۸ تیر ۱۳۸۸

من اساسا ناراحتم که سر این شلوغ و پلوغی ها تهران نیستم و به جایش دارم در اینجا سماق می مکم.

برای آدمی که از سطحی بودن ملال آور زندگی در اینجا خسته شده است، دیدن این که یه گوشه دنیا که تصادفا وطنش هم هست دارد یک اتفاقی می افتد و او طبق معمول حضور ندارد خوشایند نیست. شاید اگر آنجا بودم کمی عمق را تجربه می کردم. شاید اگر آنجا بودم یک بعدی هنری بینش جدیدی چیزی به من اضافه می شد.

(از نوشته های یه آدم جو گیر)