اگه گفتین چرا من به همه چیز می خندم؟
چون نمی تونم از پس خیلی چیزا بر بیام، پس ساده ترین راه اینه که بخندم و لاقل با حفظ آبرو ادامه بدم.
اگه گفتین چرا من مطالب طولانی عجیب غریب می نویسم؟
چون ذهن من در واقع خروجی هاش مطالب کوتاه و ساده است. باور ندارید به وبلاگ قبلیم رجوع کنید.
اگه گفتین من چرا تنهام؟
چون کس ندارم بکنم!
(ممنون از دوستی که منو به خودم آورد
البته این دوست ما یکم عصبانی بودن
احتمالا در یکی از همین حمله های تنهایی من دوست دخترش رو خواهرشو کسی شو کردم)
اگه گفتین چرا همیشه عصبانی ام؟
چون هیچ وقت کسی نبوده که باور کنه من اونقدر ها هم آدم خوبی نیستم
همون طور که اونقدر ها هم آدم بدی نیستم
اگه گفتین چرا بین انفجار احساسات انقلابی در قلبم تا آرامش مطلق همیشه در نوسانم؟
چون اول کله مون رو میزنیم به دیوار
دیوار نمی شکنه کله ما می شکنه
دیوار رو تحریم اقتصادی میکنیم
کله ما خوب میشه
همه چیزم ظاهرم آرومه
باز شور جوانی در سرمون می افته
کله مون رو میزنیم به دیوار
.. دور باطل
اگه گفتین چرا از آدم هایی که در خلاف جریان شنا میکنن بدم میاد؟
چون آب منو داره می بره
(با یه حالت احساساتی: دستمو بگیر!)
اگه گفتین چرا به نیچه فحش میدم؟
چون به نظر من همه آسیب پذیرن
ابر انسان چیه
اصلا اگه یکی آسیب پذیر نباشه من می کشمش
اگه گفتین چرا من یه آدم متناقضم؟
از یه طرف از هر چیزی که توش قطعیت هست حالم بهم میخوره
از آدم هایی که فقط یه چیز بلدن و فکر میکنن اون یه چیز درسته و با اون یه چیز همه مشکلاتشون رو میخوان حل کنن حالم بهم میخوره
از اینکه هر چیزی به عناون یه درمان بالقوه مطرح بشه انم می گیره
از اون طرفم
بدجور دلم یه قطعیت می خواد
از آدم هایی که می گن هیچ چیزی مطلقی وجود نداره و به بهونه اون زدن به کسخلی و عیاشی حالم بهم میخوره
یه درمان باید وجود داشته باشه
(تشویق حضار)
حالا اگه گفتین چرا روم کم نمیشه و بازم وبلاگ می نویسم؟
چون
فکر میکنم
حق حیات دارم
(برای توضیح بیشتر:
سوسکه مست میکنه میره جلو دمپایی میگه د بزن!)
چون نمی تونم از پس خیلی چیزا بر بیام، پس ساده ترین راه اینه که بخندم و لاقل با حفظ آبرو ادامه بدم.
اگه گفتین چرا من مطالب طولانی عجیب غریب می نویسم؟
چون ذهن من در واقع خروجی هاش مطالب کوتاه و ساده است. باور ندارید به وبلاگ قبلیم رجوع کنید.
اگه گفتین من چرا تنهام؟
چون کس ندارم بکنم!
(ممنون از دوستی که منو به خودم آورد
البته این دوست ما یکم عصبانی بودن
احتمالا در یکی از همین حمله های تنهایی من دوست دخترش رو خواهرشو کسی شو کردم)
اگه گفتین چرا همیشه عصبانی ام؟
چون هیچ وقت کسی نبوده که باور کنه من اونقدر ها هم آدم خوبی نیستم
همون طور که اونقدر ها هم آدم بدی نیستم
اگه گفتین چرا بین انفجار احساسات انقلابی در قلبم تا آرامش مطلق همیشه در نوسانم؟
چون اول کله مون رو میزنیم به دیوار
دیوار نمی شکنه کله ما می شکنه
دیوار رو تحریم اقتصادی میکنیم
کله ما خوب میشه
همه چیزم ظاهرم آرومه
باز شور جوانی در سرمون می افته
کله مون رو میزنیم به دیوار
.. دور باطل
اگه گفتین چرا از آدم هایی که در خلاف جریان شنا میکنن بدم میاد؟
چون آب منو داره می بره
(با یه حالت احساساتی: دستمو بگیر!)
اگه گفتین چرا به نیچه فحش میدم؟
چون به نظر من همه آسیب پذیرن
ابر انسان چیه
اصلا اگه یکی آسیب پذیر نباشه من می کشمش
اگه گفتین چرا من یه آدم متناقضم؟
از یه طرف از هر چیزی که توش قطعیت هست حالم بهم میخوره
از آدم هایی که فقط یه چیز بلدن و فکر میکنن اون یه چیز درسته و با اون یه چیز همه مشکلاتشون رو میخوان حل کنن حالم بهم میخوره
از اینکه هر چیزی به عناون یه درمان بالقوه مطرح بشه انم می گیره
از اون طرفم
بدجور دلم یه قطعیت می خواد
از آدم هایی که می گن هیچ چیزی مطلقی وجود نداره و به بهونه اون زدن به کسخلی و عیاشی حالم بهم میخوره
یه درمان باید وجود داشته باشه
(تشویق حضار)
حالا اگه گفتین چرا روم کم نمیشه و بازم وبلاگ می نویسم؟
چون
فکر میکنم
حق حیات دارم
(برای توضیح بیشتر:
سوسکه مست میکنه میره جلو دمپایی میگه د بزن!)
۶ نظر:
اگه گفتی چرا انقدر کس پرت میگی ؟
چون خیلی دوست داری نشون بدی که مدت زیادی از عمرت میگذره و یه عالمه تجربه داری
حالا کجاش بده ؟
اینجاش که هنوز یه پسر بچه ای.
dava nakonin
bokonin
(tashvighe hozar!)
:))
متوجه عرایض شما هستم
میبینم که از آخرین باری که نوشته هات رو خوندم خیلی بزرگ تر شدی
دیگه کافیه
رو دل میکنی
بزرگ میشی
البته اینم بزرگ میشه
((:
vase oon balayi : sobh bood ya shab ? chi shode bood ? eyne serial adamo mizari too khomari !!
ارسال یک نظر