۱۶ مهر ۱۳۸۴

وبلاگ من چهار شخصیت دارد

فرشته
فرخ
سیامک
سام چانگ کوآن وو دائو

اوایل پروراندن این شخصیت ها که هر کدام نماینده چیزی در ذهن من بودند برایم لذت بخش بود
به کمک انها این فرصت را می یافتم که بیماری ام را تماشا کنم و از آن لذت ببرم

اما بعد از این پست
و بعد از آنکه به زعم خودم به یکی از وجوه تاریک شخصیت فرشته نزدیک شدم
احساس کردم دیگر از این کار لذت نمی برم

من نمی دانم این چه کاری است که من میکنم

دنیای بی صاحاب مزخرفی شده است
نکبت در و دیوارش را بر داشته
بله
من احساس فرشته را دارم که بعد از سفرش با کسی روبرو شده است و او دارد به او می‌گوید من و تو تنها نیستیم

اما چرا این را مستقیم به زبان نمی آورم؟

کسی چه می داند
شاید از اینکه کسی نیست که خود را به زیر لش مرده ی زندگی بیاندازد و آنرا بترکاند (حسین فهمیده) ناراحتم