در ده ما پدر بزرگ من شخص محترمی بود. اما در آمریکا در نبود پدر بزرگ من مک دونالد و Pfizer و جنرال موتورز «اشخاص» محترمی هستند. حتما می خواهید بگویید این هایی که اسمشان را بردم که شخص نیستند و کورپوریشن هستند. خیر. همه اینها در آمریکا از حقوق بذات یک شخص حقیقی که در متمم های اول، پنچم و چهاردهم قانون اساسی آمریکا به رسمیت شناخته شده است، برخوردارند. برای مثال حق مالکیت و آزادی بیان دو مورد از این حقوق اند. از طنز های روزگار اینه متمم چهاردهم که برای حمایت از حقوق سیاهان پس از دوران برده داری تصویب شده بود و خدشه در آزادی و یا اموال شهروندان رو ممنوع می کرد؛ بعدا تضمین کننده حقوق یک کورپوریشن به عنوان شخص شد. دقت هم کنید این حقوق بذاتند و قانون اساسی تنها می تواند آنها را به رسمیت بشناسد. به عبارت دیگر نهاد قانون گذاری در آمریکا همان طور که بر طبق قانون اساسی آمریکا نمی تواند قانونی تصویب کند که برای مثال آزادی بیان شهروندی را محدود کند، نمی تواند قانونی تصویب کند که حقوق حقه شرکت های بزرگ را خدشه دار نماید. حق شکایت از نهاد قانون گذار به قوانینی که از نظر این شرکت ها این حقوق را خدشه دار می کند نیز برای آنها محفوظ است. به عبارت بهتر، این امکان وجود دارد که کنگره آمریکا که منتخب مردم است قانونی را برای نظارت بر شرکت های بزرگ تصویب کند و وکلای این شرکت ها بر علیه کنگره شکایت کنند و این قانون را از مسیر دادگاه لغو کنند!
نکته بعدی این است که بر طبق رای مهمی که دادگاه عالی آمریکا در ژانویه ۲۰۱۰ اعلام کرد شرکت ها حق دارند برای کاندیدای مورد علاقه شان به تبلیغات مستقل بپردازند و جلوگیری از این کار حق آزادی بیان شرکت ها را زیر پا خواهد گذاشت. بخش اصلی بودجه انتخاباتی هر کاندیدا را هم آگهی های تبلیغاتی انتخابی تشکیل می دهد و فکر نکنم نیازی به توضیح باشد که تبلیغات به شدت در نتیجه انتخابات موثر است. بنابراین این تصمیم دادگاه عالی آمریکا امکان اثر گذاری مستفیم در نتیجه انتخابات را به شرکت ها خواهد داد (اینجا را ببینید).
تا اینجا را داشته باشید. بیایید ببینیم این اشخاص محترم که حالا امکان یافته اند برای کاندیدایشان تبلیغ هم کنند چطور اشخاصی هستند. برای بررسی این نکته باید به تعریف کورپریشن Corporation در قوانین آمریکا برگردیم. کورپوریشین یک اختراع قانونی است که به سهام دارانی که برای هدف خاصی (بزینس) گرد هم آمده اند این امکان را می دهد حقوق و مسؤولیت های قانونی مجزایی را برای این اختراع از حقوق و مسؤولیت های شخصی خود تعریف کنند. همان طور هم که دیدیم این حقوق و مسؤولیت ها تقریبا همه حقوق یک بشر واقعی را در بر می گیرد. (البته با یک کورپوریشن نمی توانید ازدواج کنید.) همچنین در ایالات متحده کورپوریشن ها بر طبق قانون موظفند تمام تلاش خود برای هرجه بیشتر سود ده بودن برای سهام داران خود را انجام دهند. این ساختار قانونی مفید سالهاست که زیربنای فعالیت شرکت ها و کورپوریشن ها مختلف در ایلات متحده بوده است و زمینه ساز رشد اقتصادی این کشور شده است. حالا می خواهیم ببینیم مشکلات این ساختار چه هستند.
واقعیتش مشکلات این ساختار به امکان اثر گذاری در انتخابات منحصر نمی شود. یک مشکل اساسی تر تضادی است که گاهی بین مسؤولیت های فردی کارکنان و مدیران یک شرکت و مسؤولیت حقوقی آن که سوددهی است به وجود می آید. مثلا CEO یک کمپانی نفتی بزرگ را در نظر بگیرید که فهرست اقدامات حفاظتی لازم برای سکوی های حفاری شرکتش را در دریا بررسی می کند. او با این سوال روبرو است که آیا باید یک سیستم اضافه محافظتی به سکوهایش اضافه کند یا نه. در هر سکوی شرکت او یک قطعه وجود دارد که در کف دریا نصب می شود و در صورت حادثه می توان به آن فرمان داد که چاه را از همان جا ببندد. این قطعه با سیم از سکو کنترل می شود. سیستم محافظتی اضافه یک سیستم سوییچ از راه دور آکوستیک است که اگر کنترل با سیم به هر دلیلی کار نکرد، بتوان با امواج آکوستیک فرمان بستن چاه را داد. این سیستم سوییچ از راه دور تا نیم ملیون دلار قیمت دارد. CEO این شرکت مسلما می داند اگر او این سیستم را نصب نکند و به این دلیل حادثه ای پبش بیاید شرکت مبلغ هنگفتی را باید صرف پاکسازی لکه نفتی کند. بنابراین در نگاه اول بهتر است این سیستم را نصب کرد. اما او اگر در نظر بگیرد که شرکتش سکو های زیادی دارد که هر کدامشان به یکی از این سیستم ها نیاز دارد و به علاوه هر حادثه احتمال کمی دارد و در صورت حادثه هم به هر حال سیستم کنترل با سیم وجود دارد، ممکن است به این نتیجه برسد که در مجموع برای شرکتش اقتصادی است که سیستم سوییچ آکوستیک را نصب نکند و در صورت وقوع حادثه هزینه پاکسازی و مهار سکو را بپردازد*. این گزینه به وضوح از نظر اخلاقی درست نیست زیرا هر حادثه سبب آسیب شدید به محیط زیست می شود. اما اگر مدیر عامل این شرکت سود سهام دارانش را به مسوولیت اخلاقی اش ترجیح دهد انتخاب منطقی او نصب نکردن سیستم حفاظتی اضافه است. به علاوه اگر او سیستم حفاظتی را نصب کند و شرکت سود آوری لازم را نداشته باشد، ممکن است کارش را از دست دهد. یک مشکل اصلی کورپریشن ها هم دقیقا همین است. در کورپوریشن ها هر جا که تضادی بین سود آوری شرکت و مناقع عامه (یا اخلاق) پیش می آید، در عمل کسی از این ساختار پاداش خواهد گرفت که اخلاق یا منافع دیگران را زیر پا بگذارد. از این نظر کورپوریشن ها خیلی شبیه حکومت های توتالیتر هستند که در آنها هم اگر فردی به سیستم خدمت کرد و اخلاق را زیر پا گذاشت پاداش می گیرد و اگر اخلاق را ترجیح داد مجازات می شود. فکر نکنم لازم باشد توضیح دهم این مکانیزم پاداش و مجازات وارونه می تواند سبب شود که یک شرکت تا گردن در بی اخلاقی فرو رود. (به مرور در مطلب های بعدی نمونه های این بی اخلاقی ها را برایتان تعریف می کنم.)
بعضی وفت ها که این تضاد که بین منافع عموم و سود شرکتی پیش می آید، بر خلاف مثال بالا مستقیما مشکلی برای شرکتی که اخلاق را زیر پا می گذارد و به مناقع عموم ضربه می زند مشکلی پیش نمی آید. مثلا یک شرکت حمل و نقل مواد غدایی را که کاهوی نیمی از سوپرمارکت های فلوریدا را تامین می کند در نظر بگیرید. این شرکت می تواند کاهو را از مزرعه های محلی در فلوریدا بخرد یا اینکه آنرا به قیمت نصف از کالیفرنیا بخرد و بعد به فلوریدا حمل کند. فرض کنید قیمت گازوییل آن قدر پایین است که برای این شرکت می صرفد کاهو اش را از کالیفرنیا تهیه کند. در این صورت محتمل است که برای این شرکت این که کامیون هایش هوا را آلوده می کند مهم نباشد. گور پدر هوا! بگذار یک نفر دیگه یک فکری برای آلودگی هوا بکند. این «بگذار یک نفر دیگر» یک اسم خوبی در اقتصاد دارد. externality. اکسترنالیتی تاثیری است که یک فعالیت اقتصادی بر روی شخص یا اشخاص ثالث خارج از اراده آنها می گذارد. یکی از موارد شکست بازار وقتی است که در اثر فعالیت اقتصادی اکسترنالیتی تولید می شود. شکست بازار یعنی بازار آزاد به جای آنکه بر خلاف معمول منابع را بهینه تخصیص دهد منابع را طوری تخصیص دهد که نتیجه مطلوب حاصل نشود. به این معنا که اگر بازار آزاد را به حال خودش رها کنیم نمی تواند جلوی تولید اکسترنالیتی را بگیرد. در مثال ما شرکت ما هرچه بیشتر و بیشتر در رقابت با بقیه شرکت ها هوا را آلوده می کند تا اینکه لایه اوزون سوراخ شود. چند نمونه های دیگر externality این ها هستند: تغییرات آب و هوایی، انقراض جانوران، استفاده بیش از حد از آنتی بیوتیک در دامداری که منجر به تولید گونه های مقاوم باکتری شده و ریسک هایی که مدیران وال استریت در جزیان بحران مالی اخیر کردند. این قضیه اکسترنالیتی تا آنجایی مهم است که بعضی آدم های بدبین تر می گویند عملا کورپوریشن یک ماشین تولید اکسترنالیتی و البته ثروت است و بنا بر تعریف آن بر مبنای سود دهی، نمی توان از تولید اکسترنالیتی جلوگیری کرد و یک شر بنیادی در مفهوم کورپریشن خوابیده است.
نکته دیگر هم مسؤولیت محدود قانونی سهام داران است. به این معنی که اگر کمپانی به هر دلیلی جز کلاه برداری ورشکست شد، سهام دار تنها سهامش را از دست می دهد و اموال شخصی اش دست نخورده باقی می ماند. هدف این امکان قانونی هم این است که به کار آفرینان و سهام داران جسارت لازم برای ریسک کردن و شروع کردن بیزنس جدیدی را بدهد. در عمل گاهی اوقات این نکته باعث می شود که سهام داران خیلی خود را درگیر جزییات شرکتشان نکنند و شرکت اگر هم فعالیتی غیر اخلاقی انجام می دهد با اعتراض سهام داران روبرو نشود.
به هر حال به معجون اکسترنالیتی و سود گرایی و بی عملی سهام داران باید بعضی از سجایای ما آدم ها رو هم اضافه کنید. یکی از سجایای ما آدم ها این است که اگر از بین ما و اتفاقی فاصله وجود داشته باشد ما حساسیت اخلاقی مان را نسبت به اون از دست می دهیم. مثلا اگر شما ببینید غریبه ای در جلوی چشمان شما دارد جانش را از دست می دهد احتمالا برای شما صحنه ای بسیار درد آور خواهد بود اما احتمالا خبر مرگ یک غریبه در شهر همسایه زیاد هم شما را اذیت نخواهد کرد. کورپوریشن به نظر من یک ایده هوشمندانه است که به آدم ها به عنوان یک عضو از یک مجموعه بزرگ این امکان رو می دهد که به طور کامل از نتیجه عملشان فاصله بگیرند و تنها به تولید ثروت فکر کنند. به عبارت دیگر کورپوریشن به شما این فرصت را می دهد که انرژی خود را صرف امور «ثانوی» نکنید و بهره وری بالاتری داشته باشید. یک مثال این قضیه شرکت های تکنولوژی هستند که محصولاتشون رو در چین تولید می کنند. فرقی هم نمی کند dell باشد یا اپل یا سونی یا شرکتی که رادیو بدون نام آشپزخانه شما را می سازد. همه آنها همون طور که در آمریکا نشسته اند با شرکت چینی Foxconn تماس می گیرند و بعد یک قرارداد می بندند که فلان تعداد از فلان محصول با این تکنولوژی و مختصات را به این قیمت می خواهیم. Foxconn هم که برای خودش غولی هست (گردش مالی Foxconn سالی شصت ملیارد دلار است) بیشتر کارهای گل مثل اختصاص نیروی کار و بیگاری از نیروی کار کشیدن و غیره رو انجام می دهد. حالا اگر این شرکت ها آمریکایی خیلی مهربون و انسان دوست باشند، کمی به Foxconn فشار میارن که شرایط کارخونه ها رو در چین انسانی کند و گاهی هم چند نفری رو می فرستند برای بازدید کارخانه ها که عملا زیاد چیز خاصی را تغییر نمیدهد چون به هر حال فشار بیش از حد ممکن است در قیمت محصول تمام شده خودش را نشان بدهد. این فاصله بین چین و آمریکا و این که شرایط بد در کارخانه های Foxconn توی چشم اون شرکت های آمریکایی و البته مصرف کننده آمریکایی نیست، به اون شرکت آمریکایی امکان انجام راحت بیزنس اش را می دهد و به مصرف کننده گرامی آمریکایی هم این امکان را که از محصول ارزان قیمت چینی لذت ببرد.
اگر همه حرف های بالا رو خلاصه کنیم به یک نتیجه کلی می رسیم. یک کورپوریشن در آمریکا اگر «شخص» هم باشد، در بعضی از موارد خیلی شخص محترمی نیست و به خصوص وقنی اشخاص واقعی و حتی اتحادیه ها اصلا امکان رقابت با منابع یک کورپوریشن را ندارند، دادن امکان اثر گذاری رسمی در انتخابات این کشور به این شخص نامحترم ایده خوبی نمی تواند باشد. یکی از خواسته های مهم کسانی که این روز ها در وال استریت شلوغ می کنند هم پایان دادن به جنبه هایی از «شخص» بودن کورپوریشن هاست. آنهم کورپوریشن هایی که به واسطه سیاست های سی سال اخیر و جهانی شدن از همیشه بیشتر قوی شده اند.
* این سناریو می تواند همان چیزی باشد که در حادثه نشت نفت در خلیج مکزیک اتفاق افتاد. روایت رسمی شرکت های درگیر این ماجرا این است که این اتفاق یک حادثه بوده است. چیزی که مشخص است سوییچ های آکوستیک که بحثش رفت نصب نشده بودند و حادثه هم به دلیل عمل نکردن همان قطعه ایمنی اتفاق افتاده است (اینجا رو ببینید).
نکته بعدی این است که بر طبق رای مهمی که دادگاه عالی آمریکا در ژانویه ۲۰۱۰ اعلام کرد شرکت ها حق دارند برای کاندیدای مورد علاقه شان به تبلیغات مستقل بپردازند و جلوگیری از این کار حق آزادی بیان شرکت ها را زیر پا خواهد گذاشت. بخش اصلی بودجه انتخاباتی هر کاندیدا را هم آگهی های تبلیغاتی انتخابی تشکیل می دهد و فکر نکنم نیازی به توضیح باشد که تبلیغات به شدت در نتیجه انتخابات موثر است. بنابراین این تصمیم دادگاه عالی آمریکا امکان اثر گذاری مستفیم در نتیجه انتخابات را به شرکت ها خواهد داد (اینجا را ببینید).
تا اینجا را داشته باشید. بیایید ببینیم این اشخاص محترم که حالا امکان یافته اند برای کاندیدایشان تبلیغ هم کنند چطور اشخاصی هستند. برای بررسی این نکته باید به تعریف کورپریشن Corporation در قوانین آمریکا برگردیم. کورپوریشین یک اختراع قانونی است که به سهام دارانی که برای هدف خاصی (بزینس) گرد هم آمده اند این امکان را می دهد حقوق و مسؤولیت های قانونی مجزایی را برای این اختراع از حقوق و مسؤولیت های شخصی خود تعریف کنند. همان طور هم که دیدیم این حقوق و مسؤولیت ها تقریبا همه حقوق یک بشر واقعی را در بر می گیرد. (البته با یک کورپوریشن نمی توانید ازدواج کنید.) همچنین در ایالات متحده کورپوریشن ها بر طبق قانون موظفند تمام تلاش خود برای هرجه بیشتر سود ده بودن برای سهام داران خود را انجام دهند. این ساختار قانونی مفید سالهاست که زیربنای فعالیت شرکت ها و کورپوریشن ها مختلف در ایلات متحده بوده است و زمینه ساز رشد اقتصادی این کشور شده است. حالا می خواهیم ببینیم مشکلات این ساختار چه هستند.
واقعیتش مشکلات این ساختار به امکان اثر گذاری در انتخابات منحصر نمی شود. یک مشکل اساسی تر تضادی است که گاهی بین مسؤولیت های فردی کارکنان و مدیران یک شرکت و مسؤولیت حقوقی آن که سوددهی است به وجود می آید. مثلا CEO یک کمپانی نفتی بزرگ را در نظر بگیرید که فهرست اقدامات حفاظتی لازم برای سکوی های حفاری شرکتش را در دریا بررسی می کند. او با این سوال روبرو است که آیا باید یک سیستم اضافه محافظتی به سکوهایش اضافه کند یا نه. در هر سکوی شرکت او یک قطعه وجود دارد که در کف دریا نصب می شود و در صورت حادثه می توان به آن فرمان داد که چاه را از همان جا ببندد. این قطعه با سیم از سکو کنترل می شود. سیستم محافظتی اضافه یک سیستم سوییچ از راه دور آکوستیک است که اگر کنترل با سیم به هر دلیلی کار نکرد، بتوان با امواج آکوستیک فرمان بستن چاه را داد. این سیستم سوییچ از راه دور تا نیم ملیون دلار قیمت دارد. CEO این شرکت مسلما می داند اگر او این سیستم را نصب نکند و به این دلیل حادثه ای پبش بیاید شرکت مبلغ هنگفتی را باید صرف پاکسازی لکه نفتی کند. بنابراین در نگاه اول بهتر است این سیستم را نصب کرد. اما او اگر در نظر بگیرد که شرکتش سکو های زیادی دارد که هر کدامشان به یکی از این سیستم ها نیاز دارد و به علاوه هر حادثه احتمال کمی دارد و در صورت حادثه هم به هر حال سیستم کنترل با سیم وجود دارد، ممکن است به این نتیجه برسد که در مجموع برای شرکتش اقتصادی است که سیستم سوییچ آکوستیک را نصب نکند و در صورت وقوع حادثه هزینه پاکسازی و مهار سکو را بپردازد*. این گزینه به وضوح از نظر اخلاقی درست نیست زیرا هر حادثه سبب آسیب شدید به محیط زیست می شود. اما اگر مدیر عامل این شرکت سود سهام دارانش را به مسوولیت اخلاقی اش ترجیح دهد انتخاب منطقی او نصب نکردن سیستم حفاظتی اضافه است. به علاوه اگر او سیستم حفاظتی را نصب کند و شرکت سود آوری لازم را نداشته باشد، ممکن است کارش را از دست دهد. یک مشکل اصلی کورپریشن ها هم دقیقا همین است. در کورپوریشن ها هر جا که تضادی بین سود آوری شرکت و مناقع عامه (یا اخلاق) پیش می آید، در عمل کسی از این ساختار پاداش خواهد گرفت که اخلاق یا منافع دیگران را زیر پا بگذارد. از این نظر کورپوریشن ها خیلی شبیه حکومت های توتالیتر هستند که در آنها هم اگر فردی به سیستم خدمت کرد و اخلاق را زیر پا گذاشت پاداش می گیرد و اگر اخلاق را ترجیح داد مجازات می شود. فکر نکنم لازم باشد توضیح دهم این مکانیزم پاداش و مجازات وارونه می تواند سبب شود که یک شرکت تا گردن در بی اخلاقی فرو رود. (به مرور در مطلب های بعدی نمونه های این بی اخلاقی ها را برایتان تعریف می کنم.)
بعضی وفت ها که این تضاد که بین منافع عموم و سود شرکتی پیش می آید، بر خلاف مثال بالا مستقیما مشکلی برای شرکتی که اخلاق را زیر پا می گذارد و به مناقع عموم ضربه می زند مشکلی پیش نمی آید. مثلا یک شرکت حمل و نقل مواد غدایی را که کاهوی نیمی از سوپرمارکت های فلوریدا را تامین می کند در نظر بگیرید. این شرکت می تواند کاهو را از مزرعه های محلی در فلوریدا بخرد یا اینکه آنرا به قیمت نصف از کالیفرنیا بخرد و بعد به فلوریدا حمل کند. فرض کنید قیمت گازوییل آن قدر پایین است که برای این شرکت می صرفد کاهو اش را از کالیفرنیا تهیه کند. در این صورت محتمل است که برای این شرکت این که کامیون هایش هوا را آلوده می کند مهم نباشد. گور پدر هوا! بگذار یک نفر دیگه یک فکری برای آلودگی هوا بکند. این «بگذار یک نفر دیگر» یک اسم خوبی در اقتصاد دارد. externality. اکسترنالیتی تاثیری است که یک فعالیت اقتصادی بر روی شخص یا اشخاص ثالث خارج از اراده آنها می گذارد. یکی از موارد شکست بازار وقتی است که در اثر فعالیت اقتصادی اکسترنالیتی تولید می شود. شکست بازار یعنی بازار آزاد به جای آنکه بر خلاف معمول منابع را بهینه تخصیص دهد منابع را طوری تخصیص دهد که نتیجه مطلوب حاصل نشود. به این معنا که اگر بازار آزاد را به حال خودش رها کنیم نمی تواند جلوی تولید اکسترنالیتی را بگیرد. در مثال ما شرکت ما هرچه بیشتر و بیشتر در رقابت با بقیه شرکت ها هوا را آلوده می کند تا اینکه لایه اوزون سوراخ شود. چند نمونه های دیگر externality این ها هستند: تغییرات آب و هوایی، انقراض جانوران، استفاده بیش از حد از آنتی بیوتیک در دامداری که منجر به تولید گونه های مقاوم باکتری شده و ریسک هایی که مدیران وال استریت در جزیان بحران مالی اخیر کردند. این قضیه اکسترنالیتی تا آنجایی مهم است که بعضی آدم های بدبین تر می گویند عملا کورپوریشن یک ماشین تولید اکسترنالیتی و البته ثروت است و بنا بر تعریف آن بر مبنای سود دهی، نمی توان از تولید اکسترنالیتی جلوگیری کرد و یک شر بنیادی در مفهوم کورپریشن خوابیده است.
نکته دیگر هم مسؤولیت محدود قانونی سهام داران است. به این معنی که اگر کمپانی به هر دلیلی جز کلاه برداری ورشکست شد، سهام دار تنها سهامش را از دست می دهد و اموال شخصی اش دست نخورده باقی می ماند. هدف این امکان قانونی هم این است که به کار آفرینان و سهام داران جسارت لازم برای ریسک کردن و شروع کردن بیزنس جدیدی را بدهد. در عمل گاهی اوقات این نکته باعث می شود که سهام داران خیلی خود را درگیر جزییات شرکتشان نکنند و شرکت اگر هم فعالیتی غیر اخلاقی انجام می دهد با اعتراض سهام داران روبرو نشود.
به هر حال به معجون اکسترنالیتی و سود گرایی و بی عملی سهام داران باید بعضی از سجایای ما آدم ها رو هم اضافه کنید. یکی از سجایای ما آدم ها این است که اگر از بین ما و اتفاقی فاصله وجود داشته باشد ما حساسیت اخلاقی مان را نسبت به اون از دست می دهیم. مثلا اگر شما ببینید غریبه ای در جلوی چشمان شما دارد جانش را از دست می دهد احتمالا برای شما صحنه ای بسیار درد آور خواهد بود اما احتمالا خبر مرگ یک غریبه در شهر همسایه زیاد هم شما را اذیت نخواهد کرد. کورپوریشن به نظر من یک ایده هوشمندانه است که به آدم ها به عنوان یک عضو از یک مجموعه بزرگ این امکان رو می دهد که به طور کامل از نتیجه عملشان فاصله بگیرند و تنها به تولید ثروت فکر کنند. به عبارت دیگر کورپوریشن به شما این فرصت را می دهد که انرژی خود را صرف امور «ثانوی» نکنید و بهره وری بالاتری داشته باشید. یک مثال این قضیه شرکت های تکنولوژی هستند که محصولاتشون رو در چین تولید می کنند. فرقی هم نمی کند dell باشد یا اپل یا سونی یا شرکتی که رادیو بدون نام آشپزخانه شما را می سازد. همه آنها همون طور که در آمریکا نشسته اند با شرکت چینی Foxconn تماس می گیرند و بعد یک قرارداد می بندند که فلان تعداد از فلان محصول با این تکنولوژی و مختصات را به این قیمت می خواهیم. Foxconn هم که برای خودش غولی هست (گردش مالی Foxconn سالی شصت ملیارد دلار است) بیشتر کارهای گل مثل اختصاص نیروی کار و بیگاری از نیروی کار کشیدن و غیره رو انجام می دهد. حالا اگر این شرکت ها آمریکایی خیلی مهربون و انسان دوست باشند، کمی به Foxconn فشار میارن که شرایط کارخونه ها رو در چین انسانی کند و گاهی هم چند نفری رو می فرستند برای بازدید کارخانه ها که عملا زیاد چیز خاصی را تغییر نمیدهد چون به هر حال فشار بیش از حد ممکن است در قیمت محصول تمام شده خودش را نشان بدهد. این فاصله بین چین و آمریکا و این که شرایط بد در کارخانه های Foxconn توی چشم اون شرکت های آمریکایی و البته مصرف کننده آمریکایی نیست، به اون شرکت آمریکایی امکان انجام راحت بیزنس اش را می دهد و به مصرف کننده گرامی آمریکایی هم این امکان را که از محصول ارزان قیمت چینی لذت ببرد.
اگر همه حرف های بالا رو خلاصه کنیم به یک نتیجه کلی می رسیم. یک کورپوریشن در آمریکا اگر «شخص» هم باشد، در بعضی از موارد خیلی شخص محترمی نیست و به خصوص وقنی اشخاص واقعی و حتی اتحادیه ها اصلا امکان رقابت با منابع یک کورپوریشن را ندارند، دادن امکان اثر گذاری رسمی در انتخابات این کشور به این شخص نامحترم ایده خوبی نمی تواند باشد. یکی از خواسته های مهم کسانی که این روز ها در وال استریت شلوغ می کنند هم پایان دادن به جنبه هایی از «شخص» بودن کورپوریشن هاست. آنهم کورپوریشن هایی که به واسطه سیاست های سی سال اخیر و جهانی شدن از همیشه بیشتر قوی شده اند.
* این سناریو می تواند همان چیزی باشد که در حادثه نشت نفت در خلیج مکزیک اتفاق افتاد. روایت رسمی شرکت های درگیر این ماجرا این است که این اتفاق یک حادثه بوده است. چیزی که مشخص است سوییچ های آکوستیک که بحثش رفت نصب نشده بودند و حادثه هم به دلیل عمل نکردن همان قطعه ایمنی اتفاق افتاده است (اینجا رو ببینید).
۵ نظر:
salam. tamame webloget to tooye 1 saat khoondam. osoolan adame fozooliam. doost daram bebinam adam kojan chi kar mikonan chi mikhoran chi fek mikonan. shabha age weblog nakhoonam o nafaahmam ye adam e dige emrooz chi kar karde oon rooz khabam nemibare az fozooli. kholase az seire tahavvolet tooye webloget az 2004 ta alan besiar lezzat bordam. benvis. baraye mane fozool benevis. midoonam alan momkene behem fohsh bedi in dige che porrooe amma man baz ham migam .. benevis :P
پسر جان. واقعا این دو تا مطلب اخیرت خیلی خوب و به درد بخور بود. یعنی واقعا لذت بردم. اگه وقت کردی بیشتر بنویس.
سلام. از خوندن دو تا مطلب آخر بسیار بسیار خوشحالم. من مدتیه قصد دارم یه مطلب راجع به این قضایا بنویسم اما نمیتونم. یعنی راستش رو بخواین هر کار میکنم یه آخرش یه جورایی میشه از مطلبم اینطوری برداشت کرد که سوسیالیست٬ یا حتی کمونیست هستم! و من هم جرأت این کارا رو ندارم! اون هم از درون ایران... اینه که خیلی دوست دارم که امثال شما بیشتر بنویسید...
امبر مسعود عزیز
من کمونیست نیستم. سوسیالیست هم معنای
گسترده ای دارد.در آمریکا این کلمه بدبخت درست عین غرب زده و وابسته به استکبار جهانی و از این برچسب ها در ایران خودمان است. بعنی سوسیالیسم بیشتر برچسبی شده برای اقکندن تخم نفرت و وجشت. والا اگر به کنه سوسیالیسم بروی خیلی چیز شاخ داری نیست و شما در کنار بازار آزاد جنبه هایی از سوسیالیسم را می توانی داشته باشی که برای همه خوب است.
ارسال یک نظر