۱۲ مرداد ۱۳۸۴

تو راه یخچال بودم که یه چیزی یادم افتاد.

دلم میخواست چیزی که توم جلب توجه میکرد صداقتم نبود،
چیزی بود که واقعا هستم.

الانم یه زرد آلو تو حلقمه و دارم خفه میشم.

هیچ نظری موجود نیست: