من داشتم از صبح (ساعت دو ظهر که از خواب پا شدم) مساله آنالیز حل میکردم. اگر راست میگویید بگویید آیا تابعی وجود دارد که روی تمام نقاط گویای بازه بسته صفر تا یک ناپیوسته باشد و در تمام نقاط گنگ پیوسته؟ برعکسش چی پیوسته روی نقاط گویا و ناپیوسته روی نقاط گنک؟ این مساله شماره یک ما برای گرم شدن بود. وسطش هم رفتم شب نشین خونه دوستم با هم تخم شربتی خوردیم. دوستان مقیم خارجه اگر میخواهید تخم شربتی بخورید نروید این تخم شربتی تخمی صدف که بازار تکزاس و کالیفرنیا را در فروشگاه های ایرانی اشباع کرده بخرید. بروید به نزدیک ترین فروشگاه asian market خانه تان و از آنجا بذر ریحان چینی بخرید. من خودم کشف کردم که بذر ریحان (basil seed) چینی دقیقا همان تخم شربتی خودمان است و البته خیلی کیفیت بهتری از محصولات وطنی صادر شده به آمریکا دارد. کلی هم این ملت غیر ایرانی را سر گذاشتیم که این ها تخم قورباغه است و پروتئین دارد.
اما حالا که آمدیم اینجا میخواهم یک پست فلسفی بنویسم. یکی از آدم های مورد علاقه من آقای سید جواد طباطبایی است. سید جواد در مورد علوم انسانی نظریات مخالف خوانی دارد. از نظر او چیزی به اسم علوم انسانی بومی مزخرف محض است. او میگوید اصولا علم چیزی است جهانشمول* که ریشه در عقلانیت دارد و چنانچه کسی در علمی به درجه "اجتهاد" برسد میتواند مساله های مربوط به آن علم در هر کجای دنیا حل کند. مشکل ما ایرانیان این نیست که تفکر بومی نداریم بلکه مساله ما این است هیچ وقت در باره مسایل مان و خودمان به طور جدی فکر نکردیم و سعی نکردیم کیمیای علم و عقلانیت را برای حل مسایل خودمان به کار ببریم. ما همان شاگرد های تنبلی هستیم که در امتحان از روی شاگرد زرنگ کلاس (متفکران کافر غرب) تقلب میکنیم غافل از این که سوالات برای هر کس متفاوت است. من از این ایدهی جهان شمول بودن علوم خیلی خوشم میآید. درواقع اگر نظر من را بخواهید فقط علوم انسانی نیست که جهانشمول است. تقریبا تمام جنبه های انسان جهانشمول است**. همه مردم دنیا با تقریب خوبی در اصول به هم شبیه اند. همه یک جور عاشق میشوند، یک جور زیر پای شما پوست خربزه میگذارند و همه یک جور موقع اجابت مزاج زور میزنند. اصلا از نظر من اگر پدیده ای و اصلی و رسمی را دیدی که مستقل از جغرافیا نیست و در همه جا یافت نمیشود بدان پدیده مربوطه شر و ور است. از این جمله است مذاهب. ایدئولوژی ها. سنت. رسومات تخماتیک و غیره. حالا اگر انسانی بیاید و اصول جهانشمول را در خودش و دور برش بفهمد اولین چیزی که دستگیرش میشود این است که آسمان همه جا یک رنگ است و کمی بند های کشور محل تولدش از پایش باز میشود. آن وقت میشود که این آدم برای آنچه خودش واقعا "هست" ارزش قائل میشود نه انجا که به آن "تعلق" دارد. البته ممکن است طرف مثل من به این نتیجه برسد که همه چیز جک بزرگی است و به ریش همه چیز بخندد اما به هر حال جهانشمول میخندد و این نکته مهمی است. اگر به این نکته واقف شوی دیگر شما مثل آن برادر دانشجوی ایرانی نیستی که با دختر های آمریکایی حرف میزنی دست و پایش را گم میکند و به رفقایت نمیگویی من این ها را نمیفهمم. شب هم زنگ نمیزنی خانه که بگویی که از ایران برایت زن بگیرند بفرستند. به ریش شان میخندی کسی را هم به هیچ جایت حساب نمیکنی. نتیجه میگیریم اگر علم یاد بگیری و "مجتهد" بشوی تخم هایت بزرگ میشود.
* بله من هم این کلمه را می بینم می خوانم جهانشمبول. اصلا برای همین است گیر دادم به این کلمه.
**حالا یکی میآید یکی به ما گیر میدهد که پس تفاوت فرهنگ ها و اقلیم و تاریخ چی؟ قبول دارم برادر. این ها با هم فرق دارند. همان طور که در ریاضیات مساله ها با هم فرق دارند. مساله جالب و سخت و گلابی دارد. مساله فرهنگ ما هم از آن مسایل سخت است اما اصول یکی اند. حالا که بحث مساله شد یک چیزی هم بگویم. Paul Erdős را که میشناسید؟ همان ریاضیدان جهانگرد که پر مقالهترین آدم تاریخ ریاضیات است؟ Paul Erdős مثال نقض اعتیاد = تباهی است. Paul اهل مواد بود و آمفتامین (همان شیشه خودمان را) مصرف می کرد و با کمک آمفتامین ها تبدیل به یک ماشین حل مساله شده بود. کافی بود او به پیش شما بیاید تا مساله ای را چند سال است رویش کار می کنید به او نشان دهید. مهم هم نبود مساله در کدام شاخه ریاضیات است. Paul بعد از چند روز راه حل مساله شما را پیدا میکرد و فردایش هم می رفت شهر بعدی تا مساله نفر بعدی را حل کند. حالا همین Paul Erdős نظر جالبی در مورد اثبات های ریاضی داشت. از نظر او خداوند یک کتابی همیشه زیر بغلش دارد که هر مساله و اثباتی که به اندازه کافی جالب و عمیق و زیبا باشد در آن نوشته شده است. هر وقت هم یک جایی یک اثبات زیبا و جالبی می دید میگفت این هم مال همان "کتاب" است. حالا به نظر من اگر بخواهیم دیگر خیلی به ایران و مسایلش حال بدهیم در دنیای اصول جهانشمول مساله ایران یکی از مسایل یکی از مسایل آن "کتاب" است. مساله جالب هم که معلوم است یعنی چی. یعنی مساله ای که به درک عمیقی از اصول برای حل آن نیاز است. اگر فرهنگ شرقی شما هم معماآمیز است معنی اش این است برای حل مسایل اش بیشتر زحمت بکشی نه این که این مساله با "ریاضیات" تو حل نشود و از اساس متفاوت باشد.
اما حالا که آمدیم اینجا میخواهم یک پست فلسفی بنویسم. یکی از آدم های مورد علاقه من آقای سید جواد طباطبایی است. سید جواد در مورد علوم انسانی نظریات مخالف خوانی دارد. از نظر او چیزی به اسم علوم انسانی بومی مزخرف محض است. او میگوید اصولا علم چیزی است جهانشمول* که ریشه در عقلانیت دارد و چنانچه کسی در علمی به درجه "اجتهاد" برسد میتواند مساله های مربوط به آن علم در هر کجای دنیا حل کند. مشکل ما ایرانیان این نیست که تفکر بومی نداریم بلکه مساله ما این است هیچ وقت در باره مسایل مان و خودمان به طور جدی فکر نکردیم و سعی نکردیم کیمیای علم و عقلانیت را برای حل مسایل خودمان به کار ببریم. ما همان شاگرد های تنبلی هستیم که در امتحان از روی شاگرد زرنگ کلاس (متفکران کافر غرب) تقلب میکنیم غافل از این که سوالات برای هر کس متفاوت است. من از این ایدهی جهان شمول بودن علوم خیلی خوشم میآید. درواقع اگر نظر من را بخواهید فقط علوم انسانی نیست که جهانشمول است. تقریبا تمام جنبه های انسان جهانشمول است**. همه مردم دنیا با تقریب خوبی در اصول به هم شبیه اند. همه یک جور عاشق میشوند، یک جور زیر پای شما پوست خربزه میگذارند و همه یک جور موقع اجابت مزاج زور میزنند. اصلا از نظر من اگر پدیده ای و اصلی و رسمی را دیدی که مستقل از جغرافیا نیست و در همه جا یافت نمیشود بدان پدیده مربوطه شر و ور است. از این جمله است مذاهب. ایدئولوژی ها. سنت. رسومات تخماتیک و غیره. حالا اگر انسانی بیاید و اصول جهانشمول را در خودش و دور برش بفهمد اولین چیزی که دستگیرش میشود این است که آسمان همه جا یک رنگ است و کمی بند های کشور محل تولدش از پایش باز میشود. آن وقت میشود که این آدم برای آنچه خودش واقعا "هست" ارزش قائل میشود نه انجا که به آن "تعلق" دارد. البته ممکن است طرف مثل من به این نتیجه برسد که همه چیز جک بزرگی است و به ریش همه چیز بخندد اما به هر حال جهانشمول میخندد و این نکته مهمی است. اگر به این نکته واقف شوی دیگر شما مثل آن برادر دانشجوی ایرانی نیستی که با دختر های آمریکایی حرف میزنی دست و پایش را گم میکند و به رفقایت نمیگویی من این ها را نمیفهمم. شب هم زنگ نمیزنی خانه که بگویی که از ایران برایت زن بگیرند بفرستند. به ریش شان میخندی کسی را هم به هیچ جایت حساب نمیکنی. نتیجه میگیریم اگر علم یاد بگیری و "مجتهد" بشوی تخم هایت بزرگ میشود.
* بله من هم این کلمه را می بینم می خوانم جهانشمبول. اصلا برای همین است گیر دادم به این کلمه.
**حالا یکی میآید یکی به ما گیر میدهد که پس تفاوت فرهنگ ها و اقلیم و تاریخ چی؟ قبول دارم برادر. این ها با هم فرق دارند. همان طور که در ریاضیات مساله ها با هم فرق دارند. مساله جالب و سخت و گلابی دارد. مساله فرهنگ ما هم از آن مسایل سخت است اما اصول یکی اند. حالا که بحث مساله شد یک چیزی هم بگویم. Paul Erdős را که میشناسید؟ همان ریاضیدان جهانگرد که پر مقالهترین آدم تاریخ ریاضیات است؟ Paul Erdős مثال نقض اعتیاد = تباهی است. Paul اهل مواد بود و آمفتامین (همان شیشه خودمان را) مصرف می کرد و با کمک آمفتامین ها تبدیل به یک ماشین حل مساله شده بود. کافی بود او به پیش شما بیاید تا مساله ای را چند سال است رویش کار می کنید به او نشان دهید. مهم هم نبود مساله در کدام شاخه ریاضیات است. Paul بعد از چند روز راه حل مساله شما را پیدا میکرد و فردایش هم می رفت شهر بعدی تا مساله نفر بعدی را حل کند. حالا همین Paul Erdős نظر جالبی در مورد اثبات های ریاضی داشت. از نظر او خداوند یک کتابی همیشه زیر بغلش دارد که هر مساله و اثباتی که به اندازه کافی جالب و عمیق و زیبا باشد در آن نوشته شده است. هر وقت هم یک جایی یک اثبات زیبا و جالبی می دید میگفت این هم مال همان "کتاب" است. حالا به نظر من اگر بخواهیم دیگر خیلی به ایران و مسایلش حال بدهیم در دنیای اصول جهانشمول مساله ایران یکی از مسایل یکی از مسایل آن "کتاب" است. مساله جالب هم که معلوم است یعنی چی. یعنی مساله ای که به درک عمیقی از اصول برای حل آن نیاز است. اگر فرهنگ شرقی شما هم معماآمیز است معنی اش این است برای حل مسایل اش بیشتر زحمت بکشی نه این که این مساله با "ریاضیات" تو حل نشود و از اساس متفاوت باشد.
۴ نظر:
اتفاقا من تازه شدم خواننده دائم
خيلي هم كارت درسته
اين كامنت باكس راستي گاهي قاطي ميكنه
گفتم در جريان باشي
http://www.youtube.com/watch?v=BJ4wDIs21Mk&feature=player_embedded
آقا این تابعه چیه؟؟؟ جواب بده لامصب!!!
ارسال یک نظر