۱۹ بهمن ۱۳۸۶

آقا ما دیدیم اسلام برای ما آب و نان نمی شود
همان روز مره های سابق را بنویسیم سنگین تریم

چند روز پیش با یک آلمانی که هم اتاقی ما در دانشگاه هست بحث پذیرش بود. این دوست ما ظاهرا برای هفت هشت دانشگاه اول آمریکا در فیزیک به علاوه یک دانشگاه از نظر خودش به درد نخور کانادایی (دانشگاه بریتیش کلمبیا) جهت دکترا اقدام کرده بود. بعد هم می گفت خب اگر بهش آنجا پذیرش ندادند دکترا را در همان آلمان می خواند. نظرش این بود که دکترا خواندن و زندگی در یک کشور خارجی اگر دانشگاه مربوطه یک دانشگاه واقعا عالی نباشد یک پول سیاه هم نمی ارزد.

اون اول که من نقطه نظرات این بشر را شنیدم با خودم گفتم عجب موجود نئو نازی از خود راضی است این بشر. اما بعد کمی که فکر کردم دیدم دلیل عصبانیم بیشتر از آنکه به او برگردد به موقعیت خودم بر می گردد. من ایرانیم و این طور که می گویند برای یک ایرانی آویزان شدن به حتی در پیت ترین دانشگاه آمریکایی از زندگی کردن و تحصیل در ایران بهتر است. طبیعی است که این برای من ایرانی دردناک باشد که ببیند بقیه مردم دنیا مثل او فکر نمی کنند و مثل او مجبور نیستند به خودشان بقبولانند که با گرفتن دکترا در یک دانشگاه متوسط در ان سر دنیا دارند شاخ غول را می شکنند.

امروز خبر آوردند که دوست آلمانی ما از MIT پذیرش گرفته است.

۹ نظر:

ناشناس گفت...

تو ام که با هرکی دو کلوم حرف زدی دو روز بعد خبر آوردن طرف سر از ام آی تی درآورده.

untitled گفت...

هاها.
آره جالبه.

ناشناس گفت...

ma ke nafahmidim belakhare to mikhay takhayoli benevisi ya dastani ya elmi ya khatere!!!

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
untitled گفت...

جناب بابک شرمنده ولی من اصلا از این که از نظرات این وبلاگ برای توهین به انقلاب و انقلابیون استفاده کنی خوشم نمی آید و کامنت شما را پاک کردم

ناشناس گفت...

marg bar etiopi

untitled گفت...

آقای مرتیکه!
تا کی ما باید شعار مرگ بر این و آن سر بدیم؟
وقت اون نرسیده که شعار زنده باد رو جایگزین این ادبیات پر نفرت بکنیم؟

ناشناس گفت...

dige ma ke midunim ki hasty aziz, in ghero atvar oomadan jariyanesh chie?

ناشناس گفت...

بابا آقای مهندس،چرا اپ نمی فرمایین؟
ما تا کی باید چشممون به در و دیوار بلاگ شما خشک بشه؟;)