۱۶ مهر ۱۳۸۶

امروز در خبر ها خواندم ناخون های هانی کرده را کشیده اند
هانی کرده همانی بود که خروس در وبلاگش نوشته بود نه
جا کش ها
این بشر پسر خیلی خوبی است. امید وارم GRE نهصد بشود.
دنیایی را در نظر بگیرید که شما در آن قدرتی ما فوق طبیعی دارید.
شارژتان که برای یک هفته جمع شد می توانید با تمرکز روی فضا زمان منحنی برای چند ساعت زمان را متوقف کنید بدون آنکه خودتان متوقف بشوید و برای خودتان در این دنیای متوقف گردش کنید
چه کارها که نمی توانید بکنید
امکان ها بی نهایت است.
..

دنیایی را در نظر بگیرید که شما در آن قدرتی ما فوق طبیعی دارید.
شارژتان که جمع شد پرتاب می شوید به ده سالگی تان و از ده سالگی دو باره از نو زندگی می کنید
چه کارها که نمی توانید بکنید
امکان ها بی نهایت است.
..

دنیایی را در نظر بگیرید که شما در آن قدرتی ما فوق طبیعی دارید.
شارژتان که جمع شد دیگر نیستید
انگار که از اول نبوده اید
چه کارها که نمی توانید بکنید
امکان ها بی نهایت است.

۱۳ مهر ۱۳۸۶

من از طعنه آمیز حرف زدن خیلی خوشم میاد. اینکه یه چیزی بگی بعد یه چیز دیگه منظورت باشه. من همیشه سرگرمیم این بوده می شینم با ملت حرف های طعنه آمیز می زنم اونا هم هنگ می کنن کیف می کنم. ملت هم به نوبه خودشون می گن من کسخلم. سر همین قضیه هم خونه ای های سابقم به من می گفتن تقی شیشه. البته اینجا تقی نام مستعار منه و اسم اصلیم نیست. شیشه هم منظور ماده مخدر خطرناک و خانمان سوزه. اسم خارجی این طعنه آمیر حرف زدن رو هم نمی دونستم که تو چین بهش پی بردم. اونجا به یه دختر آمریکایی بر خوردم که طعنه آمیز که حرف می زدم می فهمید چی میگم. بهم هم گفت اسم خارجی طعنه آمیز می شه sarcastic. منم در عوض بهش محسن نامجو دادم. دختره الان داره تو MIT دکترا میخونه.
تبلیغات بر ضد ایران خیلی کار بدیه. یه نمونه اش برای خودم اتفاق افتاد نا خواسته. این مطلب یه پس گردنی به خودمه تا دیگه این حرکت رو تکرار نکنم.
سر کلاس یه آلمانی گنده بک گیر داد که تو چرا این طوری می نویسی از پایین به بالا چپه. منم راست گوییم گل کرد و داستانش رو گفتم که بچه بودیم کلاس اول رو هر نیمکت سه نفر می نشست منم چپ دست بودم چون آرنج بغل دستیم تو حلقم بود دفترم رو عمودی گذاشتم که در اشغال فضا صرف جویی کنم. که دیدم پشمای طرف ریخته!
خیلی وقته می خوام فونت بلاگم رو بکنم arial. این tahoma مثل میکی موس می مونه. خوانندگان میان اینجا یه مطلب جدی بحونن. نمیان که کارتون ببینن.
یه مدتیه گیر دادم به خمینی
مدام میرم دربارش مطالعات می کنم که کی بوده چی فکر می کرده چگونه زیست می کرده
بعضی وقتی هم خودمو می زارم جاش
من اگه جای اون بودم چه کار می کردم
خمینی که خستم میکنه می رم خونه تمیز می کنم ظرف می شورم غذا درست می کنم. در واقع برای فرار از دست این بزرگ مرد تاریخ حاضرم هر کاری بکنم.

۱۷ شهریور ۱۳۸۶

خب دوستان نویسنده این بلاگ یک جایی خوانده که یکی از رموز یک نوسنده بزرگ شدن بر کاغذ آوردن هر آنچه به ذهنمان می رسد است. او هم جو گیر شده حالا می خواهد هر آنچه در ذهنش است را به خامه تحریر در آورد
گقتم خامه
خامنه ای نه
گروههای راک ژاپنی اما خوبند. یکی از این گروه ها را همین امروز کشف کرده ام. این گروه ژاپنی با آنکه از تعدادی ژاپنی تشکیل شده صداهای ناهنجار غربی تولید می کند. صدای های مزبور از تعدادی جیغ تشکیل شده که لطافت آنرا همراهی می کند. تضاد قشنگی است نه؟ درست مثل من. من هم متضادم. از نوسان کلامم روزگاری در انسان ارتعاش می شد اما حالا در اتاق تدوین از آن به جای صدای انفجاراستفاده می شود. من دلم می خواهد با کسی ارتباط برقرار کنم. لوله تلخی ام را به حلقومش فرو کرده تلخی او را هم بالا بکشم. زیرا من یک مکنده ام. اما متاسفانه لوله ام نمی مکد. تف می کند. تف با این که مغذی است اما درمان درد نیست. چرا همه چیز اسمز می کند اما؟ الکل اسمز می کند به دختر رویایم. دختر رویایم به مثانه ام. مثانه ام به زندگی ام. زندگی ام به بی نهایت. به خلا. چه چیزی است که این طور همه چیز را به این سو آن سو می کشاند؟
[نویسنده رفت و دو شات زد]
من امیدوارم کسی متوجه بیماری ام شود. دستش ر ا آرام روی شانه ام بگذارد و بگوید من هم همین بیماری را دارم اما کمی خفیف تر. من خسته ام. کتلت ماهی اما نه. کتلت ماهی برای کمک به ظرف شستن دراین بسته نرم افزاری به شما هدیه شده. هم ظرف هایتان را می شورد هم به جای شما با زنها لاس میزند: انگار روز سختی را داشته اید؟ چشمانتان به من می گوید. به علاوه او کمک می کند با تضاد هایتان کنار بیایید. لبهای چربش را روی دمب شما می گذارد و بوسه از سر عشق بر کله پوکتان میزند. خونش صورتی است چون با لوح سفید وجود شما ممزوج شده. در قسمت فوقانی دمش دکمه ای دارد که بزنید شما را برای روز اول مهر جلد می کند. شما می مانید و دلتنگی ای سخت. برای چه؟ برای هیچ.
[یک شات دیگر]
فکر می کنید اینجانب شیر کس شعر را باز کرده ام؟ نه این جانب سخت پوست هستم. شیر سفید داخل سوسک در واقع هم خوانواده من می باشد. سوسک از بیرون سخت است و از درون مایع و من از درون مایع و از بیرون مایع و از بالا مایع و از افق مایع و از ذهن مایع و از وجود مایع. جاری. بی سرزمین. تنها. اما شاد. با قلبی مطمئن جام زهر را سر می کشم و خدایی که خواب است را به شاهد می گیرم. ستون های قبرم می لرزد. می لرزد.
[نویسنده چشم هایش را روی هم می گذارد. می خواهد خودش را به چیزی بسپارد که ازحد فاصل فوقانی نیم تنه شروع شده و بالا می آید. ظاهرا فکر می کند حرکت بسیار تاثیر گذاری است. می گذاریم چند دقیقه ای خوش باشد.]
[نویسنده هنگ کرده و پاسخی نمی دهد. دکمه پاور را فشار می دهیم. فحش های ناجور می دهد]
[بی خیال می شویم]