۲۳ خرداد ۱۳۸۴

ساعت نه شب دوشنبه :

امروز روز سوم از تعطیلی یک هفته ای پیش از امتحانات است و من بعد از جمع شدم خیالم از درس میکرو پروسسور مطالعه کنترل دیجیتال را امشب شروع میکنم
امتحان میکرو open book و البته به گفته استاد مادر جنده مربوطه مشکل خواهد بود و همین باعث شده من مطالعه این درس را در برنامه خود قرار دهم
شبکه عصبی هم مشکلی است که باید فکری برایش بکنم

امروز من برای گذراندن دوره کار آموزی به پالایشگاه نفت تهران مراجعه و از نزدیک با زحمت کشان این مجموعه عظیم صنعتی آشنا شدم

دیروز هم یکی از دوستان با من تماس گرفت و اعلام کرد عده ای مهندس پلیمر برای کاری نیاز به یک مهندس کنترل دارند و از من خواست که کمی از وقتم را در اختیار آنان قرار دهم. من هم خوشحال از اینکه بالاخره توانایی های مهندسین کنترل در جایی به کار آمده است و احتمالا قرار است من با مساله کنترل فرایند تولید پلمیر ها رو به رو شوم به آدرسی که دوستم گفته بود مراجعه کردم
در کمال مسرت باید به اطلاع شما برسانم که دوستان من را برای gold quest در نظر گرفته بودند و البته دروغی هم در کار نبود، همه دوستان مهندس پلیمر بودند و گویا در امتحان کارشناسی ارشد مهندسی پلیمر رتبه های خوبی کسب کرده بودند.

این پنجمین یا ششمین present این جانب برای ورود به تجارت جذاب network marketing است و البته باید اعتراف کنم این دفعه رو بد رو دست خوردم.

آهنگ مورد علاقه من در حال حاضر isis - carry می باشد.
البته john surman را هم نباید فراموش کرد.

prince of persia warrion with in را هم در سه روز توانستم تموم کنم.

به نظر میرسد در آستانه تحولی شگرف قرار دارم

(عده زیادی از تحلیل گران بمبک ماهی را مسوول انفجار های اهواز می دانند.
بمبک ماهی یا بمب کوچک ماهی بومی خوزستان است و در گل و لای های کارون زندگی می کند. این ماهی عادت دارد هر چیزی را که مشکوک است می بلعد و یکی از چیز هایی که این ماهی بازیگوش علاقه به بلعیدنش دارد مهمات های عمل نکرده باقیمانده از جنگ در اعماق کارون است. به این ترتیب بمبک ماهی تبدیل به بمبی متحرک میشود و می تواند حوادث خونباری در بازار ماهی فروشان و یا خانه شهروندان خوزستانی و یا حتی توالت های این استان بیآفریند. بدین گونه است که انفجار بمبی در توالت سازمانی دولتی دیگر غیر ممکن نیست)

من رای خواهم داد، برای کشورم خواهم مرد، و در بیست ماه نزدیک به هفتاد ملیون تومان درآمد خواهم داشت.

تلخی وحشتناک ذهنم هم تبدیل به نت ها می شود و جریان می یابد تا زنده بمانم.


ساعت دوازده شب همان روز :

رفتیم بیرون و یه ساعت دویدیم. دارم از شادی میمیرم. دوپامین (dopamine) کار خودش رو کرده. دنیا چه زیباست. این چه جور غمی هست که با یه دویدن نیست و نابود میشه؟

ممم
من همین جا می خواهم اعلام کنم که این تلخی چیزی بیشتر از بالا و پایین شدن چند هورمون است
این
آگاهی من
این موجودیت من است
این سهم من از زندگی است که با خنده های دیوانه وار کله ملق دار قاطی میشود و فضای ناهمگون بی سر و تهی را برای لمس دنیا می سازد

کماکان john surman و isis را دوست دارم

هیچ نظری موجود نیست: