۷ آبان ۱۳۸۵

این هم خونه ای های من خیلی شاهکارند

دیروز در آشپزخونه بحثی بینشون در گرفته بود در باره این که حکومت ایران همه رو به بازی گرقته
محور اسندلال یکی از دوستان که با مخالفتی هم تو جمع رو به رو نشد این بود که حالا که ما روزی چهار ملیون بشکه نقت می فروشیم و نفت بشکه ای هفتاد دلاره بابد با این قیمت نفت در آمد مردم باید اندازه نروژ باشه

این هم خونه عزیز کافی بود چهار ملیون رو (که رقم درستی نیست) در هفتاد و حاصل رو در روزهای سال ضرب می کرد و نتیجه رو بر جمعیت ایران تقسیم می کرد تا می دید حتی با این رقم سهم هر ایرانی بیشتر از هزار و پانصد دلار نخواهد شد و این رقم فاصله زیادی با درآمد سرانه چهل هزار دلاری نروژ دارد
ولی چرا هم خونه ای ما زحمت چنین محاسبه ساده ای رو به خودش نداد؟
نمی دونم حتما این هم خونه ای ما پنیر زیاد خورده خنگ شده
یا درساش زیاده
ربطی هم به ایرانی بودنش نداره
ولی از من می شنوین هم خونه ایرانی نگیرید
حتی اگه طرف رو از قبل هم می شناختید
والا مجبور می شید گاهی بیاین و برای این که حرف نزدن مداوم تو خونه بهتون فشار نیاره تو بلاگتون گزارش ما وقع بدین.

۳ آبان ۱۳۸۵

کشتی های سیاه آسمان را می بلعند و به روی ما ادرار می کنند

ما خوشحال
دهان باز می کنیم

چرخی هست که در درونمان می چرخد
با زایده های تیزش

چرخ ادرار خوار
شادی چه می داند یعنی چه

۱۱ مهر ۱۳۸۵

با خودم فکر می کنم یه چیزی بنویسم تو این بلاگ
ملت بدانند زنده ام
بعد خنده ام می گیرد
کدام ملت
کدام خواننده
فوقش غ. بلاگم را بخواند
با یکی دو نفری که پروفابلم را نگاه کرده اند و فهمیده اند بلاگ قبلی ام چی بوده و حالا دارند ایجا را زیر رو رو می کنند
ولشان کن
مهم نیستند برایم

غ.
غین نقطه
به نظرت بهتر نیست بی خیال اینجا شویم
غرغر هایم را که همیشه جدا برایت می گویم
البته اگه غرغری باشد
فعلا که مخمان تعطیل است