۱۰ فروردین ۱۳۸۷

احتمالا برای خوانندگان اینجا این سوال بنیادی مطرح است که بر سر نگارنده این وبلاگ چه آمده است و چرا مدتی بود نمی نوشت.

واقعیتش زندگی این جانب در یکی دو ماه گذشته خیلی زیاد هم خورده است و من اکنون دچار گه گیجه می باشم و نوشتن از من ساخته نیست (مثالش هم متن پایینی است).

من در یکی دو ماه گذشته یک شکست عشقی خورده ام. سفر رفته ام. پذیرش پی اچ دی دریافت کرده ام و حالا هم درگیرگرفتن ویزای آمریکا و تمام کردن پروژه ام می باشم.

من در این مدت مدام به آینده ام و این که با زندگی در پیتم چه بکنم فکر می کردم. الان هم تصمیمم را گرفته ام. ما اگر خدای مدد کند در آمریکا دکتری ریاضی خواهیم خواند و بعدش هم به ایران بر می گردیم و دود وطن را می خوریم.
اگر هم دوستان آمریکایی به ما ویزا ندادند، زیاد فرقی نمی کند. با فراغ بال به وطن بر می گردیم.
عشق کیلو چند است؟

عشق آن کلم پیچ است که در آن خود خواهی خر را به نیکول ک. تبدیل می کند.