از آب در آمد عصبانی شدن بی فایده است. خجالت نکشید، شما هم از خدماتش استفاده کنید.)

سام بعد از شنیدن این اخطار آدم شد و از آن به بعد من و سام چانگ تمام شب کتاب ها را ورق میزدیم و بررسی میکردیم چگونه نظریات گونه زایی مدرن را می توان برای استراتژی های تکاملی به کار برد.
من عقیده دارم درمیان روشهای محاسبات نرم الگوریتم تکاملی برترین است، اما سام نظر دیگری دارد.
او از قدرت الهی می گوید
چیزی که تجلی اش لبخند بی معنای من و توست.

سام عاشق ایده الیسم احمقانه من است.


به عنوان آخرین مطلب هم خطاب به خواننده ای که پرسیده what is pseudoscience باید بگم pseudoscience معمولا به مطالب غالبا هیجان انگیزی اطلاق میشه که ظاهر علمی دارند اما از متد علمی پیروی نمی کنند.
مثلا وقتی که می بینید شخص در وبلاگش با تمثیل فیزیکی جو سازی نموده و کوانتوم مکانیک خدا میکند.

حرفام تموم شد و خداحافظ

۱ نظر:

ناشناس گفت...

sonti kont son