۱۲ مرداد ۱۳۸۷

من الان در فرودگاه شهر پسته ی بو داده (بوداپست) نشستم و از شدت بیکاری دارم محتویات رو desktop لپ تاپ رو بررسی می کنم. یه نوشته ای اینجا کشف کردم در باره فیلم پرسپولیس که خیلی هم بد نیست و قابل انتشار است. نمی دونم کی نوشتمش و چرا نگذاشتمش تو وبلاگ. به هر حال الان می گذارم. ظاهرم هم یکم عصبانی بودم. منم دیگه. زیاد قاطی می کنم. شما جدی نگیرید. به هر حال اینم اون نوشته:


من تا اونجا که یادم هست دوران جنگ مادرم من رو می گذاشت توی یه دیگ و زیرش رو روشن می کرد. البته قصدش پختن ما نبود، می خواست آب گرم کنه ما رو حموم کنه. خونه ما یک ملک دو طبقه بود در خیابون هفت چنار که چون هر طبقه اش دقیقا یک اتاق شیش متری بود فضا برای حمام نداشت و مادرم ما را به جایش در حیات فسقلی خانه حمام میکرد. به هر حال خیابون هفت چنار و خانه فسقلی ما بعدا توسط شهرداری صاف شد و تبدیل شد به طرح نواب.
اما!
این خانم ساتراپی عزیز کار گردان فیلم پرسچولیس بعید می دونم چیزی در باره حمام بداند. نه فقط از حمام چیزی نمی داند بلکه از طنز هم کوچک ترین بویی نبرده است و هر جا هم سعی کرده است بامزه باشد اشک مخاطب را با یخی رقت بارش در می آورد. پیدا کردن مثال های انفجار طنز خانم ساتراپی را در فیلم می گذارم به عهده شما. چیزی که من می خواهم بهش گیر بدهم نچسبی این آدم نیست خود بن مایه تخماتیک فیلم است.

فکرش را بکنید، چقدر سناریو تهوع آوری است. یک عده آدم هستند در یک گوشه دنیا که همه حالشان از آنها بهم می خورد و همه جا به کسخلی معروف اند. بعد یکی از این آدم ها می آید می گوید نه من مثل این ها نیستم. و تمام زندگی بی مزه اش را بدون ملاحظه حوصله مخاطب بی توقف تعریف می کند و در نهایت ثابت می کند دنیای متفاوتی از بقیه همپالکی هایش داشته و حتی موسیقی راک هم گوش می داده است. بعد مخاطب در یک صحنه عاطفی اشک توی چشمهایش جمع می شود و به «تفاوت» این دوست ما پی میبرد و او را در آغوش می گیرد. دوست ما هم در مدیا ظاهر می شود و می گوید که هدف این بود که بگویم ایرانی ها هم مثل بقیه مردم دنیا «آدم» اند.

چیزی که من می خواهم بگویم این است که اگر قرار است واقعا شناخت از مردمی بیشتر شود چیزی که باید برجسته شود بیشتر از تفاوت ها بین ما ایرانیان شباهت های ما با هم است. این که چه چیزی در خاک و تاریخ و گذشته ما رسوب کرده که این همه ما را شبیه به هم ساخته. شبیه چون همه ما، حتی مدرن ترین و موفق ترین ما، ناتوان از تحلیل وضعیت خود هستیم. چون همه ما، ناتوان از مبارزه با زوال خرد کننده جامعه مان هستیم. چون همه ما بسته های فشرده حقیری هستیم از خود بزرگ بینی و عافیت طلبی. و چون همه ما دلمان برای ایران تنگ می شود! عرض بنده این است که خانم ساتراپی که نان برجسته کردن تفاوت های ما و نه شباهت های ما را می خورد، هزار هزار فرسنگ از توصیف این ایران و این ایرانی دور است. او مخاطبش را دچار این توهم می کند که ایرانی را می شناسد، به او می قبولاند که دسته ای از ایرانیان متفاوت وجود دارند و در نتیجه در میان ایرانی ها هم گونه‌ی آدم یافت می شود. اینکه چرا چنین برداشت تفاوت محوری از جامعه ایران در خارج ایران مورد اقبال است تقریبا بدیهی است و بار هم من ارزیابی دلایل آن را به تیز هوشی خواننده واگذار می کنم. اما آیا ما واقعا آن قدر متفاوتیم؟ آیا آن بسیجی هایی که خانم ساتراپی همه شان را یک جور تصویر می کند با بقیه مردم ایران آن قدر متفاوت اند که سزاوار چهره های غیر یک شکل نباشند؟ حتما میخواهید بگویید آنها را از لبنان وارد می کنند نه؟ متاسفانه آنها را وارد نمی کنند. آنها زیاد هم با ما ها متفاوت نیستند. آنها هم ادم هایی هستند مثل ما. آنها هم «آدم» اند. آنها هم همان سم جامعه ایران که من و شما را چنین رنجور کرده استنشاق کرده اند و تنها سم در آنها جور دیگری جلوه یافته است. راستش منم خیلی دلم می‌خواست مثل خانم ساتراپی فکر می کردم و زشت ترین چهره ها را به «آنها» می دادم و خلاص. اما متاسفم خانم ساتراپی. زشت ترین چهره هایی که من در آن کشور دیدم، مال بسیجی ها نبود، مال آدم های معمولی بود مثل خودم و شما. شما حق دارید راجع به هر زمانی فیلم بسازید و راجع به هر کسی. می توانید به همه بگویید که امثال من نویسنده این بلاگ خیلی روشن فکر اند و لیبرال و آگاه و درس خوانده و تومنی صد قران با آن بسیجی های کثیف فرق می کنند. اما راستش را بخواهید من یه نفر که حرف شما را باور نمی کنم. من احساس می کنم خیلی فرقی با آن برادر بسیجی ندارم. احتمالا اگر مادر من زیر قابلمه ها را کمی بیشتر می کرد که مغز من به جای حالت نیم پز فعلی کاملا می پخت الان من هم نه یک دانشجو در غربت بلکه یک بسیجی دو آتشه بودم. آنچه وضعیت فعلی مرا ساخته نه یک جهان بینی قرص و محکم اشرافی که نقشی ریز بافت از تعداد زیادی رویداد بی ربط و مزخرف و احمقانه است که هر کدامشان را بالا پایین کنی شاید من یکی از همین آدم های منفور این فیلم می شدم.

به عنوان حسن ختام و حالا که خانم ساتراپی به پیچیدگی های وجودی من به عنوان یک ایرانی توهین کرده من هم خدمت ایشان می گویم من رو یاد کی می اندازند. یاد هم کلاسی های خواهرم در دانشکده هنرهای زیبا. همان خواهران گرامی که با پول دد (دد نه معنی حیوان وحشی بلکه به معنای پدر) جولان می دهند و در یک سوءتفاهم بزرگ فکر میکنند روح نا آرومی دارند. زیاد توضیحات اضافه درباره این موجودات نمی دم چون مطمئنم خواننده های درد آشنا حتما تا به حال چند تایی از این موجودات رو دیده اند و توصیف این موجودات تنها نمک پاشیدن بر زخم های آنها ست. به احتمال زیاد چند تا از همین موجودات این وبلاگ رو هم می خونن. یک خوبی تشبیه خانم ساتراپی به این خواهران اینه که هم من فحشم را این وسط می دم و هم این موجودات اگر خواننده این جا باشند متوجه میزان ارادت من به خودشون می شن. از نظر من بد ترین توهینی که به نفر میشه کرد تشبیه کردنش به این خواهران هست.


پی نوشت: این نوشته چند کامنت شاهکار داشت که یک توضیح را ضروری می کند. استدلال شده است که این فیلم شناخت در باره ایران را افزایش می دهد. من با این نکته موافق نیستم. این فیلم همان طور که نوشتم در بهترین حالت تنها توهمی از شناخت را عرضه می کند. برای آنکه بفهمید چرا شناختی که فیلم عرضه می کند نا دقیق است به این نکته فکر کنید که این طبقه ای از ایرانیان که خانم ساتراپی سعی دارد بگوید آنها انسان هستند آیا با به دست گرفتن قدرت توانایی اداره را به دور از ظلم و فساد خواهند داشت؟ اگر نه، دقیقا چرا؟ چه ضعف پنهانی این طبقه را رنجور کرده است؟ چرا فیلم اصلا به این ضعف نمی پردازد؟ به نظر من آنچه فیلم عرضه می کند شناخت نیست. تقاضای نوعی خوشبینی به قشری از ایرانیان در ازای بدبینی به عده ی دیگری است. عده ای که متاسفانه به نظر من خیلی هم با گروه اول متفاوت نیستند. این دو پاره کردن جامعه که هم اکنون با شدت و سرعت در حال اتفاق افتادن است شاید در کوتاه مدت زندگی را کمی برای قشر اول در خارج از ایران آسان تر بکند، اما در بلند مدت عواقب بدی خواهد داشت.

به تکه هایی از مصاحبه خانم ساتراپی با مجله L'Express توجه کنید:
"من می خواستم بگویم که در ایران نوجوانانی هستند که دوست دارند موزیک راک گوش کنند و عاشق می شوند.اگر خوشبختی وجود نداشت، بدبختی مطلق هم وجود نداشت.همه ایرانی ها که دیوانگان خدا نیستند.این تقسیم بندی جهان همیشه به نظر من احمقانه می آمد. نقطه مشترک میان من و یک ایرانی متعصب چیست؟ نقطه مشترکی وجود ندارد.نقطه مشترک میان یک کاتولیک متعصب فرانسوی و شما چیست؟ هیچ. برای اکثریت مردم ایران یا شهرزاد قصه گوست یا تروریست. میان این دو هیچ چیزی وجود ندارد.اما این طور نیست. و خوب این همان چیزی است که می خواستم نشان بدهم."
(متن مصاحبه و ترجمه اش)

دقیقا دراین مطلب من می خواستم بگویم که این نقطه اشتراک بر عکس نظر ساده انگارانه خانم ساتراپی صفر نیست. شاید در مورد خانم ساتراپی دیگر وجه اشتراکی وجود نداشته باشد و به همین دلیل هم او همین فیلم را ساخته است، اما مطمئنا در مورد آن نوجوانانی که موزیک راک گوش می دهند و الان هم همه به فکر فرار از ایران هستند، این اشتراک وحود دارد و به همین دلیل است که این جامعه هنوز هم شدیدا بیمار است. در ضمن فکر می کنم حالا روشن شده باشد خانم ساتراپی چرا به نظرم شبیه همکلاسی های خواهرم در دانشکده هنر های زیبا می آید. آن موجودات هم در عین اینکه به طرز واضحی مرا یاد ساز و کار های مریض کشورم می انداختند ادعا می کردند هیچ اشتراکی با بقیه مردم بی هنر جامعه ندارند.

۲۸ نظر:

ناشناس گفت...

اون جایی که گفتی بسیجی ها هم آدمن و مال همین جامعه ان و اگه زیر دیگ رو بیشتر می کردن تو هم می تونستی مثل اونا بشی رو خیلی خوشم اومد. دید هوشمندانه ای بود. من از پرسپولیس خوشم میاد با اینحال. خیلی هم خوشم میاد. ایرادی که گرفتی هم به نظرم خیلی خوب بود. اما نکته اینه که مرجان جون! این فیلمو واسه منو تو درست نکرده که خودمونو توش پیدا کنیم و بخوایم به درجه حرارت دیگی که به کون هرکدوممون چسبید تا اینی بشیم که هستیم فکر کنیم. الان موقعیت ما اینطوریه که به دنیا نشون بدیم والا ما هم آدمیم، ما هم متال گوش دادیم، تو کویر زندگی نمی کنیم و واقعا شرایطی مثل جنگ و انقلاب و فرهنگ کلا تخمیمون باعث عقب مونده گیمون شده وگرنه ما هم آدمیم زنهامون هم حتی اونموقع می دونستن اپیلاسیون چیه. این فیلم مال من و تو نیست، این مال دنیاست و اتفاقا چه خوب هم بدون تحقیر کردن ایرانی جماعت تا اونجا که تونست ضعفهای ملت رو نشون داد و ریشه یابی کرد. راه رو غلط رفتی اگه بخوای واقع بینانه بهش نگاه کنی و باهاش همزاد پنداری کنی

ناشناس گفت...

برداشتم از این فبلم نشون دادن اینکه دسته ای ایرانی متفاوت وجود دارند نیست(البته از این وبلاگ برداشتم این هست.). شرح واقعه ای بود که هم من دیدم و هم پدر و مادر من و تایید کردن.ساتراپی از دید من شخص محترم و موفق هست که علی رغم تمام مشکلاتی که داشت این توانایی رو داشت که اون چیزی رو که بهش گذشته به طرز موفقیت آمیزی بیان کنه.

چیزی که من اینجا نمی بینم جز اینکه خودتو جدا می کنی، فحش بدی و تخلیه بشی ؟
خب که چی. این خیلی سازنده است یا پر مغزه یا تحلیل موضوع عمیقیه یا ریشه مشکلای ایرانه!؟
فوقض یه عقدس که تا یه سنی قابل درکه بعدش که آدم رشد می کنه می فهمه نه مشکل این نبود که من توی دیگ حموم می کردم اون توی حمومی که احتمال زیاد با پول دزدی ساخته نشده که بخواد فخش بخوره.
دلیلش اینه که فکر من هنوز باز نشده و قدرت هضم نداره.برای همین دنبال یه کسی و قشری می گرده که بتونه بکوبنش قضاوتش کنه محکومش کنه و ارضا شه بدون اینکه ضرری ازش دیده باشه.

من تو رو قضاوت نمی کنم یا اینکه بخوام به عنوان فحش از تو اسم ببرم.اینهارو فقط نوشتم که کمی روشن بشه که اگر ما مرتب بخوایم همدیگرو بر اساس محلوطی از مقدار کمی واقعیت که چشمامون دیدن و مقدار زیادی تخیلات ذهنی و شخصی به عنوان تحلیل اون قضاوت کنیم و درجه بندی کنیم چه شکلی می شه.
امیدوارم این عقده بعدها موجب نشه آدمایی که باهات سر و کارشون میفته بگن فلانی عقده ای بود.

ناشناس گفت...

wow...bravo!

untitled گفت...

دوست ناشناس اول:

دقیقا مشکل من با همین برای دیگران بودن فیلمه. ما ایرانی ها چرا باید همیشه یه ویترین خوشگل از خودمون برای دیگران داشته باشیم در حالیکه در واقع دقیقا هیچ چیزی برای عرضه نداریم؟

اینکه معلوم بشه یه عده از ایرانیا آدمن شاید در کوتاه مدت کمکی به عافیت طلبی من و شمای خارج از ایران با نسبت دادن خودمون به اون دسته ی «آدم» بکنه اما در دراز مدت جز نفرت و از هم پاشیدگی برای کشور ما چیزی نداره.

Iranian idiot گفت...

به نظر من اين فيلم فقط روايت يه سري خاطرات شخصي خانم ساتراپيه.
در ضمن معمولا كسايي به خارج از كشور ميرن و اونجا مي مونن كه يه سري تعلقات فرهنگي با اونور بتونن داشته باشن والا اونجا دووم نمي يارن (موزيك راك).
نمي دونم چرا ما ايراني ها يه درد داريم كه مي خواهيم "خفن" باشيم و بقيه رو از اين دريچه قضاوت مي كنيم كه عقدهء "خفن بودن" يا "خفن شدن" دارن.

من از اين منظر نگاه مي كنم كه توي اون صحنه مي خواست بگه براي گير آوردن آهنگ هاي آيرون ميدن بايد چه كار مي كرد و كجا پيدا مي كرد.
حالا شما داري اين صحنه رو از اين ديد نگاه مي كني كه طرف مي خواسته بگه توي اون دوره و زمونه خيلي آدم خاص و خفني بوده نظر شماست و البته خيلي از ايراني ها.

من خودم شخصا به كنسرت آيرون ميدن رفته ام.
وقتي اومدم اينجا تعريف كردم كه چطور بود همه نگاه ها حسادت آميز بود، يا بعضي مي گفتن: آره ديگه زندگي آدم هاي مرفه بي درده ديگه يا از اين مزخرفات!

اين چيزهاي شايد براي جامعهء ايران خيلي خفن باشه!
اما مردم بقيهء دنيا به كنسرت ميرن حال مي كنن و...
Whats The Big Fucking Deal?

من ميگم به جاي اينكه آدم از جا و مكان آدم هاي موفق ايراد بگيره و سعي كنه پايينشون بياره، بهتره سعي كنه خودش كسي بشه!
شما كه واسه خودتون درسي خوندين و جا و مكاني دارين.
توقع نداشتم اين چيزها رو بشنوم!

در ضمن يه فرانسوي كه در مورد خاورميانه تحقيق مي كنه به من گفت:
اين فيلم خيلي به خارجي هايي كه فكر مي كنند توي ايران مردم با شتر اين ور و اون ور ميرن و توي چادر زندگي مي كنند خيلي كمك مي كنه ذهنشون باز شه.
ايران در چنين شرايطي به چنين ليترچر هايي خيلي نياز داره.

ناشناس گفت...

baz in iranian idiot parid vasat ke bere bala .. hala harki ye mosht araajif mige to bayad tayid kone? baba visitor dare bloget! ghose nakhor, ah

untitled گفت...

دوست عزیز احمق ایرانی!
کامنت شما به غیر از پاراگراف آخرش که که مشترک با چند کامنت دیگر بود کاملا بی ربط به نوشته من است و هر چه می خوام یه جوابی بهش بدم می بینم اصلا راه ندارد.

در ضمن برای اطلاعتان می گویم اینجا به کسی بگویی من کنسرت ایرون میدن می روم چپ چپ نگاهت می کند و فکر می کند با یه فسیل زنده طرف است

ناشناس گفت...

na tanha bi rabt bood commente in adame ahmagh!!, balke az in comment haye sarshar az goftani ha az ishoon ziyad mibinim doro bar!... shoma be del nagir. Rasty man hes mikonam ye rabeteyi beyne dalile sakhte shodane in film va chand khate avale in post hast (takid rooye boodane too forodgah e ye keshvare dige!) hum ? na haj agha?

ناشناس گفت...

من کامنت اول روگذاشتم.
کاش به قول تو ما ویترین خوشگلی از خودمون داشتیم تا سر دنیا رو شیره بیمالیم. تو ویترینی که از منو تو جلوی دنیا گذاشته شده سگ ریده.
پسر جان ما حتی تو ویترین هم چیز قابل عرضی نتونستیم بچینیم چه برسه به محتوی.
اما من و تو که چشم باز کردیم دیدیم افتادیم وسط خاورمیانه اونم منفورترین نقطه اش حقمونه تا آخر عمر بخاطر کسخل بازیهای اجداد و بعدن رهبرهامون بدون در نظر گرفتن فردیتمون تصویری داشته باشیم عین اونها؟
من یکی خودم رو کاملا بی گناه می دونم و حالا که رسم دنیا اینه که من و تو احمدی نژاد یه تصویر داریم پس غیر منصفانه نیست که ما هم سر دنیا شیره بمالیم و ویترین خوشگلی از خودمون بسازیم. گور پدر گذشتگان و ایندگان و صدافت و به قول تو نفرت و از هم پاشیدگی. من یکبار زندگی می کنم و به عنوان یه دانشجوی خارج از کشور به حد کافی بهم رفته.
من حتی شده از احمدی نژاد هم دفاع کردم که تصویر خودمو اصلاح کنم. وقتی نمی تونی تفکیک کنی باید یا برینی تو همش یا یه ویترین قشنگ بچینی.

ناشناس گفت...

از دید من لطمه ای که ساتراپی و ساتراپیهابه ایران زدند به مراتب مخرب تر از بسیجی ها بود

خانواده ی ساتراپی نه تنها در یک نسل که در سه نسل ایران را به زوال میبرد.
مادر بزرک مرجانه که به قجر بودنش می نازد...خدمات قاجر بر همه عیان است. پدر مادر و عموی مرجانه عده ای مرفه بدون درد غوطه ور در روشنفکر بازی های توده وار بازی خوف ناکی را شروع کردند اداره ی امور به دست شاه ترسو بود و این طیف خام و ابله که مثل حیوان درنده به جان ایران افتاده بودند لاشه اش را برای قشر بیمار و لاشخور مذهبیون باقی گذاشتند بعد مثل مرجانه همه مهاجر و پناهده ی فرانسه و سوئد و امریکا و غیره شدند یا مثل پدر مادرش یاخیلی پدر مادرهای دیگرایران ماندند و غر زدند ...همه گناهشان را گردن دیگری انداختند .خانم ساتراپی اگرانقلاب شد طبقه ی شما خواست اگر خمینی امد میراث سهل انگاری طبقه ی شما بود اگر جنگ شد و صد هزار جوان کشته شدند شما مقصرید

خانم ساتراپی عزیز من هم ایران را ترک کردم من هم به اندازه خودم مقصرم...همه هستیم ای کاش در این تابوت را باز نکنیم شما با نهایت ذوق در تصویر سازی داستان جنایتتان در حق ایران را ترسیم کردید و به ان خداحافظ گفتید


امبر

untitled گفت...

دوست ناشناس:
کاری که شما می کنی قابل درکه. منم ممکنه شبیه همین کار رو بکنم. اما داستان اینه این آدم همون طور که تو مصاحبه اش می گه واقعا فکر می کنه این ویترینی که چیده ایرانه. اگه این حرف مدام تکرار شه کم کم یه سری آدم باورش می کنن و وقتی باورش کردن نتیجه های جالبی نداره. مثلا جواب این سوال که مشکل اصلی ما کجاست میشه اون آدم های پلید و نه خود مردم کون گشاد ایران!
یا بد تر: حالا که یه سری آدم پلید مردم ناز ایران رو گروگان گرفتن چطوره حمله بکنیم به ایران و ایران رو گلستان بکنیم.


امیر:
عزیز جان زیاد شلوغ نکن!

ناشناس گفت...

من از اين کارتون خيلي خوشم اومد:
1- من فکر نميکنم اين خانم ادعا کرده باشه با بقيه متفاوته. اين خانم زندگيش رو گفته و به نظر من خوب هم گفته. من خيلي از صحنه ها رو به وضوح يادمه. آيا منظورت اينه که بگه بدبخت و فقير بودم تا ارزش گفتن داشته باشه؟

2- من فکر ميکنم اين نحوه برخورد کردن ناشي از همون تفکر سانسورچي و مغرورانه ايه که تو ماها رسوب کرده: اوني که من مي گم، اوني که من مي خوام، بقيه ش همش چرنده.
چه اهميتي داره؟ بزاريم ديگران خارج از چهارچوب هاي ما نفس بکشن. مگه ما خودمون اينو از ديگران نمي خواهيم؟

3- شايد نبايد همه کارکردها رو از يک فيلم انتظار داشته باشيم. اگه هدف اين فيلم اين باشه که نشون بده ما شتر سوار نيستيم و چه جوري از انقلاب به يک تصوير تروريستي رسيديم، به نظر من بد عمل نکرده. بابا مگه اين خانم کيه؟ ژان پل ساتر؟ وودي آلن؟
آيا اين به اين معنيه که اين آدم ها خيلي بهترن؟ کجا به اين موضوع اشاره شده؟ اصلا ملتي که انقلاب ميکنن و دوباره سيستم يک نفره سر کار ميارن غير از اينه که خودشون ديکتاتورن؟

4- با پاراگراف آخرت موافقم ، غير از بخشي که به نويسنده رو به همکلاس هاي خواهرت تشبيه کردي. شايد هم باشه ولي نه من مي دونم و نه تو. دلايلت هم براي تشبيه کافي نيس. يه ذره مثل اينايي عمل کردي که براي اينکه زياد فکر نکنن به يکي ميگن فاحشه و خلاص. (البته منظورم اين نيس که تو فکر نمي کني)

5- فکر مي کنم قضاوتت خيلي تحت تاثير احساس سرخوردگي اي هس که بلافاصله بعد فيلم توت بوجود اومده. من نميگم ساختار اين فيلم بي اشکاله. به خصوص قسمت فرانسه رفتن مرجان عملا چرنده. ولي روند انقلاب رو خوب نشون داده و خيلي چيز هاي ديگه رو

untitled گفت...

از کامنت پنج گانه شما ممنونم نیلی

ناشناس گفت...

من فیلم اش را ندیدم ولی کتابهایش را خواندم
و یک جایی هم خواندم که فیلم اش برداشت متعادلی از کتاب نیست

اما راستش را بخواهی از کتابش خوشم آمد، نه اینکه دیدگاههای سیاسی اش را کامل قبول داشته باشم، ولی حداقل یک چیزی هست: داستانش را قشنگ تعریف کرده بود
و در مورد داستانش: شاید منظورش از برخی تعاریف چیزهای مورد نظر شما نبوده؟
شاید هم بوده، ولی حداقل من بعنوان خواننده عادی برداشت شما را نداشتم

Iranian idiot گفت...

اول يه جواب كوتاه واسه اين يارو ناشناسه بنويسم، تنها چيزي كه پيداس انگار كسيه كه قبلا از من دركوني خورده كه اين طوري نوشته!!

شما كه داري ... ليسي آنتايتلد رو مي كني دليل نميشه توي بحثي كه به من و اون مربوطه دخالت كني و نظر بدي!

يه موضوع ديگه اينكه آنتايتلد گرامي! اين "احمق ايراني" اسم من نيست كه يه علامت تعجب هم بذاري تهش و احساس كني رفتي بالاي منبر، لقب فعلي رئيس جمهور مملكتيه كه توش بدنيا اومدين! اسم من چيز ديگه ايه! پس دوست دارم در مورد جواب اين يكي كامنت واسه خودت يه ذره احترام قائل باشي!

Now We are talking:

نخير! منظور منو نگرفتي!

شما گفتي:
"یک عده آدم هستند در یک گوشه دنیا که همه حالشان از آنها بهم می خورد و همه جا به کسخلی معروف اند..
بعد یکی از این آدم ها می آید می گوید نه من مثل این ها نیستم. و تمام زندگی بی مزه اش را بدون ملاحظه حوصله مخاطب بی توقف تعریف می کند و در نهایت ثابت می کند دنیای متفاوتی از بقیه هم داشته است.".

شما داري قضيه ارو از ديدي نگاه مي كني كه طرف براي اينكه بگه من اومدم ثابت كنم خارج از ايراني ها هستم اومدم اين فيلم رو ساختم و تمام اون چيزها رو توش تعريف كردم و نشون دادم واسه همين. - رجوع كن به خط دوم كامنت من.
من دوست دارم بدونم كدام قسمت از فيلم خانم ساتراپي خفن بازي و اثبات متفاوت بودن اونه؟ موزيك راك گوش كردن مثلا؟! اونو كه شما هم گوش مي كنيد:
"و حتی موسیقی راک هم گوش می داده است"! خب اين موضوع واقعا چقدر نشونهء‌ خفن بودن يا متفاوت بودنه؟؟؟

در مورد خود شما مثال مي زنم. شما الان خارج زندگي مي كني و فكر نمي كنم با اين موضوع مشكلي داشته باشي. چون اگه مشكلي بود مي گفتي مي خوام بيام ايران و اين حرفا.تو فكر مي كني چه چيزي باعث ميشه كه بتوني به زندگي اونجا ادامه بدي؟ جز يه سري تعلقات فرهنگيه كه با فرهنگ اونجا داريد كه در فرهنگ ايراني پيدا نمي شود؟ من ميگم خانم ساتراپي هم يه سري تعلقات خاصي با اون فرهنگ داشته و داره كه داره اونجا به زندگي ادامه ميده و فيلمي رو ساخته كه به خاطرش شايد هيچ وقت ايران هم نتونه بياد چون اهميتي براش نداره. چون زندگي در ايران با فرهنگش براش سخت تره.
چيزي كه من مي خوام بگم اينه كه آدم ها با هم متفاوت اند. شما با من تفاوت داري. تفاوت هم اين نيست كه من بالاترم يا شما، من خفن ترم يا شما. يعني يه سري مسائلي كه من با شما در اشتراك ندارم. رفتار متفاوت، اعتقادات متفاوت.

حالا كه حرف شباهت ما ايراني ها رو داري مي زني، همين جا يه شباهت از ايراني ها بگم كه همه در حال مقايسهء خودشون با بقيه اند. و فكر مي كنند يا در اين فكرند كه بقيه هم دارند همين كارو مي كنند.
همينه كه ديگه كار به جك رسيده كه ميگن: وقتي يه ايراني يه بنز ميبينه ميگه: خوارتووو...
برداشت ديگر از اين موضوع، فقر جامعهء ايرانه.

شما خودت هم گفتي: همهء ما بسته هاي فشردهء حقيري هستيم از خود بزرگ بيني و عافيت طلبي! همين حقارت ذاتي عمدهء جامعهء ماست كه در ذهن خودش ديگران رو بزرگ مي بينه و مي خواد زمينش بزنه چون فكر مي كنه طرف مي خواد فرق بذاره بين خودش و تو، كه طرف مي خواد بگه بزرگ تره. شما هم اين خانم ساتراپي رو در ذهنت زياد بزرگ كردي، كه حالا مي خواي ثابت كني نه بابا طرف اتفاقا هيچي نيست. خب واقعيت هم همينه! نه اينكه چيزي نباشه، اونم يه آدم معموليه! خيلي آدم موفق تر (نه خفن) از اين ها وجود دارن كه اسمششون حتي سر زبون نمي افته. نويسنده بوده، گرافيست بوده يا هرچي اون فقط تفاوتش هست. شما نيازي نداري كه بخواي اين آدمو بكوبي يا چي... يه آدم معمولي كه يه فيلم ساخته براي سرگرم كردن آدم هاي معمولي ديگر.

مورد ديگه اينكه من شخصا ايراني هايي رو مي شناسم كه رسما و كلا با هرچي ايراني و ايراني جماعته كاملا و شديدا غريبه اند. هستند ايرانيان متفاوتي كه:
از دختري ايراني كه مدير يه شبكهء راديويي معروف توي كلن آلمانه.
يا دختري كه توي دوبي خودش رو ايراني معرفي نمي كنه و تا جايي كه مي تونه شكل و شمايلي كه اونو غير ايراني نشون بده به خودش مي گيره و از هر ايراني اي فراريه. (ايراني ها شايد ميان بهش انگ مي زنن كه خاك تو سرش كنن طرف ايراني نيست يا احمق داره فرار مي كنه از خودش!!! اما ما هيچ وقت از طرز فكر آدما چيزي نمي دونيم. اينكه چه چيزي در سرشون مي گذره.)
هستند ايراني هايي كه از ايراني بودن فقط اسپرم يا تخمك مامانشون رو يدك مي كشن!

ما ايراني ها بر خلاف اون چيزي كه عادتمونه - به نظر من - حق نداريم همهء آدم ها رو جنرالايز كنيم. در موردشون كلي گويي كنيم و همهء اون ها رو در يك چارچوب قرار بديم. شما گي هاي كشورت رو ببين. اون ها آدم نيستن؟ حق زندگي اي كه بهشون داده شده رو ندارن؟! چطور توسط احمق ايراني ناديده گرفته ميشن؟؟ چطور من و تو به چشم غريبه بهشون نگاه مي كنيم و پوزخند هم شايد بزنيم. چرا وقتي يه گي خارجي مي بينيم جرات مسخره كردن نداريم؟

از بحث دور نميشم. ببين نظر من در مورد اين فيلم همين يه جمله است: روايتي شيرين از حقيقتي تلخ!
اصلا چرا ما نبايد از ايران تصويري مثبت ارائه بديم؟ كم تصوير منفي آدماي سياسي كشورمون ميدن؟ اين موضوع با
Fake
كردن خيلي فرق مي كنه. به نظر شما و با توجه به حرف شما چرا "ايراني ها چيزي براي عرضه كردن ندارن؟"
شما نمي بينيد كه خانم ساتراپي براي خارجي ها چيزي عرضه كرده كه با استقبال مواجه شده؟؟؟ اين ما ايراني هاي متعصب و دو آتيشه هستيم كه چشم ديدن همديگر رو ندارم و سعي مي كنيم همديگر رو بكوبونيم. تا ميايم يه بحث بكنيم كلي حاشيه ميريم كه "آقا فكر نكنيد من خفنم يا متفاوتم، مرفه بي دردم وهزار و يك انگ ديگه" بعدش هم حرفمونو جرات نمي كنيم بزنيم. اين چيزهاي توي وبلاگ ها خيلي به چشم من مياد. چون توي فرهنگ ما همه بايد يكي باشن. همه بايد مسلمون باشن، روسري بپوشن، همه بايد پيكان و پرايد سوار شن. هر كس داره چيز ديگه اي سوار ميشه خود بزرگ بيني داره. خانم ساتراپي اگه ايران بود الان منتقد هاي زيادي سلاخي اش كرده بودن كه شما خود بزرگ بيني داري!

اما بازم ميگم اين ها روايت شخصي خانم ساتراپي از زندگيش و ديد تنها فرد خودش به ايران و زندگي در ايرانه.
ديدش به بسيجي ها يا هر چيز ديگه فقط نظرات شخصي اين خانمه. ببينم قسمت اعظمي از مردم ما نيستن كه الان با گشت هاي ارشاد مشكل دارن؟ و تا حرفش پيش مياد يا ميبينن راهشونو كج مي كنن؟ اونا رو به ديد مثبت ميبينن كه بسيجي هارو هم؟ ماهايي كه بسته به تفكر و اعتقاداتمون ميايم آدم ها رو به خوب و بد قسمت بندي مي كنيم و چيزي اين وسط نميذاريم چطور ميتونيم بيايم بگيم نه بعضي بسيجي ها هستن كه اينطور نيستن و شما خانم ساتراپي حق نداشته ايد كه ...

مطمئنم اگر خانم ساتراپي اينجا بود شايد مي گفت: "متاسفم! من با بسيجي هاي خوب برخورد نداشته ام!"
من هم باهاش موافق بودم. چون ديد من اينه. من به زعم خودم فقط با بسيجي هايي برخورد داشتم كه در 13 سالگي با شلاق منو زدن ديدم با لگد زير چشم خواهرم گذاشتن يا سي دي هامو گرفتن و...

آخر پاراگراف پنجم شما مي آييد يقهء خانم ساتراپي را مي چسبيد كه: "خانم ساتراپي اومده و من و شما رو چهره هاي زشت جلوه داده" بعدش در دو سه خط آخر ميگيد: "اگر فلان اتفاق مي افتاد خوب من هم يكي از همين آدم هاي منفور مي شدم!!" خب؟؟؟ يعني چي؟؟؟

به گفتهء شما: "آن طبقه اي از ايرانيان كه خانم ساتراپي مي خواسته بگويد انسان هستند"، به هر حال طبقه اي از ايران هستند. شما نمي توانيد اين موضوع را رد كنيد.
(حالا انسان بودن يا نبودنشان به من و شما ربطي ندارد. هر كسي انسان خودش است و اين من و شماي انگ گذار ايراني عامي هستيم كه احساس مي كنيم در طبقه اي پايين تر هستيم. دليلش هم پول ددي! يا خيلي چيز هاي ديگه!)
به علاوه بهتر است با آن كنار بياييد.
يا اگر نمي توانيد با امثال خودتان باشيد و شما را چه به آدم هايي كه با آن ها احساس متفاوت بودن مي كنيد؟ زندگي كنيد و بگذاريد زندگي كنند.

اين فيلم براي اين به موضوع ضعف اين آدم ها نمي پردازد چون انسان به طور كلي ضعف هاي خودش را نمي بيند. خانم ساتراپي ضعف هاي خودش را، شما ضعف هاي خودت را، و من هم ضعف هاي خودم را، اين يارو ناشناسه هم ضعف فكري و شعوري خودش رو!

ببراي بار چندم است كه مي گويم: اين خانم نظر و ديدگاه و جهان بيني شخصي خودش رو عرضه كرده و نوع تفكر خودش رو. واسه همينه كه شمايي كه با اون خانم تفاوت داري، فيلمش برات كسل كننده است و از اون خوشت نمياد. چون تفكر شما چيز ديگري است. اما مسئله اينجاست كه استقبال اين فيلم از طرف خارجي ها، انطباق تفكر خانم ساتراپي با تفكر اروپايي ها و خارجي ها است و تناسب بسيار دارد كه آن هم از بابت فرهنگي است كه خانم ساتراپي در آن زندگي مي كند. فرهنگي كه ايراني نيست. ديدگاهي كاملا غير ايرانيست كه به مذاق شما خوش نيم آيد. چيزي كه بيشتر منطبق بر عرف جهاني است و عرف جهان آن را مي پسندد.نه زاويه اي ايراني اي كه شما به آن فكر مي كنيد!

---------------

در ضمن پسر جون، اون جريان كنسرت آيرون ميدن رو البته كه من در مورد ايران گفتم! شما چرا بچه بازي در مياري كه فسيل زنده و اين حرفا؟ بنده فسيل زنده ام؟ يا ايراني هايي كه ميان كنسرت همه سعي مي كنن با هم مليت خودشون بپرن چون نمي تونن با خارجي ها ارتباط برقرار كنن!
اونا فسيلن كه نمي تونن پول جمع كنن يه سفر برن استانبول يا دوبي واسه كنسرت و ميگن هر كي ميتونه بره مرفه بي درده و اين مزخرفات آدم هاي حقير و فقير يا مني كه واسه رفتن به اونجا هر كاري مي كنم و وقتي هم اونجا مي رسم هر كاري مي كنم كه خود خارجي ها هم از ترس مي شاشن به خودشون؟؟؟
دزرت راك امسال بيا تا نشونت بدم يكي از خط دهندهء ماش پيت هاي اونجا كيه! كسي كه سال قبل توي صف خيلي ها چه ايراني چه خارجي ميومدن باهاش احوال پرسي مي كردن كه ايول بابا! امسالم پاش هستي؟؟ و اين حرفا؟!
ده بيا نشونت بدم شورش راه انداختن چطوريه! و يعني چي!

در ضمن مگه كنسرت آيرون ميدن كجاي ايران برگذار شده كه بيام براي يه خارجي بخوام بگم: آخ جون من كنسرت آيرون ميدن رفته ام؟!
اصلا واسه يه خارجي از چيزي عادي بگي؟
تو فكر مي كني با يه احمق طرفي؟
يا خودت از روي حماقت حرف مي زني؟؟؟!

كلام آخر اينكه:
حتي بين اون هايي كه راك گوش مي كنند و به فكر رفتن از ايران هستن هم شباهت فقط در حد رفتن از ايرانه! يه سري ايراني ها هستن كه به اجبار از ايران ميرن و در خارج از كشور كولوني تشكيل ميدن و با هم زبون هاشون و هم مليت هاشون يكي ميشن. شايد شما هم از اين دسته هستي.
دستهء ديگه اي هم از ايران ميرن تا با اون فرهنگ ديگر و زير چترش زندگي كنند. ايراني و فرهنگ و همه چيزشونو مي ريزن دور و سعي مي كنن مثل بقيه باشن. بيشتر انساني كه از خودشون در خودشون مي بينند باشند تا اينكه ايراني بودنشون...

من هم نه در دانشكدهء‌هنر هاي زيبا درس خوندم نه چيزي! نه دديم پولداره، يه پرايد سوار ميشم كه چند ماهه سمت راستشو زدم و پول ندادم براي درست كردنش! اما تفاوت هاي فرهنگي زيادي دارم با ايران و مردم ايران. ميگم "تفاوت" نه برتري نه پست تري. در عوض من بزرگ فكر مي كنم. از نظر من كسايي كه ديگران رو "مرفه بي درد" صدا مي زنن يه سري آدم فقير و بدبخت هستن كه خودشون تو سر خودشون مي زنن و از بابت اينكه نمي تونن گهي شن مياد عقده هاي خودشونو روي آدم هاي موفق و بالاتر خالي مي كنند. روزي نيست كه آدم ها حتي خواننده هاي پروپاقرص وبلاگم و دوستانم به من نگن كه: تو داري خفن انگاري مي كني! مي خواي اثبات كني خيلي حاليته. مي خواي بگي فرق داري با بقيه (فرق از نظر اون ها يعني برتري!)

در حالي كه من دارم روتين هاي زندگيم رو تعريف مي كنم. و ذهن خيال پرداز و تخيلي خاصي هم ندارم. سعي مي كنم خاص زندگي كنم. هدف داشته باشم. مسير زندگي مو خودم تعيين مي كنم.

اين سري آدم ها هستند كه يه سري آدم ديگرو اون قدر جو زده مي كنن و طرف رو بالا مي برن كه همين فاصلهء بين طبقات پيش مياد. يعني با پست نشون دادن خودشون و زندگيشون چنان طرف رو بالا مي برن كه خود اون طرف مقابل فكر مي كنه خبريه! و بهش القا ميشه كه گهيه!
متاسفانه آدم هاي عامي جامعهء ما با اين كارهاشون دارن خودشون رو پست مي كننذ و يه سري خاص رو بالا مي برن و فاصله مي اندازن بين خودشون و بقيه! بعد ميان ميگن طرف خودشو ميگيره يا خود بزرگ بيني داره!! همينه كه يه ماشين تويوتا اينقدر واسه مردم ما دغدغه است!

نتيجهء بحث من اينكه: كلي گويي كردن در مورد مردم ايران كلا كار بيهوده ايه. يا اينكه از اون طرف يكي ديگه بخواد بياد خاص گويي كنه.
چون آدم هاي موفق در همين موقعي كه ما اينقدر وقت و انرژي گذاشتيم كه بگيم واقعيت اينه، رفته اند يه زندگي درست و حسابي براي خودشان پيدا كرده اند بدون اينكه من و تو بدونيم ذره ذره تا خونه هايي در برج هاي شمال شهر هم پيشرفت كرده اند بدون اين كه ما بشناسيمشون يا بخواهيم در موردشون بدونيم! اين ها هيچ وقت شايد نظري هم در مورد حرفاي من و تو نمي دن يا دهنشونو باز نمي كنن كه بعضا بهشون بگن يارو رو ببين! عجب احمقي بود!

End of Conversation

------------------

چاپلين به مضمون ميگه:
شجاعت اون نيست كه به بقيه ثابت كني خيلي بيشتر مي دوني، آدم بايد شجاع باشد تا بتواند از خودش يه احمق بسازد!

حداقل من جراتش رو داشتم...
نه آقاي ناشناس؟!

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

hey aghaye iranian idiot, be nazaram esme aslie shoma hamine, javabi nadaram barat, yani heso hoselato nadaram, faghat inke mordeye in englisi harf zadan va tarjome haye bi naziretam man ke be darde khodet mikhore beshini negash koni hal koni.. boro agha be karet beres. visitor ham dari dige. base dige chi mikhay?

ناشناس گفت...

in weblog ham arajifi bish nist ke faghat nevisande mikhad be har onvan ba har chizi mokhalefat kone va neshoon bede ke balaye sandali rafte, bia payin dadash.

untitled گفت...

به جنابی که بنده نفهمیدم آخر اسمش چیه ولی کامنتش خیلی دراز است:
برادر من فهمیدم چی می خواستی بگی هر چند با نظراتت موافق نیستم


به ناشناس درگیر با مرد کامنت دراز:
عزیزم اینجا زد و خورد با دیگر خوانندگان ممنوع است و با متخلفین زد و خورد خواهد شد. بابت نظر روشنگرانه ات در مورد من هم ممنون.


به مهندس خسته:
آقای مهندس منم کتابش رو نخوندم. فرصت پیش بیاد می خونم.


به ممد:
حاجی صد البته من ممیز ارشاد نیستم. من حرفم این بود این فیلم شناخت نمی باشد. بعد چون یکی از حضار پرسید شناخت چیه بنده گفتم شناخت از نظر من این است. یه فحشم دادم که نشون میده من به قول کامنت ها عقده ای سر خورده هستم.

ناشناس گفت...

فیلم "حتی کوتوله ها هم از پایین شروع می کنن" از هرتزوگ به هموطنان نفرت انگیزی که دلشون می خواد خودشون و ملتشون رو بهتر بشناسن توصیه میشه. ولی این توصیه نباید زیاد جدی گرفته بشه چون تمامی این هموطنان شناخت لازم از خود و جامعه شون رو با تماشای فیلم اخراجی ها قبلاً کسب کردن، که فیلمی است در قیاس با کسشعر مورد بحث، بسیار واقع نماتر. حالا چی میشه که یکی مثل من میاد این وسط و فحش خواهر و مادر رو می کشه به بقیه تا خودش رو متفاوت نشون بده؟ و چی میشه که این یکی مثل من شامل تمامی این هموطنان نفرت برانگیز میشه؟
هر حکومتی حتی در بدترین شکل استبدادی ممکن برخاسته از مردم جامعشه. ضمن اینکه هیچ حکومتی صرفاً توسط کسانی که اسماً سردمدارشن اداره نمیشه بلکه اغلب این سرمایه داران جامعه ان که بهش خواسته یا ناخواسته جهت میدن. بگذریم از اینکه الان در حال حاضر تعداد زیادی از این سرمایه داران در ایران کمونیست های سابق ان که در اوایل انقلاب تو زندان جمهوری اسلامی بودن.
پس حالا که دختر ناز و آرایش کرده ی ددی اومد و خودش رو از بقیه جدا کرد باید فقط بهش حق داد و بس. چون اون در حقیقت با پول و امکانی که ددی براش فراهم می کنه قدرت کنترل خیلی چیزهارو داره که بقیه ندارن. از اون طرف وقتی اون فقیر و بدبخته هم چهار تا کتاب ورق زده یا نزده میاد جلو و انتی کاپیتالیست میشه باز هم طبیعیه. بعد همین آدم اگه چهار روز بعد رفت وزارت خونه ی ایکس رو گرفت و بی ام و سری فلانشو خرید بازهم طبیعیه. اگه اون دافیه هم رفت یه کس پرت سفارشی با پولای اون ور آب سر هم کرد و معروف شد و همه به به و چه چه کردن باز اون هم طبیعیه. عرعر و به به ملت هم طبیعیه. روشنفکر انتی کاپیتالیست فوکو دریدا باز هم طبیعیه که با شلوارک و دوست دخترش بیاد وسط مراسم عزاداری سینه بزنه و قربون حکومت و رئیس جمهورش بره. یه بار دیگه میگم کسی اون توصیه ای رو که من اول کردم جدی نگیره.
کلاً همه چی طبیعیه. فقط مشکل این جاس که اجزای این طبیعت چرا اینقدر با هم سر ناسازگاری دارن. بحث تفاوت که کلاً چرته. طبیعت ذاتاً همه چیزش از هم متفاوته هر چند که قاعدتاً باید در یک جهت حرکت کنن که این خیلی وقتا به خصوص اون هم الان پیش نمیاد. حالا فقط صحبت اینه که کی بهتر از همه این طبیعت رو می شناسه.
یه مشت الاغ و گوسفند اومدن اینجا کامنت گذاشتن که البته هیچ مشکلی من باهاش ندارم که حتی خوب هم هست چون بهرحال آدم گاهی شک می کنه که نکنه طبیعت واقعاً اینقدر یه شکل باشه و اجزائش اینقدر بی ارزش. از همه هم جالب تر اون ابنه ای که اومده پدر و مادرش رو گواه گرفته برای اینکه این فیلم خوبه! آخه کونده دوزاری تو برو اول فارسی حرف زدن رو یاد بگیر بعد بیا اسهالی برین که چی دیدی و بابا ننه ات به قبر کی خندیدن. چه خنده ای بود این کامنت. دو تا جمله اش رو واسه خودم مرور می کنم تا باز بخندم: "... تا اون چیزی رو که بهش گذشته به طرز موفقیت آمیزی بیان کنه." "من تو رو قضاوت نمی کنم یا اینکه بخوام به عنوان فحش از تو اسم ببرم" البته استئنا هم کامنت امیر بود که جالب بود.
آخرش اینکه برین گم شین همتون جمیعاً طعم گیلاس عباس کیارستمی رو ببینین علی الخصوص جایی شو که طرف داره تقلا می کنه خودش رو حتی تو یه طلبه ی افغانی هم ببینه.

ناشناس گفت...

agha in vasat yekio biyad ino begire

ناشناس گفت...

من همون ناشناس اولم که ربطی به دعوا نداره!
می خوام دوتا چیز بگم. یکی که دارم با این چت روم شدیدا حال می کنم و می خندم.دوم اون کامنت درازه اینقدر زر زد و تو سر خودش زد تا بالاخره مزخرف خودشو که دوزار نمی ارزه به گوش جهانیان رسوند. وقتی واسه استفاده از اینترنت محدودیت سنی و شعوری نمیذارن این چیزا پیش میاد خب.
اون ناشناس دومی هم که خوشم میاد تعطیله. دافی هم که معلومه یه زمانی شدیدا تحت تاثیر مهناز ویران بوده و مثل فاطمه زهرا بهش اقتدا می کرده البته خیلی دوست داشته تو کسشر گویی خلاقیت میمون بی مغز رو هم داشته باشه که خب از بیخ و بن ریده دخترمون. خلاصه شب شعر خوبیه، مدتها بود اینقدر آدم بی سواد بی استعداد دور هم ندیده بودم. خب من الان منتظر احمق ایرانی ام که جواب ناشناس دوم رو بده (با زیر نویس انگلیسی) و راجع به کنسرت ایرن میدن بیشتر واسمون صحبت کنه

ناشناس گفت...

بَد بَد بَد

ناشناس گفت...

سلام
فیلم رو ندیدم. اما بار اولی نیست که طرز فکر شما مرا جذب می کند

untitled گفت...

با سلام خدمت خوانندگان محترم و نیمه محترم

من یکی دو روز نبودم اما همین جا می خواهم از شما که انرژی گذاشته اینجا را ترکاندید تشکر کنم
مباحثه پر باری بود و من خیلی استفاده کردم

در پایان هم خدمت آن دوستی که اینجا را به چت روم تشبیه کرده و خندیده است می گویم حق خندیدن به کامنت دونی این وبلاگ برای نگارنده محفوظ است و کس دیگری حق تمسخر کسی را در اینجا جز با اجازه من ندارد.
در ضمن برای اینکه معلوم شود شما چقدر از مرحله پرت هستید می گویم؛ این دافی مادینه آن هم از مکتب مهناز نیست، بلکه یک موجود نرینه بسیار زشت و کریه المنظر و از خوانندگان قدیمی این وبلاگ است.

ناشناس گفت...

رفیق من یه مشکل بزرگ دارم ! هر وقت میام نوشته هات رو بخونم غذایی که گذاشتم گرم بشه میسوزه ! کیف میکنم از نوشته هات ! عالیه

نادر گفت...

بايد كتاب "پرسپوليس" را مجزا از فيلم اش بررسي كرد.
كتب پرسپوليس، نوشته نويسنده ناشناسي بود كه خيلي صادقانه تجربياتش رو از زندگي مطرح كرده بود.
كتاب پرسپوليس روزهاي خوب زندگي را تعريف كرده بود، روزهاي بد را هم همينطور. مثل واقعيت زندگي ما : درست است كه انقلاب شد و جنگ شد و بمباران بود، اما مهماني و شادي و بازي هم بود.
به نظر من كتاب پرسپوليس كتاب خوبي بود. يا لااقل به تجربيات زندگي من خيلي نزديك بود.
بايد اعتراف كنم كه بيش از يكبار در هنگام خواندن كتاب پرسپوليس اشك در چشمانم جمع شد.

اما فيلم پرسپوليس برعكس، "صادقانه" نبود، فيلم جهت داري بود كه به شدت به سياهي مي زد، تمام روزهاي خوب، تمام تكه هاي بامزه كتاب حذف شده بود و فقط روزهاي سياه زندگي ما مانده بود. براي همين بود كه فيلم پرسپوليس به نظر من فيلم خوبي نبود.

اما يك چيز ديگر هم بايد توجه كنيم : اينكه چرا من پرسپوليس را دوست داشتم و شما از آن خوشتان نيامده است، مربوط است به تجربيات زندگيمان. پرسپوليس روايتگر زندگي طبقه اي خاص از اجتماع است، طبقه اي كه از رفاه نسبي برخوردار بوده است، تربيت غربي داشته است، و هرگز هم در قابلمه حمام نكرده است.
همين تفاوت تجربيات زندگي است كه انقدر يك اثر را براي كسي جذاب مي كند و براي ديگري نفرت انگيز مي نمايد.

نادر گفت...

فرموده ايد : "این طبقه ای از ایرانیان که خانم ساتراپی سعی دارد بگوید آنها انسان هستند آیا با به دست گرفتن قدرت توانایی اداره را به دور از ظلم و فساد خواهند داشت؟ اگر نه، دقیقا چرا؟ چه ضعف پنهانی این طبقه را رنجور کرده است؟ چرا فیلم اصلا به این ضعف نمی پردازد؟"

حقيقت اين است كه من فكر مي كنم كه اگر طبقه مورد نظر خانم ساتراپي (طبقه تكنوكرات، كه احتمالا بايد بنده را هم جزوي از همين طبقه بدانيد) قدرت را در جامعه اي بدست بگيرد، طبق شواهد تاريخي موجود مي توان آينده مناسبي براي آن جامعه تصور كرد.
تكنوكرات ها يك خاصيت مشترك دارند كه معرف طبقه شان است: سرمايه شان ، دانششان است.
تكنوكرات ها مغز جامعه و نيروي اصلي برنامه ريز، طراح و پيشران توسعه در كشور هستند.
هر كجا كه اين طبقه خاص امكان رشد و توسعه داشته باشد و نظراتش مورد قبول زعماي قوم قرار گيرد، امكان پيشرفت به شكل مناسب تري فراهم مي شود.
نمونه اش را در مقايسه دوران شهرداري آقاي قاليباف و آقاي احمدي نژاد ببينيد : هردو آنها وابسته به يك طيف سياسي اند، با يك تفاوت، آقاي قاليباف به نظر كارشناسان توجه بيشتري دارد. در نتيجه توسعه و عمران شهري و گسترش خدمات در دوره ايشان به شكل واضحي متفاوت با دوران قبلي است. همين مسئله در مورد دوران اقاي كرباسچي هم صادق است، ايشان هم تربيت حوزوي داشته اند، اما معاونين و مشاوريني از طبقه تكنوكرات براي خود انتخاب كردند. تفاوت تهران قبل و بعد از ايشان بيش از هر چيز به اين رويكرد مربوط است.

از قضاي روزگار، دوران رياست جمهوري احمدي نژاد بهترين نشانه است براي اينكه "توانايي اداره كشور به طور از ظلم و فساد" با استفاده از چه ابزارهايي ممكن است : روش علمي در برخورد با مسايل، استفاده از تجربيات گذشتگان و ديگر كشورها، توجه به نظرات كارشناسي و تعادل در تصميم گيري.

"ظلم و فساد" موضوعات ناپسندي هستند، اما رويكرد علمي براي كاهش آنها وجود دارد. استفاده شعاري از آنها به همين چيزي مي انجامد كه ما امروز در آن زندگي مي كنيم.
فاكتورهاي كاملا شناخته شده و مشخصي براي اندازه گيري اين موضعات هست، روشهاي مديريتي شناخته شده اي هم براي مقابله به آنها وجود دارد. و از قضا، همين طبقه مورد نظر شما، همان كساني هستند كه اين روشها را مي شناسند.
اين روشها قوانين اخلاقي خود را هم به همراه دارند:
به جاي آنكه ادعاي خدمت كني و بي مزد خدمت كني، (و در عوض يا مستقيما بدزدي يا رانت خواري كني) حقوق بالا و متناسب با خدمات و زحماتت دريافت مي كني (و در عوض نيازي به دزدي نخواهد داشت.)
شما كه امروز در كشوري غربي زندگي مي كني، احتمالا خيلي خوب متوجه مي شوي كه چقدر اين سيستم بهتر از سيستم شعاري ما و "شيفتگي به خدمت" كار مي كند.

پرسيدي "چه ضعف پنهاني اين طبقه را رنجور كرده است؟"
ضعف پنهان اين طبقه آن است كه براي عملكرد مناسب نيازمند فضاي آرام است. دورانهاي متلاطم انقلابي اين طبقه را فراري مي دهد. طبقه تكنوكرات نيازمند گوش شنواست. طبقه تكنوكرت تفنگ بدست نمي گيرد، قيام نمي كند، شورش و انقلاب هم نمي كند. اما هميشه "در پشتي" اي پيدا مي كند كه به خواسته هاي فردي اش برسد. بدي اين حالت آن است كه در اين وضعيت خواسته هاي فردي اين طبقه با نياز جمعي جامعه هم مسير نمي شود.
برعكس در هنگام آرامش و هنگامي كه گوش شنوايي براي نظرات كارشناسي وجود داشته باشد، تحقق خواسته فردي تكنوكرات ها (زندگي مرفه و آزاد) در گرو تلاش آنها براي توسعه و رفاه بيشتر جامعه خواهد بود.

خانم ساتراپي خاطرات خود را از كودكي و نوجواني تعريف كرده اند. نبايد انتظار داشته باشيد كه ايشان به دقت و موشكافي يك جامعه شناس، تحليلي از وضعيت طبقات اجتماعي ارائه كند.