یک چیز دیگر.
من کلا این مدت خیلی علاقه مند بودم بفهمم در کله ی این برادران بسیجی که در ایران بعد از انتخابات می زنند و می کشند چه می گذرد. پول بهشان داده اند؟ مغزشان را جراحی کرده اند برداشته اند؟ چی؟ برای همین یکی از کار هایی که کردم این بود که کمی درباره تاریخچه تندروهای اسلامی در جاهای مختلف دنیا جستجو کردم و البته از همین مسیر بود این مستند های این پایین رو پیدا کردم.
یک مثال خیلی جالب جنگ های داخلی الجزایر است. اگر فکر می کنید آنچه الان در ایران اتقاق می افتد دیگر آخرش است و از این بد تر نمی شود توصیه می کنم تاریخ جنگ های داخلی الجزایر در دهه نود رو بخوانید. وحشتناک است و البته شبیه به ایران. در این جنگ های داخلی یک طرف شورشی های جهادی مسلمان هستند که مثل دار و دسته مصباح معتقدند مشروعیت از جانب خداست و نه مردم و اگر همه مردم بگویند آری حاکم شرع می تواند بگوید نه و دنبال حکومت اسلامی اند. طرف دیگر یک حزب چپ است که قدرت در آن زمان دستش است و مثل اصلاح طلبان ایران در مدتی که قدرت دستشان بوده در اداره کشور گندی اساسی بالا آورده اند و ملت حسابی ار آنها شاکی اند. آبشخور فکری دو گروه هم مثل ایران نفرت از غرب و استعمار است و مثل ایران انقلاب هم کرده اند. (اسم فرانتس فانون را شنیده ای که؟ همان که دست شریعتی در شرتش بود. ایدئولوگ انقلاب الجزایر بر علیه استعمار فرانسه ایشان میباشد). در ضمن الجزایر هم یک کشور نفت خیز است مثل ایران. حرف این برادران اسلامی هم این است که ما اصولا مدل حکومت دموکراتیک را قبول نداریم و اگر به ما رای یدهید هم کلا کاسه کوزه دموکراسی رو جمع می کنیم. برای همین هم وقتی حزبشان در انتخابات به سبک احمدی نژادی با وعده های فضایی به قشر حاشیه نشین فراموش شده پیروز می شود ارتش که ترسیده بوده اینها با بالا رفتن از نردبان قدرت دیگر پایین نیایند کودتا می کند و کلا تمام آزادی های فردی را می برد روی هوا و جنگ داخلی شروع می شود. (این داستان تعطیل کردن آزادی شما به اسم چیزهای خوشبو و برای مصلحت قدیمی تر از این حرف ها هست و همه جای دنیا یافت می شود.) بعد جنگ که بالا می گیرد این برادران مسلمان به این تز می رسند که مردم چون با سکوت خود به طور ضمنی از طاغوت حمایت می کنند شایسته مرگ اند و شروع می کنند به قتل عام مردم. ارتش در طرف مقابل هم به جای اینکه جلوی این کار را بگیرد که اینها مردم را نکشند به آنها کمک هم می کند تا بیشتر بکشند تا آنها پایگاه مردمی شان را از دست بدهند و اوضاع خر تو خر بماند تا ارتش پول نفتش را خرج کند. جالب هم این است که هیچ کدام از قتل عام ها در مناطق نفت خیز اتفاق نمی افتد و در آنجا اصلا خبری از جنگ داخلی نیست. وقتی داستان این قتل عام ها را میخوانی واقعا کف می کنی. مسلمانان ابرمعتقد به خانه های همان مردم حاشیه نشینی که چند سال قبل سنگ آنها را به سینه می زدند حمله می کنند و درست مثل بسیجیان حشری ایرانی به زنان جوان تجاوز می کنند و با خود می برند و بقیه را از پیر کودک و جوان و نوزاد می کشند. چرا؟ چون خونشان مباح است. چون از ما نیستند. چون حق با ماست و با آنها نیست پس می توان با آنها کاری را کرد که در همان کتاب خدایی که ما دنباله رو اش هستیم صریحا منع شده است.
نتیجه می گیریم اعتقاد به اینکه حق وحود دارد و آن حق نزد من است کارکردش این است که اگر خواستی بتوانی به یکی دیگر تجاوز کنی.
من کلا این مدت خیلی علاقه مند بودم بفهمم در کله ی این برادران بسیجی که در ایران بعد از انتخابات می زنند و می کشند چه می گذرد. پول بهشان داده اند؟ مغزشان را جراحی کرده اند برداشته اند؟ چی؟ برای همین یکی از کار هایی که کردم این بود که کمی درباره تاریخچه تندروهای اسلامی در جاهای مختلف دنیا جستجو کردم و البته از همین مسیر بود این مستند های این پایین رو پیدا کردم.
یک مثال خیلی جالب جنگ های داخلی الجزایر است. اگر فکر می کنید آنچه الان در ایران اتقاق می افتد دیگر آخرش است و از این بد تر نمی شود توصیه می کنم تاریخ جنگ های داخلی الجزایر در دهه نود رو بخوانید. وحشتناک است و البته شبیه به ایران. در این جنگ های داخلی یک طرف شورشی های جهادی مسلمان هستند که مثل دار و دسته مصباح معتقدند مشروعیت از جانب خداست و نه مردم و اگر همه مردم بگویند آری حاکم شرع می تواند بگوید نه و دنبال حکومت اسلامی اند. طرف دیگر یک حزب چپ است که قدرت در آن زمان دستش است و مثل اصلاح طلبان ایران در مدتی که قدرت دستشان بوده در اداره کشور گندی اساسی بالا آورده اند و ملت حسابی ار آنها شاکی اند. آبشخور فکری دو گروه هم مثل ایران نفرت از غرب و استعمار است و مثل ایران انقلاب هم کرده اند. (اسم فرانتس فانون را شنیده ای که؟ همان که دست شریعتی در شرتش بود. ایدئولوگ انقلاب الجزایر بر علیه استعمار فرانسه ایشان میباشد). در ضمن الجزایر هم یک کشور نفت خیز است مثل ایران. حرف این برادران اسلامی هم این است که ما اصولا مدل حکومت دموکراتیک را قبول نداریم و اگر به ما رای یدهید هم کلا کاسه کوزه دموکراسی رو جمع می کنیم. برای همین هم وقتی حزبشان در انتخابات به سبک احمدی نژادی با وعده های فضایی به قشر حاشیه نشین فراموش شده پیروز می شود ارتش که ترسیده بوده اینها با بالا رفتن از نردبان قدرت دیگر پایین نیایند کودتا می کند و کلا تمام آزادی های فردی را می برد روی هوا و جنگ داخلی شروع می شود. (این داستان تعطیل کردن آزادی شما به اسم چیزهای خوشبو و برای مصلحت قدیمی تر از این حرف ها هست و همه جای دنیا یافت می شود.) بعد جنگ که بالا می گیرد این برادران مسلمان به این تز می رسند که مردم چون با سکوت خود به طور ضمنی از طاغوت حمایت می کنند شایسته مرگ اند و شروع می کنند به قتل عام مردم. ارتش در طرف مقابل هم به جای اینکه جلوی این کار را بگیرد که اینها مردم را نکشند به آنها کمک هم می کند تا بیشتر بکشند تا آنها پایگاه مردمی شان را از دست بدهند و اوضاع خر تو خر بماند تا ارتش پول نفتش را خرج کند. جالب هم این است که هیچ کدام از قتل عام ها در مناطق نفت خیز اتفاق نمی افتد و در آنجا اصلا خبری از جنگ داخلی نیست. وقتی داستان این قتل عام ها را میخوانی واقعا کف می کنی. مسلمانان ابرمعتقد به خانه های همان مردم حاشیه نشینی که چند سال قبل سنگ آنها را به سینه می زدند حمله می کنند و درست مثل بسیجیان حشری ایرانی به زنان جوان تجاوز می کنند و با خود می برند و بقیه را از پیر کودک و جوان و نوزاد می کشند. چرا؟ چون خونشان مباح است. چون از ما نیستند. چون حق با ماست و با آنها نیست پس می توان با آنها کاری را کرد که در همان کتاب خدایی که ما دنباله رو اش هستیم صریحا منع شده است.
نتیجه می گیریم اعتقاد به اینکه حق وحود دارد و آن حق نزد من است کارکردش این است که اگر خواستی بتوانی به یکی دیگر تجاوز کنی.