یکی از موضوعاتی که این مدت ذهن من رو مشغول کرده وضعیت دریاچه ارومیه است. به نظر میاد که در جامعه وبلاگی سر علت های پایین رفتن سطح آب دریاچه اورمیه و همین طور پیامد های این پایین رفتن و تاثیر افتصادی اون اختلاف نظر هست (این و این و این و این رو ببینید). عده ای می گویند که منشا اصلی خشک شدن دریاچه اقدامات انسانی است: استفاده بیش از حد از آب شیرین ورودی به دریاچه برای آبیاری کشاورزی، حقرچاه های عمیق، سد سازی و ساخت پل شهید کلانتری در وسط دریاچه که امکان جریان یافتن کافی آب بین دو نیمه شمالی و جنوبی دریاچه را از بین برده است. عده ای دیگه که وابستگان به دولت و حکومت عمدتا بخشی از این گروه هستند می گویند که علت اصلی عوامل خارج از کنترل انسان مثلا خشکسالی، تغییر اقلیم و گرم شدن کره زمین هست (مثلا این جا). یک عده دیگری هم از دیدگاه افتصادی مساله رو بررسی می کنند و می آیند می گویند به مساله نجات دریاچه باید به چشم یک مساله هزینه و فایده نگاه کرد. یعنی بیاییم هزینه نجات دریاچه رو بسنجیم و بعد ارزش فایده حاصله رو هم تخمین بزنیم و با در نظر داشتن احتیاط سیاست مناسب رو انتخاب کنیم. تا اینجا متین. اما مشکل از نظر من وقتی به وجود می آید که بعضی از طرفداران این نظر می آیند استدلال می کنند که از طرفی نجات دریاچه مثلا به وسیله افزایش آب ورودی به دریاچه از طریق کاهش فعالیت های کشاورزی یا بالا بردن کارایی آبیاری در حوزه دریاچه از طریق سرمایه گذاری روی آبیاری تحت فشار و قطره ای هزینه ای سرسام آور را به دولت و بخشی از جامعه تحمیل می کند و از طرفی هم هزینه های نابودی دریاچه محدود است. نگرانی من این است که وقتی این نظر با نظری که می گوید علت اصلی خشک شدن دریاچه اقدامات خارج از کنترل انسان است ترکیب شود عملا نتیجه منطقی این بشود که کاری نمی شود کرد و برویم خانه هایمان.
حالا من این وسط چی میگم؟ راستش من در زمینه بحث سر علل خشک شدن دریاچه تخصص خاصی ندارم که بخواهم در این بحث شرکت کنم هر چند در مجموع نظر من این اینه که نقش اقدامات انسانی در این میان پر رنگ تر است مثلا چون دریاچه وان در شرق ترکیه که در اقلیم مشابهی قرار دارد سرنوشت مشابهی پیدا نکرده است. در مورد هزینه های نجات دریاچه هم اطلاعات کافی در اختیارم نیست که نظر بدهم اما درباره یک موضوع می توانم صحبت کنم. هزینه های نابودی دریاچه. هر چند تخمین زدن هزینه های واقعی نابودی دریاچه کار بسیار مشکلی هست چون نمی شود به دلایل مختلف روی بخش بزرگی از میراث زیست محیطی به آسانی قیمتی گذاشت، اما حداقل می شود ترسیم کرد که اگر دریاچه خشک بشود چه اتفاق هایی ممکن است بیافتد. چون هم منابع درست و حسابی در مورد دریاچه ارومیه خیلی در دسترس نیست می خواهم به جای بررسی مستقیم مساله دریاچه ارومیه سرگذشت خشک شدن یک دریاچه دیگر یعنی دریای آرال را برای شما تعریف کنم. مستند حرف زدن هم چون منابعی زیادی در مورد دریاچه آرال وجود دارد خیلی آسان تر است. یک هدف دیگرم هم این است که می خواهم ببینم آیا موارد مشابهی بین دو دریاچه هست و آیا ما می توانیم نکات عبرت آموزی از داستان دریاچه آرال در مورد عواقب احتمالی خشک شدن یک دریاچه آب شور یاد بگیریم یا نه. شاید این نکته کمی کفه ترازوی هزینه های نابودی دریاچه رو سنگین کند و خدای نکرده ما کمی جدی تر به حل این مشکل و قدم در جهت توسعه پایدار فکر کنیم.
دریاچه آرال یک زمانی چهارمین دریاچه بزرگ دنیا بود و به اندازه کشور ایرلند مساحت داشت. عمده آب ورودی به این دریاچه از دو رود بزرگ آمو دریا از جنوب و سیر دریا از سمت شمال می آمد و بخش اعظم مردم آن منطقه در حوزه آب ریز این دو رودخانه زندگی می کردند (منبع). به طور تاریخی حدود نیمی از آب این دو رود برای کشاورزی و تامین آب شرب مردم منطقه به کار می رفت و بقیه آن به دریای آرال می ریخت. در نتیجه سطح آب دریای آرال برای هزاران سال کم و بیش ثابت مانده بود و بخش بزرگی از ثروت و آبادانی منطقه مدیون حضور با ثبات دریاچه آرال بود. در دریاچه آرال صنعت ماهیگری رونق داشت و ۶۰ هزار نفر در این صنعت مشغول به کار بودند و یک ششم ماهی شوروی از آنجا صید می کردند. دریاچه ی آرال همچنین هوای منطقه را ملایم می کرد و رطوبت تبخیر شده از آن باعث بارندگی در منطقه می شد. تالاب ها و جنگل های توگای حاشیه دریاچه و در کناره رود خانه های آمو دریا و سیر دریا هم تنوع زیستی بالایی به منطقه داده بود و دلتای این دو رود در حاشیه این دریاچه یکی از حاصل خیز نقاط دنیا بودند (منبع این کتاب فصل اول). کلا همه چیز گل و بلبل بود تا اینکه در دهه پنجاه خروشف رهبر فرزانه وقت شوروی به این نتیجه رسید که شوروی باید در کشت پنبه خودکفا بشود. در نتیجه به صورت وسیع زمین های منطقه به صورت انحصاری به زیر کشت پنبه رفت و کانال ها و زه کشی های جدیدی هم ساخته شد تا برداشت از آب دو رودخانه حوزه آرال هر چه بیشتر شود. این را هم بگویم که پنبه کلا محصول ناجوری است. اولا آب زیادی می خواهد و ثانیا در برابر آفت مقاوم نیست و بیشتر از هر محصول دیگر نیاز به آفت کش دارد. بنابراین کاشت آن بیشتر از خیلی محصولات دیگر فشار به منابع یک منطقه وارد می کند و اگر مراقب نباشیم به آسانی سبب آلودگی منطقه در بلند مدت می شود (منبع). اما شوروی دست بر دار نبود و بعد از آنکه بخش اعظم زمین های حاصلخیز به زیر کشت رفت، ملت سراغ زمین های دور دست تر و غیر حاصلخیز در تاجیکستان و ازبکستان و قزافستان و ترکمنستان امروزی رفتند که تا قبل از آن بیابانی بیش نبودند. برای آن هم که بشود در آن بیابان ها چیزی کاشت و برداشتی مشابه زمین های حاصل خیز تر داشت نیاز به آب و به خصوص کود های شیمیایی بیشتر و بیشتری بود. خیلی جا ها اصلا زمین هایی که زیر کشت می رفت اولش شوره زار بود که با حجم عظیمی از آب نمک های زمین شسته می شد و بعد زمین مربوطه به زیر کشت می رفت. به عبارت دیگر دوستان باهوش کمونیست راهی پیدا کرده بودند که بدون آنکه بازدهی کشاورزی با افزایش وسعت زمین های زیر کشت پایین رود، با فشار آوردن بیشتر به محیط زیست تا حد زیادی کشاورزی را گسترش دهند. از یک دیدگاه این روش کاملا هم اقتصادی بود. چون حالا که آب ظاهرا اضافه و ارزان موجود بود تنهای به بهای مصرف بیشتر کود و آفت کش ها (که هزینه آن به نسبت ناچیز بود) می شد تقریبا با همان قیمت تمام شده قبلی پنبه کاشت و بیشتر و بیشتر سود کرد. به عبارت دیگر به زبان اقتصاد دان ها تابع منافع اقتصادی در دامنه بزرگی غیر نزولی به مقیاس بود*. معنی این حرف این است که می شد بدون مشکل کشاورزی را گسترش داد بدون آنکه سود ناشی از کشاورزی به صورت جدی کاهش یاید (منبع). در نتیجه زمین های زیر کشت از ۴.۵ ملیون هکتار در سال ۱۹۶۰ با یک افزایش ۶۰ درصدی به ۷.۲ ملیون هکتار درسال ۹۰ رسید (این آمار را با دو الی سه برابر شدن زمین های زیر کشت در طول سی سال گذشته و توسعه کشاورزی آب بر را به نقل از معاون عمرانی استاندار** در اینجا مقایسه کنید). در نتیجه این اقدامات آب ورودی از دو رودخانه سیر دریا و آمو دریا در دهه هشتاد به ۱۵ ٪ مقدار سه دهه پیش کاهش پیدا کرد و حتی در بعضی سال ها آب ورودی از رودخانه آمو دریا که سه دهه پیش ۷۰٪ آب آرال را تامین می کرد عملا به صفر رسید. در نتیجه سطح آب دریاچه آرال که در سال ۱۹۶۰به طور متوسط ۵۳ متر بود ابتدا با نرخ ۲۰ سانتی در سال در دهه شصت و بعد با نرخ شصت سانتی متر در سال در دهه هفتاد و در نهایت هشتاد سانتی متر در سال در دهه هشتاد کاهش پیدا کرد. حالا شما بیایید این نرخ را با نرخ کاهش ۳۰ و ۳۲ سانتی متری دریاچه ارومیه در دو سال گذشته که خشکسالی خاصی هم نبوده مقایسه کنید و یادتان هم باشد که دریاچه ارومیه کوچک تر و کم عمق تر است (به نقل از یک مسوول وزارت نیرو در این مصاحبه). به علاوه هم درست مثل آرال نرخ کاهش سطح در دریاچه ارومیه هم ظاهرا هر سال شتاب می گیرد (منبع). در نهایت هم که دریاچه آرال در دهه نود به وضع بحرانی رسید و کمی بعد هم رسما خشک شد. اول از همه برای اینکه عمق فاجعه دستتان بیاید به دو عکس زیر نگاه کنید یکی از این عکس ها دریاچه را در سال ۸۹ نشان می دهد و دیگری ۲۰ سال بعد در سال ۲۰۰۸.
حالا این را مقایسه کنید با وضعیت دریاچه ارومیه در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۰:
حالا وجدان زیست محیطی مان به درد آمد بیایید ببینیم که خشک شدن وسیع دریاچه آرال چه اثراتی داشت؟ اولین مشکل جدی و قابل لمس نابودی ماهی ها در اوایل دهه هشتاد با تبخیر آب دریاچه و بالا تر رفتن میزان نمک دریاچه از سطح قابل تحمل ماهی ها بود. در نتیجه صنعت ماهی گیری بزرگی که در منطقه وجود داشت خوابید. جالب است بدانید که بعد از نابودی ماهی ها حکومت وقت به سبک تمام دولت های توتالیتر دیگر برای آنکه مردم را ساکت نگه دارد ماهی هایی را که در دریای شمال یا اقیانوس آرام صید شده بودند در عمل کاملا غیر اقتصادی به کارخانه های فرآوری ماهی در منطقه حمل می کرد تا کارگران این کارخانه ها سر کار بمانند (منبع). به مرور هم که سطح آب عقب و عقب تر رفت بندر هایی که در حاشیه دریاچه بودند و حمل نقل دریایی نقش بزرگی در اقتصادشان داشت شدیدا ضربه دیدند. از آن طرف هم تالاب ها و جنگل های حاشیه دریاچه (که تا حدودی قابل مقاسیه با تالاب های اطراف دریاچه ارومیه بودند) به دلیل عقب رفتن آب و در نتیحه پایین رفتن سطح آب های زیر زمینی کم کم خشک شدند. به خصوص آسیب در دو ناحیه دلتای رود های امو دریا و سیر دریا که اهمیت اکولوژیک و اقتصادی فوق العاده ای داشت خیلی شدید بود و گیاهان آب دوست منطقه با گیاهان نمک دوست در روندی تدریجی جایگزین شدند و تنوع زیستی منطقه به شدت کاهش یافت. به طوری که تا سال ۹۰ حدود ۸۵ درصد تالاب های مربوطه نابود شده بود و ۱۵ درصد باقیمانده هم شدیدا آلوده بود (منبع). اما اگر با خودتان فکر می کنید دریاچه ارومیه که ماهی ندارد و یا اینکه حمل نقل دریایی در آن انجام نمی شود و یا تالاب های اطراف آن که مهم نیستند و بنابراین ما مشکلی نخواهیم داشت بقیه اش را گوش کنید. با تبخیر بیشتر دریاچه کوچک و کو چک تر شد و نمک بیشتر و بیشتری به جای دریاچه باقی ماند. این نمک به همراه گرد و غبار و از همه بد تر کود های شیمیایی و آفت کش هایی که در تمام این سالها راهشان را به دریچه آرال پیدا کرده بودند و حالا با خشک شدن دریاچه به صورت ذرات جامد در آمده بودند با باد شروع پخش شدن به نواحی اطراف کرد به طوری که سالی ۱۵۰ ملیون تن گرد و غبار که یک درصدش نمک بود در سال بر سر زمین های اطراف فرو می ریخت (این) و بعضی گزارش ها حتی از رسیدن این گرد غبار نمکی به فاصله ۵۰۰ کیلومتری دریاچه حکایت داشت (منبع بیشتر آمار این کتاب است). در نتیجه منطقه ای به وسعت چهار صد هزار کیلومتر مربع (تقریبا دو برابر اندازه کل استان خراسان سابق) با جمعیت حدود پنج ملیون نفر یا به دلیل غبار نمکی و یا کویر زایی تحت تاثیر قرار گرفت و این به معنی یک فاجعه تمام عیار انسانی بود در حدی که بعضی ها به ماجرا نام چرنوبیل ساکت دادند (منبع). این گرد و غبار نمکی به هر جا که می رسید رشد گیاهان را اول متوقف می کرد و در نهایت هم به همراه با پایین رفتن سطح آب های زیر زمینی سبب نابودی آنها می شد و سرزمین های سر سبز را به کویر تبدیل می کرد. به علاوه غبار نمکی اثر مخربی روی زمین های کشاورزی داشت و سبب می شد بازدهی این زمین ها کاهش پیدا کند. از آن طرف با خشک شدن دریاچه که درست مانند دریاچه ارومیه نقش موثری در تعدیل آب و هوای منطقه داشت (این را در مورد نقش دریاچه اومیه در آب هوای آذربایجان غربی ببینید. به عبارت دیگر شاید گرم تر شدن منطقه به نقل از منابع مختلف نه علت خشک شدن دریاچه بلکه مثل مورد آرال تا حدی معلول آن باشد) آب هوای منطقه در نواری به عرض ۱۰۰ کیلومتر اطراف اطراف دریاچه که سابقا معتدل بود تبدیل به آب هوای کویری شد به طوری که تابستان ها گرم تر و زمستان ها سرد تر شدند و دو فصل بهار و پاییز کوتاه تر شدند. این معنی اش بود که فصل کاشت به مرور کوتاه تر و کوتاه تر شد. اثر مخرب دیگر این غبار نمکی آلوده به آفت کش ها و کودهای شمیایی روی سلامت انسان ها بود. با اینکه که این اثر مخرب روی سلامتی برای مدت ها از عموم پنهان می شد، در نهایت معلوم شد هر جور بیماری که فکرش را بکنی از سرطان و بیماری های تنفسی و آلرژی ها تا بیماری های کلیوی و کبدی و هپاتیت و حصبه نرخ به شدت بالاتری در منطقه در مقایسه با دیگر مناطق اتحاد جماهیر شوروی داشت. کم خونی هم در میان زنان منطقه شایع شد به طوری که در یک مقطع زمانی ۸۷ درصد دختر های نوجوان، ۹۱ درصد زنان غیر باردار و ۹۹ درصد (این رقم در ایران خودمان هم بالا است اما نه دیگر این قدر) زنان باردار در منطقه کم خونی داشتند. مرگ میر نوزادان و مادران، موارد عقیم شدن و زایمان های مشکل و نوزادان ناقص هم در تمام این سالها در منطقه به شدت رو به افزایش بود. یک نمونه از مناطقی که آسیب شدید دیده بود منطقه کزیل اوردا در قزاقستان بود که در آن امید زندگی از ۶۴ سال با کاهشی باور نکردنی به ۵۱ سال رسده بود (منبع این و این). از آن طرف هم استفاده بیش از حد کود و سموم که سبب آلودگی منابع آب شیرین منطقه اعم از جریان های سطحی و به خصوص سفره های آب زیر زمینی شده بود، به همراه پایین رفتن تدریجی سطوح آب های زیر زمینی دسترسی به آب آشامیدنی سالم را مشکل و مشکل تر می کرد و نبود تاسیسات کافی برای تصفبه آب برای این سطح از آلودگی سبب می شد عملا عده زیادی مجبور به استفاده از آب آلوده شوند که این هم وضع را بد تر می کرد (منبع)***. یعنی وضع جوری شده بود که همه در منطقه اطراف دریاچه یک درد و مرضی داشتند. در نتیجه همه این مشکلات اعم از کمبود آب آشامیدنی سالم، امکانات درمانی ای که برای این سطح از بیماری ها اصلا کافی نبود و نابودی محیط زیست برای بخش بزرگی از جمعیت منطقه عملا راهی جز مهاجرت باقی نمانده بود که آن هم علی رغم حمایت ضمنی دولت کمونیستی از مهاجرت آن هایی که بیشترین آسیب را دیده بودند به دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی عملی نشد (حدس من این است اگر روزی لازم باشد ساکنان حاشیه دریاچه ارومیه به جاهای دیگر مهاجرت کنند کل منطقه منفجر خواهد شد. حالا نظر شما را نمی دانم.)
یک نکته خیلی ناجور هم در این داستان فیدبک های مثبتی زیادی بودند که همه وضع را بدتر و بدتر می کردند. مهم ترین اش این بود که هر چه بازدهی کشاورزی کاهش پیدا می کرد، مصرف کود های شیمیایی و آب بالاتر و بالاتر می رفت تا این کاهش جبران شود تا جایی که با کمال شگفتی که در یک مقطع زمانی مصرف کود شیمیایی آن به تا ده برابر متوسط سرانه در اتحاد جماهیر شوروی و سرانه سموم آفت کش در منطقه به پنجاه برابر سرانه در روسیه رسید و بعد هم که بخش بزرگی از همین کود های شیمیایی راهش را به آرال باز کرد و به صورات غبار بر سر همان کشاورزانی که از آن استفاده می کردند تا معیشت خود را نجات دهند فرو ریخت. یک فیدبک مثبت دیگر این بود که با نمکی شدن زمین کشاورزان سعی کردند با آب بیشتر نمک را شستشو دهند که این هم به نوبه خودش هم سبب کاهش آب ورودی به آرال می شد و هم این آب هر چه نمک و کود بود با خودش می شست و به آرال می برد و آرال را نمکی تر و آلوده ترمی کرد و اوضاع را بدتر می کرد. یکی دیگرش هم این بود که به مرور که با تغییرات آب و هوایی فصل کاشت درمناطق نزدیک تر به دریاچه کوتاه شد زمان دیگر برای کاشت پنبه به اندازه کافی طولانی نبود و در نتیجه درصد بزرگی از کشاورزان به جای پنبه برنج کاشتند که فصل کاشت کوتاهی لازم داشت اما آب بیشتری می خواست (منبع باز هم این). از یک منظر همه این موارد نمونه های بارزی از معمای زندانی و مساله tragedy of the commons بودند که در این مطلب من با آنها آشنا شدیم. در همه این موارد منافع همه کشاورزان طبیعتا در این بود که با هم همکاری کنند و هر کس از سرانه مصرف آب و کود شمیایی و سموم اش بکاهد اما در رقابت بر سر منابع و سهم آلوده کردن محدود برای همه کشاورزان درست مثل معمای زندانی استراتژی غالب ترکاندن بقیه بود که نتیجه اش فقط شتاب گرفتن روند خشک شدن و آلودگی دریاچه آرال بود. نکته اصلی هم که من را به شدت در مورد دریاچه ارومیه نگران می کند همین است. من استعداد به وجود آمدن این فیدبک های مثبت و این معماهای زندانی را کاملا در ایران خودمان هم می بینم. در همین حال حاضرش مصرف سموم و کود شمیایی در ایران بدون ضابطه و خارج از کنترل است (این را ببینید) و یا حفر چاههای عمیق غیر مجاز به شدت رایج است طوری دولت به فکر افتاده جلوی آن را بکیرد (منبع) و هر چند هنوز میزان سرانه استفاده از سموم و کود شیمیایی با میزانش در حوزه دریاچه آرال فاصله زیادی دارد اما اگر زمانی به علت کاهش بازدهی کشاورزی منتج از خشک شدن دریاچه ارومیه انگیزه مصرف بیش از حد سموم و کود های شیمیایی و آب های زیر زمینی به وجود آید پیش بینی من این است وضعیت بسیار ناجور خواهد بود. حالا این را کنار این نکته بگذارید که ارومیه در منطقه ای باد خیز است و طبق بر آورد سازمان بهداشت جهانی خطر پراکندگی ذرات معلق در آن با باد نسبتا بالا است***. به علاوه دولت پرافتخار ایران هم سابقه درخشانی در حفاطت از محیط زیست ندارد و وقتی دولت شوروی با آن گردن کلفتی اش نتوانست اوضاع را کنترل کند بعید می دانم دولت ایران هم اگر اوضاع بحرانی شود بتواند مثلا جلوی مصرف بیش از حد کود و سموم را بگیرد. نتیجه می تواند خیلی وحشتناک باشد و همان غبار نمکی آلوده به کود و سموم شیمیایی که بر مردم ناحیه آرال بارید در مقایس کوچک تری بر سر مردم استان های غربی کشور ما هم ببارد که سلامت مردم را به خطر خواهد انداخت و هزینه های فوق العاده زیادی را به ما تحمیل خواهد کرد.
یک سوالی که این جا مطرح می شود این است چرا دولت کمونیستی معتقد به برنامه ریزی مرکزی شوروی عملا برای حل مشکل اقدام جدی انجام ندادند و دست کشاورزان را برای تخریب هر جه بیشتر محیط زیست باز گذاشتند؟ اولین و مهم ترین دلیل این است که بیشتر تغییرات زیست محیطی روندی تدریجی و غیر خطی دارند. به علاوه هر سیستم زیست محیطی تا میزان مشخصی پایدار است و می تواند فشار وارده به آن را تحمل کند. به این معنی که سیستم زیست محیطی مزبور خیلی وقت ها در یک وضعیت (فاز) می کند و هر چه قدر که شما با آن ور می روی و به آن فشار وارد می کنی باز هم همه چیز گل و بلبل به نظر می رسد. تا ابن که این فشار به یک حد بحرانی می رسد و ناگان رفتار سیستم زیست محیطی مزبور از اساس عوض می شود و به حالت پایدار جدیدی می رود که دیگر هم به این آسانی از این حالت پایدار جدید در نمی آید (این نقطه تغییر حالت ناگهانی سیستم با تغییر تدریجی ورودی های سیستم اسم های زیادی دارد و در فیزیک به آن نقطه گذر فاز و در علوم محیط زیستی به آن tipping point می گویند). مثلا در مورد دریاچه آرال این کاهش آب ورودی به دریاچه و عوارضش تا مدت ها اثرش را نشان نمی داد و کاهش سطح آب روند کندی داشت. در نتیجه ملت و جکومت وقت فکر می کردند که اوضاع عادی است تا این که ناگهان وضعیت به یک حد بحرانی رسید و قبل از این که دولت شوروی فرصت کند کاری کند سطح آب به شدت پایین رفت در یکی دو دهه کل دریاچه رسما خشک شد. به عبارت دیگر تمام مشکلات جور واجوری که من پاراگراف های قبل برای شما تعریف کردم اثرشان به تدریج و طی چند دهه اول به آرامی ظاهر شد و بعد کم کم شدت گرفت و همین در چند دهه اول تشخیص آنها را از یک مثلا سیکل طبیعی که ناشی از اقدامات انسانی نیست مشکل می کرد. بامزه اش این است که یک در دهه هفتاد یک مهندس روس بعد مشاهده وضعیت آمده بود گفته بود اینجا اشتباه از طبیعت است و یکی دیگر هم گفته بود خشک شدن دریاچه اجتناب ناپذیر است! هر دوی این دو گزاره گهر بار هم بیست سال بعد اشتباه بودنشان معلوم شد. درست هم به دلیل همین تدریجی بودن تغییر است که اصولا حول بیشتر فاجعه های زیست محیطی یک عدم اجماع علمی وجود دارد و درست مثل وضعیت فعلی ایران همیشه هستند کسانی که قضیه را بیشتر سیکلی طبیعی و تا حدی خارج از کنترل انسان بدانند. در نهایت هم ترکیب این عدم اجماع با هزینه های بالای اقدام برای حل مشکل عملا به سیاست مداران این اجازه را می دهد که کاری انجام ندهند یا اقداماتشان کافی نباشد. دلیل دوم بر می گردد به مساله اکسترنالیتی. همان طور که در این مطالب دیدیم اکسترنالیتی یعنی اینکه هزینه یک فعالیت اقتصادی در پاچه یک شخص ثالت بدون خواست و رضایت آن شخص برود. به عبارت دیگر شمای فعال اقتصادی بیایی برای کاهش هزینه هایت آنها را به شخصی یا چیزی بیرونی انتقال دهی. این را داشته باشید. حالا فرض کنید که شما خروشف خردمند در دهه پنجاه هستید. شما می خواهید هر چه سریع تر کشورتان در کشاورزی خودکفا شود و به علاوه اقتصاد مناطق آسیای میانه که زیر حکمرانی دولت مترقی کمونیست است پیشرفت کند. مشکل این جا است که آباد کردن و توسعه درست هزینه دارد و شما که درگیر جنگ سرد با آمریکا شده اید ترجیح می دهید یک معجزه ای بشود و آسیای مرکزی آباد شود و کشاورزی شما بهترین در دنیا باشد و شما خرج زیادی هم نکنید. بنابراین به صورت طبیعی دولت شما دنبال راه حل های کم هزینه تر می گردد. یک راه نسبتا کم هزینه تر ساخت کانال و تغییر مسیر رودخانه های آمو دریا و سیر دریا برای آبیاری بیابان های منطقه است و شما می توانید با کمک یک سرمایه گذاری اولیه و این همه آب عملا مجانی و کود های شمیایی و آفت کش ها بیابان ها را آباد کنید. مردم هم خوشحال که آبادانی شده و به روح پدر شما سلام می فرستند و شما می توانید بودجه تان را صرف ساخت زیردریایی های اتمی کنید. اما مشکل اینجا است که این دنیا متاسفانه قوانین خودش را دارد و اصولا نمی شود یک چیزی را مجانی به دست بیاورید. هزینه این خودکفایی و آبادانی آسان شما هم فشاری است که به محیط زیست وارد می شود. به عبارت دیگر محیط زیست است که بدون آنکه بخواهد، دارد هزینه آبادانی شما را که قائدتا شما باید خودتان با زدن از هزینه برنامه های نظامی تان و مردمتان با کار و کوشش بیستر پرداخت می کردند می دهد. این یک مثال واضح از اکسترنالیتی است چون شما و مردمتان آمده اید مشکل خودتان را به جای حل گردن موجودی خارجی و نسل های بعد انداخته اید. حالا اگر از آن طرف تغییرات محیط زیست خودش را هم همان طور که گفتیم در آن اوایل نشان ندهد ممکن است شما به کل یادتان برود چه کار دارید می کنید و فکر کنید که این آب اصولا مجانی است. چیز مجانی هم یک خاصیت بدی دارد. وقتی به آن عادت کردی اگر یک روز نباشد بد جور شما دردتان می آید. اگر بخواهیم از یک منظر دیگر به قضیه نگاه کنیم کاری که شما کرده اید این بوده که دم و دستگاه نالایق شما به علاوه مردم نا آگاه که عرضه طراحی و اجرای یک توسعه واقعی را نداشته اند، آمده اند با یک میانبر سر خودشان را کلاه گذاشته اند و یک توسعه قلابی به بهای نابودی آینده نسل های بعد را به خودشان قالب کرده اند. درست هم به همین دلیل وقتی که کم کم نشانه های آسیب به محیط زیست از اویل دهه شصت رو می شود خیلی از آدم ها و دم دستگاه مدیریت شما نمی توانند و نمی خواهند بپذیرند که علت اصلی این وضع فعالیت های بشری بوده. چون قبول این نکته به معنی دست کشیدن از عادت شیرین سواری مجانی است که خیلی سخت بشود کسی را راضی کرد که این کار را نکند. درست هم به همین دلیل است که در دهه هفتاد و هشتاد مساله در شوروی سابق امنتی می شود و هر گونه اشاره به مساله سانسور می شود (منبع). از آن جالب تر این است که به نظر می رسد به هر حال در دهه شصت و هفتاد تحلیل سود زیان (هر چند نادرستی) هم صورت گرفته بوده و با بزرگ کردن ضرر اقتصادی اقدامات لازم عملا آگاهانه تصمیم ادامه روند سابق گرفته شده است (منبع). در واقع مجموعه دولت شوروی در نهایت ترجیح داده است که به توهم شیرین توسعه همین طور ادامه دهد. از این نظر شاید هم بتوان گفت چرا مساله دریاچه ارومیه در آذربایجان هم امنیتی شده است. شاید چون قبول خراب بودن اوضاع و اقدام جدی برای رفع مشکل برای دولت و مردم ایران هم به اندازه دولت و مردم شوروی سخت است. و هیچ کس نمی خواهد قبول کند که گسترش پر افتخار و ساده تر کشاورزی در منطقه به جای کار سخت اجرای یک برنامه توسعه واقعی و پایدار هزینه های کار را گردن دریاچه ارومیه انداخته است. درست هم به همین دلیل است که طرح هایی مثل انتقال آب ارس به دریاچه اورمیه از نظر من جدای هزینه بالایش نادرست به نظر می آیند. نظر به مجانی نبودن هیچ چیز مطمئنا اجرای چنین طرح هایی یک سری اکسترنالیتی جدید به محیط زیست تحمیل خواهد کرد به اضافه اینکه این راه حل یک جور هایی قلابی است. این راه حل فقط به ما کمک می کند که کمی بیشتر از دوش محیط زیست سواری بگیریم و فاجعه غیر قابل اجتناب را کمی عقب بیاندایم بدون آنکه واقعا مساله مان را حل کنیم. حالا از این نکته که به هر حال انتقال آب از ارس بازندگانی در حوزه آن رود خواهد داشت می گذریم. آخرش فقط یک راه می ماند: وقت آن شده که مردم و حکومت ما به فکر انجام کار سخت و گل توسعه پایدار باشند و جا پای حکومت و مردم شوروی سابق در نادیده گرفتن حقیقت نگذارند.
یک درس دیگری هم ما اینجا می گیریم. اینکه محیط زیست اگر آسیب ببیند درست کردنش به این آسانی ها نیست؛ کما این که تلاش برای احیای منطقه آرال هم با وجود مشارکت بانک جهانی و تلاش کشور های آسیای میانه به کندی پیش می رود (این). بنا براین اگر روزی قرار شد در کشوری برنامه ای اجرا شود که تغییری بزرگ در پارامتر های زیست محیطی می دهد برای جلوگیری از اتفاقات ناجور دولت باید به صورت فعال محیط زیست را زیر نظر بگیرد و امکان این که برنامه ها در صورت نیاز اصلاح و حتی متوقف شوند در برنامه تا حد امکان پیش بینی شود. به علاوه با توجه به این نکته که همیشه یک نقطه بحرانی وجود دارد که برگشت از آن بسیار مشکل است باید توجه خاصی به شناسایی حد این نقاط برگشت ناپذیر بشود و تا جایی که می شود تنها وقتی چراغ سبز برای ادامه تغییرات زیست محیطی داده شود که مطئن باشیم نزدیک یک نقطه بحرانی نیستیم. از همه مهم تر باید به نشانه های خطر هر چند کوچک حساسیت بیشتری داشت چرا که اگر تغییری اتفاق بیفتد معمولا ناگهانی است. کارهایی که به هیچ وجه در حال حاضر در ایران انجام نمی شود و در حوزه کشاورزی ما فقط توکلمان به ابالفضل است که چیزی نمی شود. معاون وزارت نیرو می آید می گوید نباید در وضعیت اغراق کرد در صورتی که ذات فاجعه های زیست محیطی به ما می گویند اتفاقا اینجا اگر اغراق کردیم عقلانی است. به علاوه تجربه تلاش تقریبا ناموفق کشور های حوزه آرال در ده پانرده سال گذشته برای حل مشکلشان نشان می دهد اگر بخواهیم وقتی اوضاع واقعا خراب است کاری کنیم ممکن است دیر شده باشد.
ممکن است آخر این مطلب یکی بیاید بگوید حالا این کار گل توسعه پایدار را چه طور باید انجام داد. من جواب ساده و سرراستی برای این سوال ندارم و اصلا هدف از نوشتن این مطلب هم پاسخ به این سوال نبوده است. مساله توسعه پایدار مثل بقیه مسایل اقتصادی یک مساله پیچیده است که راه حل ساده ای ندارد و کلی آدم هم الان دارند روی آن کار می کنند. مشخصا برای توسعه پایدار به مجموعه ای از مشارکت بازار به همراه حضور به جا و حساب شده دولت نیاز است. یعنی نمی شود با یک راه حل ساده انگارانه مثل کاهش ضربتی سهمیه آب کشاورزی و یا انتقال آب از ارس یا باز کردن سد ها مساله آن را حل کرد چون به هر حال حیات اقتصادی منطقه در حال حاضر به آب وابسته است و هر حرکت نادرستی سبب نابودی زندگی خیلی ها خواهد شد. یک راه بیشتر ندارد. اگر ملت و حکومت واقعا به آینده خودشان و نسل های بعدی اهمیت می دهند تلاش در جهت توسعه پایدار را شروع کند و آماده باشند که هزینه های اضافی اش را کم کم بدهند و آن را از روی دوش محیط زیست بردارند. درخواست از حکومت برای خلق راه حلی از غیب و یا امنیتی کردن ماجرا جواب نخواهد داد کما اینکه در مورد دریاچه آرال هم نداد.
پی نوشت:
* یک معنی این نکته این است که من فکر می کنم این نظر کمی ساده سازی بیش از حد است. نویسنده این وبلاگ می گوید که چون اصولا تابع منافع کشاورزی نزولی به مقیاس است (با زیر کشت رفتن زمین های بهره وری از آب کاهش می یابد)، گسترش کشاورزی عملا در یک نقطه ای متوقف می شود و شاید هم دریاچه خود به خود نجات پیدا می کند (هر چند نویسنده واضح به این نکته آخر اشاره نکرده است). مساله این جا است که چون دامنه خطی بودن تابع منافع کشاورزی وسیع است اصلا معلوم نیست که این نقطه توقف رشد در جایی اتفاق بیفتد که آستانه آسیب به محیط زیست رد نشده باشد. اتفاقی که در در مثال دریاچه آرال دقیقا رخ داد.
** راستش را بخواهید من مشکل اساسی با آمار مربوط به ایران دارم. اینجا به نقل از سایت وزارت جهاد سازندگی می گوید که زمین های زیر کشت در سی سال گذشته ثابت مانده که به نظر من منطقی نمی آید. تقریبا همه آدم های دیگر از جمله معاون امور آبی وزارت نیرو و معاون استاندار می گویند (این و این) میزان زمین های زیر کشت زیاد شده و کشت آب بر هم رواج پیدا کرده. حالا من حرف چه کسی را قبول کنم؟ یک دوستی داشتم که در سازمان محیط زیست ایران کار می کرد. او تعریف می کرد درخواست فلان آمار مثلا از طرف فلان سازمان بی المللی برایشان می آمد. مسوول مربوطه هم چون اصولا آنها در خیلی از موارد آمار به درد بخوری نداشتند با مشورت با بخار معده اش یک عددی در سند های مربوطه می نوشت و برای متقاضی می فرستاد. راست و دروغش با خودش.
*** البته مشخصا همبستگی به معنای علیت نیست و این که بیماری ها به همراه خشک شدن دریاچه ظاهر شده اند لزوما معنی اش این نیست که خشک شدن دریاچه مسوول این بیماری ها است و تا مدت ها بخش بزرگی از دانشمندان وابسته به حکومت شوروی مدام عین طوطی این نکته را تکرار می کردند. اما از یک جایی که گذشت این قدر آش شور شد که دیگر کسی رویش نشد بگوید علت مشکلات بهداشتی در منطقه ربطی به خشک شدن دریاچه ندارد. به علاوه اینکه با فروپاشی شوروی فرصت آنکه مطالعاتی انجام شود که رابطه علت و معلولی بین وضعیت بهداشتی منطقه و فاجعه آرال را بررسی کند هم به وجود آمد (مثلا این را ببینید)
**** در یک کامنت یک مطلبی که الان یادم نیست کجا بود یک دانشمندی امده بود گفته بود که مگر کویر نمک قم آنجا مشکل سلامتی ایجاد کرده است که حالا ما نگران کویر نمک شدن ارومیه باشیم. این دوست دانشمند را ارجاع می دهم به همان نقشه بادخیزی منطقه سازمان بهداشت جهانی و البته تفاوت گستردکی کشاورزی و استفاده از سموم و کود شیمیایی در اطراف کویر نمک و دریاچه ارومیه.
حالا من این وسط چی میگم؟ راستش من در زمینه بحث سر علل خشک شدن دریاچه تخصص خاصی ندارم که بخواهم در این بحث شرکت کنم هر چند در مجموع نظر من این اینه که نقش اقدامات انسانی در این میان پر رنگ تر است مثلا چون دریاچه وان در شرق ترکیه که در اقلیم مشابهی قرار دارد سرنوشت مشابهی پیدا نکرده است. در مورد هزینه های نجات دریاچه هم اطلاعات کافی در اختیارم نیست که نظر بدهم اما درباره یک موضوع می توانم صحبت کنم. هزینه های نابودی دریاچه. هر چند تخمین زدن هزینه های واقعی نابودی دریاچه کار بسیار مشکلی هست چون نمی شود به دلایل مختلف روی بخش بزرگی از میراث زیست محیطی به آسانی قیمتی گذاشت، اما حداقل می شود ترسیم کرد که اگر دریاچه خشک بشود چه اتفاق هایی ممکن است بیافتد. چون هم منابع درست و حسابی در مورد دریاچه ارومیه خیلی در دسترس نیست می خواهم به جای بررسی مستقیم مساله دریاچه ارومیه سرگذشت خشک شدن یک دریاچه دیگر یعنی دریای آرال را برای شما تعریف کنم. مستند حرف زدن هم چون منابعی زیادی در مورد دریاچه آرال وجود دارد خیلی آسان تر است. یک هدف دیگرم هم این است که می خواهم ببینم آیا موارد مشابهی بین دو دریاچه هست و آیا ما می توانیم نکات عبرت آموزی از داستان دریاچه آرال در مورد عواقب احتمالی خشک شدن یک دریاچه آب شور یاد بگیریم یا نه. شاید این نکته کمی کفه ترازوی هزینه های نابودی دریاچه رو سنگین کند و خدای نکرده ما کمی جدی تر به حل این مشکل و قدم در جهت توسعه پایدار فکر کنیم.
دریاچه آرال یک زمانی چهارمین دریاچه بزرگ دنیا بود و به اندازه کشور ایرلند مساحت داشت. عمده آب ورودی به این دریاچه از دو رود بزرگ آمو دریا از جنوب و سیر دریا از سمت شمال می آمد و بخش اعظم مردم آن منطقه در حوزه آب ریز این دو رودخانه زندگی می کردند (منبع). به طور تاریخی حدود نیمی از آب این دو رود برای کشاورزی و تامین آب شرب مردم منطقه به کار می رفت و بقیه آن به دریای آرال می ریخت. در نتیجه سطح آب دریای آرال برای هزاران سال کم و بیش ثابت مانده بود و بخش بزرگی از ثروت و آبادانی منطقه مدیون حضور با ثبات دریاچه آرال بود. در دریاچه آرال صنعت ماهیگری رونق داشت و ۶۰ هزار نفر در این صنعت مشغول به کار بودند و یک ششم ماهی شوروی از آنجا صید می کردند. دریاچه ی آرال همچنین هوای منطقه را ملایم می کرد و رطوبت تبخیر شده از آن باعث بارندگی در منطقه می شد. تالاب ها و جنگل های توگای حاشیه دریاچه و در کناره رود خانه های آمو دریا و سیر دریا هم تنوع زیستی بالایی به منطقه داده بود و دلتای این دو رود در حاشیه این دریاچه یکی از حاصل خیز نقاط دنیا بودند (منبع این کتاب فصل اول). کلا همه چیز گل و بلبل بود تا اینکه در دهه پنجاه خروشف رهبر فرزانه وقت شوروی به این نتیجه رسید که شوروی باید در کشت پنبه خودکفا بشود. در نتیجه به صورت وسیع زمین های منطقه به صورت انحصاری به زیر کشت پنبه رفت و کانال ها و زه کشی های جدیدی هم ساخته شد تا برداشت از آب دو رودخانه حوزه آرال هر چه بیشتر شود. این را هم بگویم که پنبه کلا محصول ناجوری است. اولا آب زیادی می خواهد و ثانیا در برابر آفت مقاوم نیست و بیشتر از هر محصول دیگر نیاز به آفت کش دارد. بنابراین کاشت آن بیشتر از خیلی محصولات دیگر فشار به منابع یک منطقه وارد می کند و اگر مراقب نباشیم به آسانی سبب آلودگی منطقه در بلند مدت می شود (منبع). اما شوروی دست بر دار نبود و بعد از آنکه بخش اعظم زمین های حاصلخیز به زیر کشت رفت، ملت سراغ زمین های دور دست تر و غیر حاصلخیز در تاجیکستان و ازبکستان و قزافستان و ترکمنستان امروزی رفتند که تا قبل از آن بیابانی بیش نبودند. برای آن هم که بشود در آن بیابان ها چیزی کاشت و برداشتی مشابه زمین های حاصل خیز تر داشت نیاز به آب و به خصوص کود های شیمیایی بیشتر و بیشتری بود. خیلی جا ها اصلا زمین هایی که زیر کشت می رفت اولش شوره زار بود که با حجم عظیمی از آب نمک های زمین شسته می شد و بعد زمین مربوطه به زیر کشت می رفت. به عبارت دیگر دوستان باهوش کمونیست راهی پیدا کرده بودند که بدون آنکه بازدهی کشاورزی با افزایش وسعت زمین های زیر کشت پایین رود، با فشار آوردن بیشتر به محیط زیست تا حد زیادی کشاورزی را گسترش دهند. از یک دیدگاه این روش کاملا هم اقتصادی بود. چون حالا که آب ظاهرا اضافه و ارزان موجود بود تنهای به بهای مصرف بیشتر کود و آفت کش ها (که هزینه آن به نسبت ناچیز بود) می شد تقریبا با همان قیمت تمام شده قبلی پنبه کاشت و بیشتر و بیشتر سود کرد. به عبارت دیگر به زبان اقتصاد دان ها تابع منافع اقتصادی در دامنه بزرگی غیر نزولی به مقیاس بود*. معنی این حرف این است که می شد بدون مشکل کشاورزی را گسترش داد بدون آنکه سود ناشی از کشاورزی به صورت جدی کاهش یاید (منبع). در نتیجه زمین های زیر کشت از ۴.۵ ملیون هکتار در سال ۱۹۶۰ با یک افزایش ۶۰ درصدی به ۷.۲ ملیون هکتار درسال ۹۰ رسید (این آمار را با دو الی سه برابر شدن زمین های زیر کشت در طول سی سال گذشته و توسعه کشاورزی آب بر را به نقل از معاون عمرانی استاندار** در اینجا مقایسه کنید). در نتیجه این اقدامات آب ورودی از دو رودخانه سیر دریا و آمو دریا در دهه هشتاد به ۱۵ ٪ مقدار سه دهه پیش کاهش پیدا کرد و حتی در بعضی سال ها آب ورودی از رودخانه آمو دریا که سه دهه پیش ۷۰٪ آب آرال را تامین می کرد عملا به صفر رسید. در نتیجه سطح آب دریاچه آرال که در سال ۱۹۶۰به طور متوسط ۵۳ متر بود ابتدا با نرخ ۲۰ سانتی در سال در دهه شصت و بعد با نرخ شصت سانتی متر در سال در دهه هفتاد و در نهایت هشتاد سانتی متر در سال در دهه هشتاد کاهش پیدا کرد. حالا شما بیایید این نرخ را با نرخ کاهش ۳۰ و ۳۲ سانتی متری دریاچه ارومیه در دو سال گذشته که خشکسالی خاصی هم نبوده مقایسه کنید و یادتان هم باشد که دریاچه ارومیه کوچک تر و کم عمق تر است (به نقل از یک مسوول وزارت نیرو در این مصاحبه). به علاوه هم درست مثل آرال نرخ کاهش سطح در دریاچه ارومیه هم ظاهرا هر سال شتاب می گیرد (منبع). در نهایت هم که دریاچه آرال در دهه نود به وضع بحرانی رسید و کمی بعد هم رسما خشک شد. اول از همه برای اینکه عمق فاجعه دستتان بیاید به دو عکس زیر نگاه کنید یکی از این عکس ها دریاچه را در سال ۸۹ نشان می دهد و دیگری ۲۰ سال بعد در سال ۲۰۰۸.
حالا این را مقایسه کنید با وضعیت دریاچه ارومیه در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۰:
حالا وجدان زیست محیطی مان به درد آمد بیایید ببینیم که خشک شدن وسیع دریاچه آرال چه اثراتی داشت؟ اولین مشکل جدی و قابل لمس نابودی ماهی ها در اوایل دهه هشتاد با تبخیر آب دریاچه و بالا تر رفتن میزان نمک دریاچه از سطح قابل تحمل ماهی ها بود. در نتیجه صنعت ماهی گیری بزرگی که در منطقه وجود داشت خوابید. جالب است بدانید که بعد از نابودی ماهی ها حکومت وقت به سبک تمام دولت های توتالیتر دیگر برای آنکه مردم را ساکت نگه دارد ماهی هایی را که در دریای شمال یا اقیانوس آرام صید شده بودند در عمل کاملا غیر اقتصادی به کارخانه های فرآوری ماهی در منطقه حمل می کرد تا کارگران این کارخانه ها سر کار بمانند (منبع). به مرور هم که سطح آب عقب و عقب تر رفت بندر هایی که در حاشیه دریاچه بودند و حمل نقل دریایی نقش بزرگی در اقتصادشان داشت شدیدا ضربه دیدند. از آن طرف هم تالاب ها و جنگل های حاشیه دریاچه (که تا حدودی قابل مقاسیه با تالاب های اطراف دریاچه ارومیه بودند) به دلیل عقب رفتن آب و در نتیحه پایین رفتن سطح آب های زیر زمینی کم کم خشک شدند. به خصوص آسیب در دو ناحیه دلتای رود های امو دریا و سیر دریا که اهمیت اکولوژیک و اقتصادی فوق العاده ای داشت خیلی شدید بود و گیاهان آب دوست منطقه با گیاهان نمک دوست در روندی تدریجی جایگزین شدند و تنوع زیستی منطقه به شدت کاهش یافت. به طوری که تا سال ۹۰ حدود ۸۵ درصد تالاب های مربوطه نابود شده بود و ۱۵ درصد باقیمانده هم شدیدا آلوده بود (منبع). اما اگر با خودتان فکر می کنید دریاچه ارومیه که ماهی ندارد و یا اینکه حمل نقل دریایی در آن انجام نمی شود و یا تالاب های اطراف آن که مهم نیستند و بنابراین ما مشکلی نخواهیم داشت بقیه اش را گوش کنید. با تبخیر بیشتر دریاچه کوچک و کو چک تر شد و نمک بیشتر و بیشتری به جای دریاچه باقی ماند. این نمک به همراه گرد و غبار و از همه بد تر کود های شیمیایی و آفت کش هایی که در تمام این سالها راهشان را به دریچه آرال پیدا کرده بودند و حالا با خشک شدن دریاچه به صورت ذرات جامد در آمده بودند با باد شروع پخش شدن به نواحی اطراف کرد به طوری که سالی ۱۵۰ ملیون تن گرد و غبار که یک درصدش نمک بود در سال بر سر زمین های اطراف فرو می ریخت (این) و بعضی گزارش ها حتی از رسیدن این گرد غبار نمکی به فاصله ۵۰۰ کیلومتری دریاچه حکایت داشت (منبع بیشتر آمار این کتاب است). در نتیجه منطقه ای به وسعت چهار صد هزار کیلومتر مربع (تقریبا دو برابر اندازه کل استان خراسان سابق) با جمعیت حدود پنج ملیون نفر یا به دلیل غبار نمکی و یا کویر زایی تحت تاثیر قرار گرفت و این به معنی یک فاجعه تمام عیار انسانی بود در حدی که بعضی ها به ماجرا نام چرنوبیل ساکت دادند (منبع). این گرد و غبار نمکی به هر جا که می رسید رشد گیاهان را اول متوقف می کرد و در نهایت هم به همراه با پایین رفتن سطح آب های زیر زمینی سبب نابودی آنها می شد و سرزمین های سر سبز را به کویر تبدیل می کرد. به علاوه غبار نمکی اثر مخربی روی زمین های کشاورزی داشت و سبب می شد بازدهی این زمین ها کاهش پیدا کند. از آن طرف با خشک شدن دریاچه که درست مانند دریاچه ارومیه نقش موثری در تعدیل آب و هوای منطقه داشت (این را در مورد نقش دریاچه اومیه در آب هوای آذربایجان غربی ببینید. به عبارت دیگر شاید گرم تر شدن منطقه به نقل از منابع مختلف نه علت خشک شدن دریاچه بلکه مثل مورد آرال تا حدی معلول آن باشد) آب هوای منطقه در نواری به عرض ۱۰۰ کیلومتر اطراف اطراف دریاچه که سابقا معتدل بود تبدیل به آب هوای کویری شد به طوری که تابستان ها گرم تر و زمستان ها سرد تر شدند و دو فصل بهار و پاییز کوتاه تر شدند. این معنی اش بود که فصل کاشت به مرور کوتاه تر و کوتاه تر شد. اثر مخرب دیگر این غبار نمکی آلوده به آفت کش ها و کودهای شمیایی روی سلامت انسان ها بود. با اینکه که این اثر مخرب روی سلامتی برای مدت ها از عموم پنهان می شد، در نهایت معلوم شد هر جور بیماری که فکرش را بکنی از سرطان و بیماری های تنفسی و آلرژی ها تا بیماری های کلیوی و کبدی و هپاتیت و حصبه نرخ به شدت بالاتری در منطقه در مقایسه با دیگر مناطق اتحاد جماهیر شوروی داشت. کم خونی هم در میان زنان منطقه شایع شد به طوری که در یک مقطع زمانی ۸۷ درصد دختر های نوجوان، ۹۱ درصد زنان غیر باردار و ۹۹ درصد (این رقم در ایران خودمان هم بالا است اما نه دیگر این قدر) زنان باردار در منطقه کم خونی داشتند. مرگ میر نوزادان و مادران، موارد عقیم شدن و زایمان های مشکل و نوزادان ناقص هم در تمام این سالها در منطقه به شدت رو به افزایش بود. یک نمونه از مناطقی که آسیب شدید دیده بود منطقه کزیل اوردا در قزاقستان بود که در آن امید زندگی از ۶۴ سال با کاهشی باور نکردنی به ۵۱ سال رسده بود (منبع این و این). از آن طرف هم استفاده بیش از حد کود و سموم که سبب آلودگی منابع آب شیرین منطقه اعم از جریان های سطحی و به خصوص سفره های آب زیر زمینی شده بود، به همراه پایین رفتن تدریجی سطوح آب های زیر زمینی دسترسی به آب آشامیدنی سالم را مشکل و مشکل تر می کرد و نبود تاسیسات کافی برای تصفبه آب برای این سطح از آلودگی سبب می شد عملا عده زیادی مجبور به استفاده از آب آلوده شوند که این هم وضع را بد تر می کرد (منبع)***. یعنی وضع جوری شده بود که همه در منطقه اطراف دریاچه یک درد و مرضی داشتند. در نتیجه همه این مشکلات اعم از کمبود آب آشامیدنی سالم، امکانات درمانی ای که برای این سطح از بیماری ها اصلا کافی نبود و نابودی محیط زیست برای بخش بزرگی از جمعیت منطقه عملا راهی جز مهاجرت باقی نمانده بود که آن هم علی رغم حمایت ضمنی دولت کمونیستی از مهاجرت آن هایی که بیشترین آسیب را دیده بودند به دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی عملی نشد (حدس من این است اگر روزی لازم باشد ساکنان حاشیه دریاچه ارومیه به جاهای دیگر مهاجرت کنند کل منطقه منفجر خواهد شد. حالا نظر شما را نمی دانم.)
یک نکته خیلی ناجور هم در این داستان فیدبک های مثبتی زیادی بودند که همه وضع را بدتر و بدتر می کردند. مهم ترین اش این بود که هر چه بازدهی کشاورزی کاهش پیدا می کرد، مصرف کود های شیمیایی و آب بالاتر و بالاتر می رفت تا این کاهش جبران شود تا جایی که با کمال شگفتی که در یک مقطع زمانی مصرف کود شیمیایی آن به تا ده برابر متوسط سرانه در اتحاد جماهیر شوروی و سرانه سموم آفت کش در منطقه به پنجاه برابر سرانه در روسیه رسید و بعد هم که بخش بزرگی از همین کود های شیمیایی راهش را به آرال باز کرد و به صورات غبار بر سر همان کشاورزانی که از آن استفاده می کردند تا معیشت خود را نجات دهند فرو ریخت. یک فیدبک مثبت دیگر این بود که با نمکی شدن زمین کشاورزان سعی کردند با آب بیشتر نمک را شستشو دهند که این هم به نوبه خودش هم سبب کاهش آب ورودی به آرال می شد و هم این آب هر چه نمک و کود بود با خودش می شست و به آرال می برد و آرال را نمکی تر و آلوده ترمی کرد و اوضاع را بدتر می کرد. یکی دیگرش هم این بود که به مرور که با تغییرات آب و هوایی فصل کاشت درمناطق نزدیک تر به دریاچه کوتاه شد زمان دیگر برای کاشت پنبه به اندازه کافی طولانی نبود و در نتیجه درصد بزرگی از کشاورزان به جای پنبه برنج کاشتند که فصل کاشت کوتاهی لازم داشت اما آب بیشتری می خواست (منبع باز هم این). از یک منظر همه این موارد نمونه های بارزی از معمای زندانی و مساله tragedy of the commons بودند که در این مطلب من با آنها آشنا شدیم. در همه این موارد منافع همه کشاورزان طبیعتا در این بود که با هم همکاری کنند و هر کس از سرانه مصرف آب و کود شمیایی و سموم اش بکاهد اما در رقابت بر سر منابع و سهم آلوده کردن محدود برای همه کشاورزان درست مثل معمای زندانی استراتژی غالب ترکاندن بقیه بود که نتیجه اش فقط شتاب گرفتن روند خشک شدن و آلودگی دریاچه آرال بود. نکته اصلی هم که من را به شدت در مورد دریاچه ارومیه نگران می کند همین است. من استعداد به وجود آمدن این فیدبک های مثبت و این معماهای زندانی را کاملا در ایران خودمان هم می بینم. در همین حال حاضرش مصرف سموم و کود شمیایی در ایران بدون ضابطه و خارج از کنترل است (این را ببینید) و یا حفر چاههای عمیق غیر مجاز به شدت رایج است طوری دولت به فکر افتاده جلوی آن را بکیرد (منبع) و هر چند هنوز میزان سرانه استفاده از سموم و کود شیمیایی با میزانش در حوزه دریاچه آرال فاصله زیادی دارد اما اگر زمانی به علت کاهش بازدهی کشاورزی منتج از خشک شدن دریاچه ارومیه انگیزه مصرف بیش از حد سموم و کود های شیمیایی و آب های زیر زمینی به وجود آید پیش بینی من این است وضعیت بسیار ناجور خواهد بود. حالا این را کنار این نکته بگذارید که ارومیه در منطقه ای باد خیز است و طبق بر آورد سازمان بهداشت جهانی خطر پراکندگی ذرات معلق در آن با باد نسبتا بالا است***. به علاوه دولت پرافتخار ایران هم سابقه درخشانی در حفاطت از محیط زیست ندارد و وقتی دولت شوروی با آن گردن کلفتی اش نتوانست اوضاع را کنترل کند بعید می دانم دولت ایران هم اگر اوضاع بحرانی شود بتواند مثلا جلوی مصرف بیش از حد کود و سموم را بگیرد. نتیجه می تواند خیلی وحشتناک باشد و همان غبار نمکی آلوده به کود و سموم شیمیایی که بر مردم ناحیه آرال بارید در مقایس کوچک تری بر سر مردم استان های غربی کشور ما هم ببارد که سلامت مردم را به خطر خواهد انداخت و هزینه های فوق العاده زیادی را به ما تحمیل خواهد کرد.
یک سوالی که این جا مطرح می شود این است چرا دولت کمونیستی معتقد به برنامه ریزی مرکزی شوروی عملا برای حل مشکل اقدام جدی انجام ندادند و دست کشاورزان را برای تخریب هر جه بیشتر محیط زیست باز گذاشتند؟ اولین و مهم ترین دلیل این است که بیشتر تغییرات زیست محیطی روندی تدریجی و غیر خطی دارند. به علاوه هر سیستم زیست محیطی تا میزان مشخصی پایدار است و می تواند فشار وارده به آن را تحمل کند. به این معنی که سیستم زیست محیطی مزبور خیلی وقت ها در یک وضعیت (فاز) می کند و هر چه قدر که شما با آن ور می روی و به آن فشار وارد می کنی باز هم همه چیز گل و بلبل به نظر می رسد. تا ابن که این فشار به یک حد بحرانی می رسد و ناگان رفتار سیستم زیست محیطی مزبور از اساس عوض می شود و به حالت پایدار جدیدی می رود که دیگر هم به این آسانی از این حالت پایدار جدید در نمی آید (این نقطه تغییر حالت ناگهانی سیستم با تغییر تدریجی ورودی های سیستم اسم های زیادی دارد و در فیزیک به آن نقطه گذر فاز و در علوم محیط زیستی به آن tipping point می گویند). مثلا در مورد دریاچه آرال این کاهش آب ورودی به دریاچه و عوارضش تا مدت ها اثرش را نشان نمی داد و کاهش سطح آب روند کندی داشت. در نتیجه ملت و جکومت وقت فکر می کردند که اوضاع عادی است تا این که ناگهان وضعیت به یک حد بحرانی رسید و قبل از این که دولت شوروی فرصت کند کاری کند سطح آب به شدت پایین رفت در یکی دو دهه کل دریاچه رسما خشک شد. به عبارت دیگر تمام مشکلات جور واجوری که من پاراگراف های قبل برای شما تعریف کردم اثرشان به تدریج و طی چند دهه اول به آرامی ظاهر شد و بعد کم کم شدت گرفت و همین در چند دهه اول تشخیص آنها را از یک مثلا سیکل طبیعی که ناشی از اقدامات انسانی نیست مشکل می کرد. بامزه اش این است که یک در دهه هفتاد یک مهندس روس بعد مشاهده وضعیت آمده بود گفته بود اینجا اشتباه از طبیعت است و یکی دیگر هم گفته بود خشک شدن دریاچه اجتناب ناپذیر است! هر دوی این دو گزاره گهر بار هم بیست سال بعد اشتباه بودنشان معلوم شد. درست هم به دلیل همین تدریجی بودن تغییر است که اصولا حول بیشتر فاجعه های زیست محیطی یک عدم اجماع علمی وجود دارد و درست مثل وضعیت فعلی ایران همیشه هستند کسانی که قضیه را بیشتر سیکلی طبیعی و تا حدی خارج از کنترل انسان بدانند. در نهایت هم ترکیب این عدم اجماع با هزینه های بالای اقدام برای حل مشکل عملا به سیاست مداران این اجازه را می دهد که کاری انجام ندهند یا اقداماتشان کافی نباشد. دلیل دوم بر می گردد به مساله اکسترنالیتی. همان طور که در این مطالب دیدیم اکسترنالیتی یعنی اینکه هزینه یک فعالیت اقتصادی در پاچه یک شخص ثالت بدون خواست و رضایت آن شخص برود. به عبارت دیگر شمای فعال اقتصادی بیایی برای کاهش هزینه هایت آنها را به شخصی یا چیزی بیرونی انتقال دهی. این را داشته باشید. حالا فرض کنید که شما خروشف خردمند در دهه پنجاه هستید. شما می خواهید هر چه سریع تر کشورتان در کشاورزی خودکفا شود و به علاوه اقتصاد مناطق آسیای میانه که زیر حکمرانی دولت مترقی کمونیست است پیشرفت کند. مشکل این جا است که آباد کردن و توسعه درست هزینه دارد و شما که درگیر جنگ سرد با آمریکا شده اید ترجیح می دهید یک معجزه ای بشود و آسیای مرکزی آباد شود و کشاورزی شما بهترین در دنیا باشد و شما خرج زیادی هم نکنید. بنابراین به صورت طبیعی دولت شما دنبال راه حل های کم هزینه تر می گردد. یک راه نسبتا کم هزینه تر ساخت کانال و تغییر مسیر رودخانه های آمو دریا و سیر دریا برای آبیاری بیابان های منطقه است و شما می توانید با کمک یک سرمایه گذاری اولیه و این همه آب عملا مجانی و کود های شمیایی و آفت کش ها بیابان ها را آباد کنید. مردم هم خوشحال که آبادانی شده و به روح پدر شما سلام می فرستند و شما می توانید بودجه تان را صرف ساخت زیردریایی های اتمی کنید. اما مشکل اینجا است که این دنیا متاسفانه قوانین خودش را دارد و اصولا نمی شود یک چیزی را مجانی به دست بیاورید. هزینه این خودکفایی و آبادانی آسان شما هم فشاری است که به محیط زیست وارد می شود. به عبارت دیگر محیط زیست است که بدون آنکه بخواهد، دارد هزینه آبادانی شما را که قائدتا شما باید خودتان با زدن از هزینه برنامه های نظامی تان و مردمتان با کار و کوشش بیستر پرداخت می کردند می دهد. این یک مثال واضح از اکسترنالیتی است چون شما و مردمتان آمده اید مشکل خودتان را به جای حل گردن موجودی خارجی و نسل های بعد انداخته اید. حالا اگر از آن طرف تغییرات محیط زیست خودش را هم همان طور که گفتیم در آن اوایل نشان ندهد ممکن است شما به کل یادتان برود چه کار دارید می کنید و فکر کنید که این آب اصولا مجانی است. چیز مجانی هم یک خاصیت بدی دارد. وقتی به آن عادت کردی اگر یک روز نباشد بد جور شما دردتان می آید. اگر بخواهیم از یک منظر دیگر به قضیه نگاه کنیم کاری که شما کرده اید این بوده که دم و دستگاه نالایق شما به علاوه مردم نا آگاه که عرضه طراحی و اجرای یک توسعه واقعی را نداشته اند، آمده اند با یک میانبر سر خودشان را کلاه گذاشته اند و یک توسعه قلابی به بهای نابودی آینده نسل های بعد را به خودشان قالب کرده اند. درست هم به همین دلیل وقتی که کم کم نشانه های آسیب به محیط زیست از اویل دهه شصت رو می شود خیلی از آدم ها و دم دستگاه مدیریت شما نمی توانند و نمی خواهند بپذیرند که علت اصلی این وضع فعالیت های بشری بوده. چون قبول این نکته به معنی دست کشیدن از عادت شیرین سواری مجانی است که خیلی سخت بشود کسی را راضی کرد که این کار را نکند. درست هم به همین دلیل است که در دهه هفتاد و هشتاد مساله در شوروی سابق امنتی می شود و هر گونه اشاره به مساله سانسور می شود (منبع). از آن جالب تر این است که به نظر می رسد به هر حال در دهه شصت و هفتاد تحلیل سود زیان (هر چند نادرستی) هم صورت گرفته بوده و با بزرگ کردن ضرر اقتصادی اقدامات لازم عملا آگاهانه تصمیم ادامه روند سابق گرفته شده است (منبع). در واقع مجموعه دولت شوروی در نهایت ترجیح داده است که به توهم شیرین توسعه همین طور ادامه دهد. از این نظر شاید هم بتوان گفت چرا مساله دریاچه ارومیه در آذربایجان هم امنیتی شده است. شاید چون قبول خراب بودن اوضاع و اقدام جدی برای رفع مشکل برای دولت و مردم ایران هم به اندازه دولت و مردم شوروی سخت است. و هیچ کس نمی خواهد قبول کند که گسترش پر افتخار و ساده تر کشاورزی در منطقه به جای کار سخت اجرای یک برنامه توسعه واقعی و پایدار هزینه های کار را گردن دریاچه ارومیه انداخته است. درست هم به همین دلیل است که طرح هایی مثل انتقال آب ارس به دریاچه اورمیه از نظر من جدای هزینه بالایش نادرست به نظر می آیند. نظر به مجانی نبودن هیچ چیز مطمئنا اجرای چنین طرح هایی یک سری اکسترنالیتی جدید به محیط زیست تحمیل خواهد کرد به اضافه اینکه این راه حل یک جور هایی قلابی است. این راه حل فقط به ما کمک می کند که کمی بیشتر از دوش محیط زیست سواری بگیریم و فاجعه غیر قابل اجتناب را کمی عقب بیاندایم بدون آنکه واقعا مساله مان را حل کنیم. حالا از این نکته که به هر حال انتقال آب از ارس بازندگانی در حوزه آن رود خواهد داشت می گذریم. آخرش فقط یک راه می ماند: وقت آن شده که مردم و حکومت ما به فکر انجام کار سخت و گل توسعه پایدار باشند و جا پای حکومت و مردم شوروی سابق در نادیده گرفتن حقیقت نگذارند.
یک درس دیگری هم ما اینجا می گیریم. اینکه محیط زیست اگر آسیب ببیند درست کردنش به این آسانی ها نیست؛ کما این که تلاش برای احیای منطقه آرال هم با وجود مشارکت بانک جهانی و تلاش کشور های آسیای میانه به کندی پیش می رود (این). بنا براین اگر روزی قرار شد در کشوری برنامه ای اجرا شود که تغییری بزرگ در پارامتر های زیست محیطی می دهد برای جلوگیری از اتفاقات ناجور دولت باید به صورت فعال محیط زیست را زیر نظر بگیرد و امکان این که برنامه ها در صورت نیاز اصلاح و حتی متوقف شوند در برنامه تا حد امکان پیش بینی شود. به علاوه با توجه به این نکته که همیشه یک نقطه بحرانی وجود دارد که برگشت از آن بسیار مشکل است باید توجه خاصی به شناسایی حد این نقاط برگشت ناپذیر بشود و تا جایی که می شود تنها وقتی چراغ سبز برای ادامه تغییرات زیست محیطی داده شود که مطئن باشیم نزدیک یک نقطه بحرانی نیستیم. از همه مهم تر باید به نشانه های خطر هر چند کوچک حساسیت بیشتری داشت چرا که اگر تغییری اتفاق بیفتد معمولا ناگهانی است. کارهایی که به هیچ وجه در حال حاضر در ایران انجام نمی شود و در حوزه کشاورزی ما فقط توکلمان به ابالفضل است که چیزی نمی شود. معاون وزارت نیرو می آید می گوید نباید در وضعیت اغراق کرد در صورتی که ذات فاجعه های زیست محیطی به ما می گویند اتفاقا اینجا اگر اغراق کردیم عقلانی است. به علاوه تجربه تلاش تقریبا ناموفق کشور های حوزه آرال در ده پانرده سال گذشته برای حل مشکلشان نشان می دهد اگر بخواهیم وقتی اوضاع واقعا خراب است کاری کنیم ممکن است دیر شده باشد.
ممکن است آخر این مطلب یکی بیاید بگوید حالا این کار گل توسعه پایدار را چه طور باید انجام داد. من جواب ساده و سرراستی برای این سوال ندارم و اصلا هدف از نوشتن این مطلب هم پاسخ به این سوال نبوده است. مساله توسعه پایدار مثل بقیه مسایل اقتصادی یک مساله پیچیده است که راه حل ساده ای ندارد و کلی آدم هم الان دارند روی آن کار می کنند. مشخصا برای توسعه پایدار به مجموعه ای از مشارکت بازار به همراه حضور به جا و حساب شده دولت نیاز است. یعنی نمی شود با یک راه حل ساده انگارانه مثل کاهش ضربتی سهمیه آب کشاورزی و یا انتقال آب از ارس یا باز کردن سد ها مساله آن را حل کرد چون به هر حال حیات اقتصادی منطقه در حال حاضر به آب وابسته است و هر حرکت نادرستی سبب نابودی زندگی خیلی ها خواهد شد. یک راه بیشتر ندارد. اگر ملت و حکومت واقعا به آینده خودشان و نسل های بعدی اهمیت می دهند تلاش در جهت توسعه پایدار را شروع کند و آماده باشند که هزینه های اضافی اش را کم کم بدهند و آن را از روی دوش محیط زیست بردارند. درخواست از حکومت برای خلق راه حلی از غیب و یا امنیتی کردن ماجرا جواب نخواهد داد کما اینکه در مورد دریاچه آرال هم نداد.
پی نوشت:
* یک معنی این نکته این است که من فکر می کنم این نظر کمی ساده سازی بیش از حد است. نویسنده این وبلاگ می گوید که چون اصولا تابع منافع کشاورزی نزولی به مقیاس است (با زیر کشت رفتن زمین های بهره وری از آب کاهش می یابد)، گسترش کشاورزی عملا در یک نقطه ای متوقف می شود و شاید هم دریاچه خود به خود نجات پیدا می کند (هر چند نویسنده واضح به این نکته آخر اشاره نکرده است). مساله این جا است که چون دامنه خطی بودن تابع منافع کشاورزی وسیع است اصلا معلوم نیست که این نقطه توقف رشد در جایی اتفاق بیفتد که آستانه آسیب به محیط زیست رد نشده باشد. اتفاقی که در در مثال دریاچه آرال دقیقا رخ داد.
** راستش را بخواهید من مشکل اساسی با آمار مربوط به ایران دارم. اینجا به نقل از سایت وزارت جهاد سازندگی می گوید که زمین های زیر کشت در سی سال گذشته ثابت مانده که به نظر من منطقی نمی آید. تقریبا همه آدم های دیگر از جمله معاون امور آبی وزارت نیرو و معاون استاندار می گویند (این و این) میزان زمین های زیر کشت زیاد شده و کشت آب بر هم رواج پیدا کرده. حالا من حرف چه کسی را قبول کنم؟ یک دوستی داشتم که در سازمان محیط زیست ایران کار می کرد. او تعریف می کرد درخواست فلان آمار مثلا از طرف فلان سازمان بی المللی برایشان می آمد. مسوول مربوطه هم چون اصولا آنها در خیلی از موارد آمار به درد بخوری نداشتند با مشورت با بخار معده اش یک عددی در سند های مربوطه می نوشت و برای متقاضی می فرستاد. راست و دروغش با خودش.
*** البته مشخصا همبستگی به معنای علیت نیست و این که بیماری ها به همراه خشک شدن دریاچه ظاهر شده اند لزوما معنی اش این نیست که خشک شدن دریاچه مسوول این بیماری ها است و تا مدت ها بخش بزرگی از دانشمندان وابسته به حکومت شوروی مدام عین طوطی این نکته را تکرار می کردند. اما از یک جایی که گذشت این قدر آش شور شد که دیگر کسی رویش نشد بگوید علت مشکلات بهداشتی در منطقه ربطی به خشک شدن دریاچه ندارد. به علاوه اینکه با فروپاشی شوروی فرصت آنکه مطالعاتی انجام شود که رابطه علت و معلولی بین وضعیت بهداشتی منطقه و فاجعه آرال را بررسی کند هم به وجود آمد (مثلا این را ببینید)
**** در یک کامنت یک مطلبی که الان یادم نیست کجا بود یک دانشمندی امده بود گفته بود که مگر کویر نمک قم آنجا مشکل سلامتی ایجاد کرده است که حالا ما نگران کویر نمک شدن ارومیه باشیم. این دوست دانشمند را ارجاع می دهم به همان نقشه بادخیزی منطقه سازمان بهداشت جهانی و البته تفاوت گستردکی کشاورزی و استفاده از سموم و کود شیمیایی در اطراف کویر نمک و دریاچه ارومیه.