من این مدت سرم شلوغ بود در صحنه وبلاگستان حضور نداشتم بعد که برگشتم به صحنه دیدم دعوا شده. من هم که پایه دعوا و بزن بزن. دعواها را با علاقه دنبال کردم. این هم روایت من از دعواهای اخیر:
خانم شادی صدر مطلبی مینویسد و در آن خطاب به همه مردان ایرانی میگوید که شما برادران همه به خاطر وضعیت اسفبار حقوق زنان در ایران مقصرید. منتها ظاهرا خانم صدر یک کم عصبانی بوده و با اصول اولیه آمار و بحث هم آشنایی نداشته در نتیجه از دستش در میرود و در مقالهاش کل مردان را با هم یکی میکند و همه آنها را از روشنفکر و خوشبو تا حجت السلام صدیقی و مردان متجاوز از یک قماش میداند. به خاطر این اشتباهی هم که میکند این فرصت را به ملت میدهد که این ایراد وارد را بر ایشان بگیرند که همه ما که بد نیستیم و به کسی تجاوز نکردیم و متلک نگقتیم. عدهای هم این وسط شلوغ کردند که آی به مردان ایرانی توهین شد. اما واقعیتش را بخواهید به نظر من اصل ماجرا توهین به مردان ایرانی نیست. اصل ماجرا این حرف به نظر من درست است که همه ما در وضع اسف بار حقوق بشر در مرحله اول و حقوق زنان در مرحله دوم در ایران شریک هستیم و در قبال آن مسوولیت داریم. بر خلاف نظرات عالمانه این وبلاگ که این داستان را مغالطه یکسانسازی یا مساله مجرمین و ساکتین میداند، به نظر من مساله اصلا این نیست. مساله این نیست که عدهای "مجرم" وحود دارند که جامعه را آلوده کردهاند و بقیه بی گناهند و از ترس جانشان ساکتند و ما حالا میخواهیم برای هر کسی درصد شراکتش در جرم را تعیین کنیم. مساله این است که زنان ایرانی میخواهند وضعیت حقوق شان در ایران بهتر شود و برای این کار متوجه شدهاند که چیزهایی در هویت و فرهنگ ما باید عوض شود. چیز هایی که آنچنان عمیق و در هم تنیده در هویت ایرانی که هیچ ایرانی متوسطی امکان گریز از آن را ندارد.
ملت از خانم صدر این ایراد را گرفته اند که تسلط کافی به علم آمار ندارد حالا من هم از آنها این ایراد را بگیرم که شما هم ظاهرا تسلط کافی روی بعضی از علوم را ندارید. در تئوری سیستمهای پیچیده مفهومی وجود دارد به نام emergence که یک بار هم قبلا دربارهاش نوشته بودم. کل ایدهی پشت این emergence این است در یک سیستم پیچیده ممکن است مجموعهای از قوانین ساده در اجزا سیستم باعث ایجاد رفتاری غیرقابل پیشبینی در کل بشوند و این رفتار غیر قابل پیش بینی در اجزا سیستم تعریف نشده است و نتیجه مستقیم ارتباط و اثر گذاری متقابل اجزای سیستم است. یک مثال ساده و کلاسیک اش مدل جداسازی نژادی توماس شلینگ است. در اویل دهه هفتاد شلینگ به حل این مساله علاقه مند بود که چرا در آمریکا به صورت متواتر محله هایی مختص به یک تژاد به وجود میآید در حالی که هیچ الزامی برای ایجاد چنین محله هایی وجود ندارد. او مدل ساده شدهای از مساله را در نظر گرفت که در آن گروهی از سیاه پوستان و سفید پوستان به صورت تصادفی در منطقهای اسکان مییافتند و هر فرد بسته به این که همسایگان اش چه کسانی بودند تصمیم میگرفت در همان محلی که اسکان داده شده بماند یا به محل دیگری به صورت تصادفی نقل مکان کند. شلینگ نشان داد که اگر هر یک از افراد یک نژاد ترجیح اندکی (متلا 51 به 49) داشت که همسایهاش هم نژاد خودش باشد، در کل سیستم مساله خودش را به صورت جداسازی بسیار شدید دو نژاد نشان خواهد داد و منطقه هایی تماما سفید و تماما سیاه به وجود خواهد آمد. این جداسازی مثالی از یک پدیدهی emergent در کل سیستم است. دقت کنید که این جداسازی سیاه از سفید در قواعد محلی رفتار اشخاص تعریف نشده بود. آن ها تنها ترجیح اندکی و نه لزوما شدیدی داشتند که همسایهشان هم نژاد خودشان یاشد اما همین ترجیح اندک آن جداسازی شدید و گسترده را درکل به وجود میآورد. حالا ان مثال داشته باشید. مثالهای بسیار دیگری هست که ردیابی اثر قواعد محلی در کل از این هم دورتر از ذهن است و شما چیزی در کل میبینید که علت آن به هیچ وجه با نگاه کردن صرف به اجزا سیستم قابل ردیابی نیست.
حدس من و البته خیلی های دیگر این است که ماجرای حقوق زنان هم در ایران و ماجراهای مشابه دیگر از این جنس است*. ما ایرانیان اعم از زن و مرد در رفتار خود ترجیحهایی داریم و قواعد سادهای را دنبال میکنیم که ممکن در نگاه اول بی ضرر به نظر بیایند یا اثر محدودی داشته باشند. من میخواهم به یاد ملت بیاورم که ممکن است اثر این رفتارهای سادهی ما خیلی گسترده تر از چیزی که فکر میکنیم باشد. دیگر مسالهی ما مساله ساکنین و مجرمان نیست که عدهای مجرم باشند که انگشت کنند و متلک بیاندازند و ما تنها ساکت باشیم. شاید همین ساکت بودن ما و رفتارهای ساده و کوچک دیگری مثل اجازه خواندن سرود ندادن به دختر های هم کلاسی و یا حتی روشی که ما با دوست دختر یا پسر خودمان تا میکنیم در به وجود آمدن این پدیده قراگیر زیر پا گذاشتن حقوق زنان نقش داشته باشد. بله من هم قبول دارم شاید جرم آن کس که انگشت کرده سنگینتر باشد؛ اما اگر بخواهیم علت این رفتار و این وضع را پیدا کنیم و از آن مهم تر اگر بخواهیم این وضع را تغییر دهیم، مطمئنا مسوولیت مای ساکت کمتر از آن افراد «مجرم» نخواهد بود. یعنی واقعا نمی شود بیایی بگویی من از این که اجازه خواندن سرود ندادم ناراحتم اما من بخشی از این دلایل این وضع موجود نیستم. حتی من دوست دارم فکر کنم آن انگشتکننده هم بیشتر از آن که علت این وضع باشد، قربانی و معلول این وضع است. شاید اگر ما با تنگنظریهای خودمان جلوی مسیر طبیعی رابطه زن و مرد را نمی گرفتیم این مسیر این قدر خمیده و در هم تنیده نمیشد. البته همه این داستانهایی که من به هم میبافم در حد نظریهپردازی است و هنوز به طور دقیق کسی تبیین نکرده است که جگونه این رفتارهای بیمار تک تک ما در این مساله خاص در کل اثر میگذارند. شاید حدس من اصلا نادرست باشد و تعیین درستی و نادرستی اش بر عهده کسانی است که رشتهشان علوم اجتماعی است. اما همین که من میدانم که چنین امکانی وجود دارد به من این تلنگر را میزند که خیلی خودم را جدا از این ماجرا نبینم.
حالا که دارم به کل قضیه فکر میکنم یک مشاهده دردناک آخر قضیه خوابیده است. خانم صدر به تجربه ظاهرا دریافته بود که همه مردان** در این مورد مسوول اند و میخواست آنها را متوجه این مسوولیت کند. اما با لحن خشمگینی که انتحاب کرده بود و یک کاسه کردن تقلیل گرایانه همه با هم این فرصت را به وجود آورد که ملت به ایشان گیر بدهند که حرف شما مثال نقض دارد و کجا همه این طور هستند که شما میگویید. عده ای هم که آمدند از ایشان دفاع کنند نظریه ایشان را به این تقلیل دادند که حالا شمای گل پسر را نمیگوییم بغل دستیات را میگوییم. بعد این داستان وجود مثال نقض در نهایت حرف خانم صدر را لوس کرد و امکانی به وجود آورد که همه مردان گرامی بدون توجه به اثر رفتار های به ظاهر بی اهمیت (و شاید در باطن اثر گذار)، خود را با خیال راحت در دسته مثال نقض جا بدهند و حتی برای لحظهای هم که شده فکر نکنند که شاید من هم مقصر بودم. شاید اگر من رفتار های سادهای را در خودم تغییر میدادم وضع حقوق آدمها در آن کشور در نهایت به بدی الان نمیبود و غیره. یعنی که آخرش بعد این همه دعوا هیچی به هیچی.
یک نتیجهای که در آخر میگیریم این است: اگر میخواهی از حقوقت دفاع کنی و حرفت را یزنی باید درس بخوانی. درس نه به معنی مدرک، به این معنی که اصول اولیه جدل و بحث و ریاضیات و غیره را بلد باشی. والا یک مقاله بلند بالا مینویسی و بعد یکی از همین آدمهایی که شش ماه برای امتحان GRE خر زده و دکترا در آمریکا قبول شده و ایدهاش از زن همانی است که زنگ میزنی ایران برایت میگیرند، چهار تا ایراد منطقی از حرفت میگیرد و آخرش به هیچ جایی نمیرسی.
پ. ن.:
* در علوم اجتماعی emergence را با اسم دیگری هم میشناسند: micro-macro link. اگر با این اسم جستجو کنید انبوهی از منابع را پیدا میکنید که به مسایل مشابه پرداختهاند.
** و البته زنان. اینکه ایشان زنان را مستثنا از این حریان کرده یکی از ایرادهای اساسی به نظریات خانم صدر است و شادی خانم را تا حد یک فمینیست عصبانی پایین میآورد و ایشان می شود یک ضد مرد کلاسیک.
خانم شادی صدر مطلبی مینویسد و در آن خطاب به همه مردان ایرانی میگوید که شما برادران همه به خاطر وضعیت اسفبار حقوق زنان در ایران مقصرید. منتها ظاهرا خانم صدر یک کم عصبانی بوده و با اصول اولیه آمار و بحث هم آشنایی نداشته در نتیجه از دستش در میرود و در مقالهاش کل مردان را با هم یکی میکند و همه آنها را از روشنفکر و خوشبو تا حجت السلام صدیقی و مردان متجاوز از یک قماش میداند. به خاطر این اشتباهی هم که میکند این فرصت را به ملت میدهد که این ایراد وارد را بر ایشان بگیرند که همه ما که بد نیستیم و به کسی تجاوز نکردیم و متلک نگقتیم. عدهای هم این وسط شلوغ کردند که آی به مردان ایرانی توهین شد. اما واقعیتش را بخواهید به نظر من اصل ماجرا توهین به مردان ایرانی نیست. اصل ماجرا این حرف به نظر من درست است که همه ما در وضع اسف بار حقوق بشر در مرحله اول و حقوق زنان در مرحله دوم در ایران شریک هستیم و در قبال آن مسوولیت داریم. بر خلاف نظرات عالمانه این وبلاگ که این داستان را مغالطه یکسانسازی یا مساله مجرمین و ساکتین میداند، به نظر من مساله اصلا این نیست. مساله این نیست که عدهای "مجرم" وحود دارند که جامعه را آلوده کردهاند و بقیه بی گناهند و از ترس جانشان ساکتند و ما حالا میخواهیم برای هر کسی درصد شراکتش در جرم را تعیین کنیم. مساله این است که زنان ایرانی میخواهند وضعیت حقوق شان در ایران بهتر شود و برای این کار متوجه شدهاند که چیزهایی در هویت و فرهنگ ما باید عوض شود. چیز هایی که آنچنان عمیق و در هم تنیده در هویت ایرانی که هیچ ایرانی متوسطی امکان گریز از آن را ندارد.
ملت از خانم صدر این ایراد را گرفته اند که تسلط کافی به علم آمار ندارد حالا من هم از آنها این ایراد را بگیرم که شما هم ظاهرا تسلط کافی روی بعضی از علوم را ندارید. در تئوری سیستمهای پیچیده مفهومی وجود دارد به نام emergence که یک بار هم قبلا دربارهاش نوشته بودم. کل ایدهی پشت این emergence این است در یک سیستم پیچیده ممکن است مجموعهای از قوانین ساده در اجزا سیستم باعث ایجاد رفتاری غیرقابل پیشبینی در کل بشوند و این رفتار غیر قابل پیش بینی در اجزا سیستم تعریف نشده است و نتیجه مستقیم ارتباط و اثر گذاری متقابل اجزای سیستم است. یک مثال ساده و کلاسیک اش مدل جداسازی نژادی توماس شلینگ است. در اویل دهه هفتاد شلینگ به حل این مساله علاقه مند بود که چرا در آمریکا به صورت متواتر محله هایی مختص به یک تژاد به وجود میآید در حالی که هیچ الزامی برای ایجاد چنین محله هایی وجود ندارد. او مدل ساده شدهای از مساله را در نظر گرفت که در آن گروهی از سیاه پوستان و سفید پوستان به صورت تصادفی در منطقهای اسکان مییافتند و هر فرد بسته به این که همسایگان اش چه کسانی بودند تصمیم میگرفت در همان محلی که اسکان داده شده بماند یا به محل دیگری به صورت تصادفی نقل مکان کند. شلینگ نشان داد که اگر هر یک از افراد یک نژاد ترجیح اندکی (متلا 51 به 49) داشت که همسایهاش هم نژاد خودش باشد، در کل سیستم مساله خودش را به صورت جداسازی بسیار شدید دو نژاد نشان خواهد داد و منطقه هایی تماما سفید و تماما سیاه به وجود خواهد آمد. این جداسازی مثالی از یک پدیدهی emergent در کل سیستم است. دقت کنید که این جداسازی سیاه از سفید در قواعد محلی رفتار اشخاص تعریف نشده بود. آن ها تنها ترجیح اندکی و نه لزوما شدیدی داشتند که همسایهشان هم نژاد خودشان یاشد اما همین ترجیح اندک آن جداسازی شدید و گسترده را درکل به وجود میآورد. حالا ان مثال داشته باشید. مثالهای بسیار دیگری هست که ردیابی اثر قواعد محلی در کل از این هم دورتر از ذهن است و شما چیزی در کل میبینید که علت آن به هیچ وجه با نگاه کردن صرف به اجزا سیستم قابل ردیابی نیست.
حدس من و البته خیلی های دیگر این است که ماجرای حقوق زنان هم در ایران و ماجراهای مشابه دیگر از این جنس است*. ما ایرانیان اعم از زن و مرد در رفتار خود ترجیحهایی داریم و قواعد سادهای را دنبال میکنیم که ممکن در نگاه اول بی ضرر به نظر بیایند یا اثر محدودی داشته باشند. من میخواهم به یاد ملت بیاورم که ممکن است اثر این رفتارهای سادهی ما خیلی گسترده تر از چیزی که فکر میکنیم باشد. دیگر مسالهی ما مساله ساکنین و مجرمان نیست که عدهای مجرم باشند که انگشت کنند و متلک بیاندازند و ما تنها ساکت باشیم. شاید همین ساکت بودن ما و رفتارهای ساده و کوچک دیگری مثل اجازه خواندن سرود ندادن به دختر های هم کلاسی و یا حتی روشی که ما با دوست دختر یا پسر خودمان تا میکنیم در به وجود آمدن این پدیده قراگیر زیر پا گذاشتن حقوق زنان نقش داشته باشد. بله من هم قبول دارم شاید جرم آن کس که انگشت کرده سنگینتر باشد؛ اما اگر بخواهیم علت این رفتار و این وضع را پیدا کنیم و از آن مهم تر اگر بخواهیم این وضع را تغییر دهیم، مطمئنا مسوولیت مای ساکت کمتر از آن افراد «مجرم» نخواهد بود. یعنی واقعا نمی شود بیایی بگویی من از این که اجازه خواندن سرود ندادم ناراحتم اما من بخشی از این دلایل این وضع موجود نیستم. حتی من دوست دارم فکر کنم آن انگشتکننده هم بیشتر از آن که علت این وضع باشد، قربانی و معلول این وضع است. شاید اگر ما با تنگنظریهای خودمان جلوی مسیر طبیعی رابطه زن و مرد را نمی گرفتیم این مسیر این قدر خمیده و در هم تنیده نمیشد. البته همه این داستانهایی که من به هم میبافم در حد نظریهپردازی است و هنوز به طور دقیق کسی تبیین نکرده است که جگونه این رفتارهای بیمار تک تک ما در این مساله خاص در کل اثر میگذارند. شاید حدس من اصلا نادرست باشد و تعیین درستی و نادرستی اش بر عهده کسانی است که رشتهشان علوم اجتماعی است. اما همین که من میدانم که چنین امکانی وجود دارد به من این تلنگر را میزند که خیلی خودم را جدا از این ماجرا نبینم.
حالا که دارم به کل قضیه فکر میکنم یک مشاهده دردناک آخر قضیه خوابیده است. خانم صدر به تجربه ظاهرا دریافته بود که همه مردان** در این مورد مسوول اند و میخواست آنها را متوجه این مسوولیت کند. اما با لحن خشمگینی که انتحاب کرده بود و یک کاسه کردن تقلیل گرایانه همه با هم این فرصت را به وجود آورد که ملت به ایشان گیر بدهند که حرف شما مثال نقض دارد و کجا همه این طور هستند که شما میگویید. عده ای هم که آمدند از ایشان دفاع کنند نظریه ایشان را به این تقلیل دادند که حالا شمای گل پسر را نمیگوییم بغل دستیات را میگوییم. بعد این داستان وجود مثال نقض در نهایت حرف خانم صدر را لوس کرد و امکانی به وجود آورد که همه مردان گرامی بدون توجه به اثر رفتار های به ظاهر بی اهمیت (و شاید در باطن اثر گذار)، خود را با خیال راحت در دسته مثال نقض جا بدهند و حتی برای لحظهای هم که شده فکر نکنند که شاید من هم مقصر بودم. شاید اگر من رفتار های سادهای را در خودم تغییر میدادم وضع حقوق آدمها در آن کشور در نهایت به بدی الان نمیبود و غیره. یعنی که آخرش بعد این همه دعوا هیچی به هیچی.
یک نتیجهای که در آخر میگیریم این است: اگر میخواهی از حقوقت دفاع کنی و حرفت را یزنی باید درس بخوانی. درس نه به معنی مدرک، به این معنی که اصول اولیه جدل و بحث و ریاضیات و غیره را بلد باشی. والا یک مقاله بلند بالا مینویسی و بعد یکی از همین آدمهایی که شش ماه برای امتحان GRE خر زده و دکترا در آمریکا قبول شده و ایدهاش از زن همانی است که زنگ میزنی ایران برایت میگیرند، چهار تا ایراد منطقی از حرفت میگیرد و آخرش به هیچ جایی نمیرسی.
پ. ن.:
* در علوم اجتماعی emergence را با اسم دیگری هم میشناسند: micro-macro link. اگر با این اسم جستجو کنید انبوهی از منابع را پیدا میکنید که به مسایل مشابه پرداختهاند.
** و البته زنان. اینکه ایشان زنان را مستثنا از این حریان کرده یکی از ایرادهای اساسی به نظریات خانم صدر است و شادی خانم را تا حد یک فمینیست عصبانی پایین میآورد و ایشان می شود یک ضد مرد کلاسیک.