پراکنده:
- یک مدتی رفته بودم نیویورک. یک شبش را گفتم بروم یه اجرای زنده جاز از نزدیک ببینیم. یک جاز مدرن. خواننده یک سیاه پوست تپل مپل بود که خجالت میکشید بیاید جلوی صحنه. همان عقب صحنه میایستاد تکیه میداد به دیوار و از همان جا دور از میکروفنش برای خودش میخواند. آن هم چه خواندنی. اساسا باهاش حال کردم. بعد که کمی فکر کردم نتیجه گرفتم من از هر آدم گوشهگیر کاردرست که دلش نمیخواهد آن جلو بایستد خوشم میآید.
- این جریان اسراییل را که شنیده اید که؟ حتی دوست یهودی من هم شدیدا با کاری که اسراییل کرده است مخالف است. او برایم تعریف کرد که اقوامش و دوستانش هم در اعتراض به جنایتی که حکومت اسراییل انجام داده است در اسراییل تظاهرات کرده اند قصد تظاهرات دارند. آن وقت هنوز ایرانیانی وجود دارند که نه تنها اعتراضی به این قضیه نمیکنند آن را توجیه میکنند و میگویند این ها همه تروریست اند و هر که مرده حقش بود. چی بگویم واقعا. زبان قاصر است.
- نیویورک شهر زیبایی است. هر چه قدر هم بگویید که ساختمان های بلند سیمانی طعم و روح ندارند اما این یک شهر با همه ساختنمان های بلند سیمانی اش طعمی زیبا دارد.
- یک چیز دیگر در مورد یهودیها و فلسطینیها. هم یهودیها و هم فلسطینیها هم مثل همه آدمها ی دنیا خوب و بد و کاردرست و ابله و تندرو و محافظهکار دارند. اگر شمای ایرانی میخواهی همه دنیا شما را به چشم تروریست نبیند و فرق شما با احمدی نژاد را متوجه شود، شما هم فرق یک یهودی یا فلسطینی را با حکومتش و یهودیها و فلسطینیهای دیگر بفهم و نگو که هم اینها تروریستاند یا بدند یا خوبند. این دوست یهودی من حتی از اینکه به او بگویی یهودیها همه کار درستاند هم عصبانی میشود (واقعا آدم های بسیار کار درست یهودی زیادی وجود دارند. مثال: نوآم چامسکی. ریچارد فاینمن. هوارد زین. ادوارد ویتن. وودی آلن) زیرا میگوید این هم یک جور یکسانسازی و تعمیم دادن قوانین کلی به فردیت متفاوت انسانها است.
- رفته بودم مهمانی شام در خانه یک زوج لهستانی که اینجا فوق دکترا می خوانند. زوج مربوطه نه تنها گیاه خوار از نوع شدید بودند بلکه عقیده داشتند که هر جه بیشتر باید به نوعی «خلوص» نزدیک شد و از هر چیز غیر طبیعی دوری کرد. یکی از چیزهای غیر طبیعی که این زوج از آن دوری میکردند و اصلا در خانه شان نداشتند تهویه مطبوع بود. آن هم در این تابستان تکزاس! (آب و هوای اینجا با کمی خفیف مثل بندرعباس است. گرم و شرجی در تابستان و معتدل در زمستان.) خلاصهاش که دو ساعت در خانه این زوج عرق ریختیم و شام با اعمال شاقه خوردیم و به همت (شاید هم کسخلی) این زوج صد آفرین گفتیم.
- یک زوج دیگری را می شناسم که شوهر سویسی است و زن بلغاری و یک دختر سه چهار ساله هم دارند که اینجا به دنیا آمده است. پدر با دخترش به آلمانی حرف میزند و مادر به بلغاری و بقیه با او انگلیسی. بچه هر سه زبان را میفهمد و با هر کس به زبان خودش حرف میزند. انگلیسی را که از من بهتر حرف میزد. ظاهرا یک اصل مهم وجود دارد که هر کس به هر زبانی با بچه حرف میزند باید روی همان ثابت قدم باشد و حداقل آن اوایل به زبان دیگری صحبت نکند. اگر این اصل را رعایت کنی بچه یاد میگیرد که فلان زبان را با پدرش مربوط کند و فلان زبان را با مادرش و فلان زبان را با بیرون از خانه و زبانها را با هم قاطی نمیکند. دنیای عجیب و بزرگی است.
- یک مدتی رفته بودم نیویورک. یک شبش را گفتم بروم یه اجرای زنده جاز از نزدیک ببینیم. یک جاز مدرن. خواننده یک سیاه پوست تپل مپل بود که خجالت میکشید بیاید جلوی صحنه. همان عقب صحنه میایستاد تکیه میداد به دیوار و از همان جا دور از میکروفنش برای خودش میخواند. آن هم چه خواندنی. اساسا باهاش حال کردم. بعد که کمی فکر کردم نتیجه گرفتم من از هر آدم گوشهگیر کاردرست که دلش نمیخواهد آن جلو بایستد خوشم میآید.
- این جریان اسراییل را که شنیده اید که؟ حتی دوست یهودی من هم شدیدا با کاری که اسراییل کرده است مخالف است. او برایم تعریف کرد که اقوامش و دوستانش هم در اعتراض به جنایتی که حکومت اسراییل انجام داده است در اسراییل تظاهرات کرده اند قصد تظاهرات دارند. آن وقت هنوز ایرانیانی وجود دارند که نه تنها اعتراضی به این قضیه نمیکنند آن را توجیه میکنند و میگویند این ها همه تروریست اند و هر که مرده حقش بود. چی بگویم واقعا. زبان قاصر است.
- نیویورک شهر زیبایی است. هر چه قدر هم بگویید که ساختمان های بلند سیمانی طعم و روح ندارند اما این یک شهر با همه ساختنمان های بلند سیمانی اش طعمی زیبا دارد.
- یک چیز دیگر در مورد یهودیها و فلسطینیها. هم یهودیها و هم فلسطینیها هم مثل همه آدمها ی دنیا خوب و بد و کاردرست و ابله و تندرو و محافظهکار دارند. اگر شمای ایرانی میخواهی همه دنیا شما را به چشم تروریست نبیند و فرق شما با احمدی نژاد را متوجه شود، شما هم فرق یک یهودی یا فلسطینی را با حکومتش و یهودیها و فلسطینیهای دیگر بفهم و نگو که هم اینها تروریستاند یا بدند یا خوبند. این دوست یهودی من حتی از اینکه به او بگویی یهودیها همه کار درستاند هم عصبانی میشود (واقعا آدم های بسیار کار درست یهودی زیادی وجود دارند. مثال: نوآم چامسکی. ریچارد فاینمن. هوارد زین. ادوارد ویتن. وودی آلن) زیرا میگوید این هم یک جور یکسانسازی و تعمیم دادن قوانین کلی به فردیت متفاوت انسانها است.
- رفته بودم مهمانی شام در خانه یک زوج لهستانی که اینجا فوق دکترا می خوانند. زوج مربوطه نه تنها گیاه خوار از نوع شدید بودند بلکه عقیده داشتند که هر جه بیشتر باید به نوعی «خلوص» نزدیک شد و از هر چیز غیر طبیعی دوری کرد. یکی از چیزهای غیر طبیعی که این زوج از آن دوری میکردند و اصلا در خانه شان نداشتند تهویه مطبوع بود. آن هم در این تابستان تکزاس! (آب و هوای اینجا با کمی خفیف مثل بندرعباس است. گرم و شرجی در تابستان و معتدل در زمستان.) خلاصهاش که دو ساعت در خانه این زوج عرق ریختیم و شام با اعمال شاقه خوردیم و به همت (شاید هم کسخلی) این زوج صد آفرین گفتیم.
- یک زوج دیگری را می شناسم که شوهر سویسی است و زن بلغاری و یک دختر سه چهار ساله هم دارند که اینجا به دنیا آمده است. پدر با دخترش به آلمانی حرف میزند و مادر به بلغاری و بقیه با او انگلیسی. بچه هر سه زبان را میفهمد و با هر کس به زبان خودش حرف میزند. انگلیسی را که از من بهتر حرف میزد. ظاهرا یک اصل مهم وجود دارد که هر کس به هر زبانی با بچه حرف میزند باید روی همان ثابت قدم باشد و حداقل آن اوایل به زبان دیگری صحبت نکند. اگر این اصل را رعایت کنی بچه یاد میگیرد که فلان زبان را با پدرش مربوط کند و فلان زبان را با مادرش و فلان زبان را با بیرون از خانه و زبانها را با هم قاطی نمیکند. دنیای عجیب و بزرگی است.