آدم کس خل زیاد شده است
جاکشان بر مسند حکمرانی نشسته اند و بزرگان قوم از ترس کونشان مخفی شده اند
من
تنها باقیمانده نسل خدایان تصمیم گرفته ام چشم هایم را بر همه چیز ببندم و به چیزی فکر نکنم
کورسوی خدایی ام در شلوغی مترو و خیابون و صف جلوی سفارت دارد گم می شود
متوجه شده ام دیگر مثل سابق جق لذت بخش نیست
آفرینش که جای خود دارد
دوست دختر سابقم - یکی از همانها که زمانی نماینده خدایان بود - دیگر بخش خدایی مرا نمیبیند و معتقد است کیرم هم آنقدر ها کلفت نیست
من هم به نوبه خود رایحه خدایی عشقمان را فراموش کرده ام
حداکثر یاد آن دفعه می افتم که رو میز ناهار خوری سکس کردیم
یا آن دفعه که موقع پریودش در حمام او را کردم
تصمیم گرفتم حالا که کسی برای حرف هایم تره هم خورد نمی کند درس بخوانم
در امتحان فوق لیسانس شرکت کردم که قبول شدم
برای چند دانشگاه خارج از کشور هم اقدام کردم
هم اکنون هم دارم مقدمات سفر بی بازگشتم را فراهم می بینم
مامور گذرنامه با کلمه الله در پاسپورتم مشکل داشت
معتقد بود که دست بی وضوی کفار نباید این کلمه را لمس کند
در نهایت هم کلمه الله را به ا.. تبدیل کردیم
من ا.. اعتراف می کنم
که در باطن خوشحال ام که دیگر نام مقدسم را به همراه نخواهم داشت
اعتراف میکنم که خودم هم دیگه باورم نمی شود زمانی خدا بودم
و زمانی این دنیا را
با رنج هایش
زیبایی هایش
و مجودات ریز و درشتش خلق کرده ام
هر روز به خودم در آینه نگاه می کنم
بیش از پیش انسان شده ام
پست
بیش از پیش همان عقده ی خون آلودی شده ام که مدت ها پیش
با خلق این دنیا سعی داشتم آن را فراموش کنم
ا.. دارد برای آینده اش برنامه ریزی میکند
ا.. جرئت ریسک را ندارد
ا.. گاهی در خواب و بیداری صبح به یاد می آورد که میانبر هایی را به هنگام آفرینش جهان در آن تعبیه کرده است
اما هر چه فکر میکند و به کله پوکش فشار می آورد آنها را به یاد نمی آورد
ا.. دیگر مثل سابق صورتش را نمی تراشد
به لباس هایش اهمیت نمی دهد
و به چیز های مختلف فکر نمی کند
فقط کتاب زیاد می خواند
و در خیابان خانم های گذری را با نگاهی هوس آلود بدرقه میکند
جاکشان بر مسند حکمرانی نشسته اند و بزرگان قوم از ترس کونشان مخفی شده اند
من
تنها باقیمانده نسل خدایان تصمیم گرفته ام چشم هایم را بر همه چیز ببندم و به چیزی فکر نکنم
کورسوی خدایی ام در شلوغی مترو و خیابون و صف جلوی سفارت دارد گم می شود
متوجه شده ام دیگر مثل سابق جق لذت بخش نیست
آفرینش که جای خود دارد
دوست دختر سابقم - یکی از همانها که زمانی نماینده خدایان بود - دیگر بخش خدایی مرا نمیبیند و معتقد است کیرم هم آنقدر ها کلفت نیست
من هم به نوبه خود رایحه خدایی عشقمان را فراموش کرده ام
حداکثر یاد آن دفعه می افتم که رو میز ناهار خوری سکس کردیم
یا آن دفعه که موقع پریودش در حمام او را کردم
تصمیم گرفتم حالا که کسی برای حرف هایم تره هم خورد نمی کند درس بخوانم
در امتحان فوق لیسانس شرکت کردم که قبول شدم
برای چند دانشگاه خارج از کشور هم اقدام کردم
هم اکنون هم دارم مقدمات سفر بی بازگشتم را فراهم می بینم
مامور گذرنامه با کلمه الله در پاسپورتم مشکل داشت
معتقد بود که دست بی وضوی کفار نباید این کلمه را لمس کند
در نهایت هم کلمه الله را به ا.. تبدیل کردیم
من ا.. اعتراف می کنم
که در باطن خوشحال ام که دیگر نام مقدسم را به همراه نخواهم داشت
اعتراف میکنم که خودم هم دیگه باورم نمی شود زمانی خدا بودم
و زمانی این دنیا را
با رنج هایش
زیبایی هایش
و مجودات ریز و درشتش خلق کرده ام
هر روز به خودم در آینه نگاه می کنم
بیش از پیش انسان شده ام
پست
بیش از پیش همان عقده ی خون آلودی شده ام که مدت ها پیش
با خلق این دنیا سعی داشتم آن را فراموش کنم
ا.. دارد برای آینده اش برنامه ریزی میکند
ا.. جرئت ریسک را ندارد
ا.. گاهی در خواب و بیداری صبح به یاد می آورد که میانبر هایی را به هنگام آفرینش جهان در آن تعبیه کرده است
اما هر چه فکر میکند و به کله پوکش فشار می آورد آنها را به یاد نمی آورد
ا.. دیگر مثل سابق صورتش را نمی تراشد
به لباس هایش اهمیت نمی دهد
و به چیز های مختلف فکر نمی کند
فقط کتاب زیاد می خواند
و در خیابان خانم های گذری را با نگاهی هوس آلود بدرقه میکند