metaltown یه فستیوال دو روزه متال است که هر سال برگزار میشه و تقریبا همه گروه های معروف و البته بعضا فسیل متال اسکاندیناویایی میان اونجا و هر کدوم یه ساعتی برنامه اجرا می کنن (البته به جز گروه های زیر زمینی و فوق خفنی مثل burzum که تصور میکنن نباید کار هاشون رو جز عده ای از خواص کسی بشنوه). شهر متال سه تا stage داره که همزمان روی دو تا از اونا همیشه داره برنامه اجرا میشه و فکر کنم روی هم سی تایی گروه بیان.
من هم می خوام روز دوم ابن شهر متال رو برم. الان هم برای آماده سازی خودم دارم متال گوش می دم و سعی می کنم این ضد حال رو هضم کنم که یکی از بندهای مورد علاقه ام یعنی opeth به علت بیماری یکی از اعضا همین دیروز با satyricon! جایگزین شده. جدی عجب شانسی دارم من! فکر می کردم میرم کنسرت opeth جاش satyricon کردن در پاچهام. اهل فن می دون این یعنی چی. این satyricon از این گروه های ابنه بلک هست که با گریم میره رو سن و کلیپ هاش پر از خون (مصنوعی) و گرفتن جان خانم های لخت (اون هم مصنوعی) هست و تم مرگ شیطان سیاهی داره. از اون طرف opeth یکی معدود گروه های متال دهه نوده که هنوز هم کاملا خلاقه و جدیدا هم که با سبک progressive آشنا شده و آلبوم آخرش که از اساس غوغا بود.
یاد قدیما افتادم. شیش هفت سال پیش. همین satyricon که الان به طور ناخواسته به ما شیاف شده مورد علاقه و محبت ما بود. از audio galaxy با اینترنت dial up دونه دونه آهنگ های آلبوماشون رو با چه پشتکاری دانلود می کردم. جدی پیر شدم. یکی دو هفته پیش تولد بیست و پنج سالگیم بود. می خواستم یک مطلب قشنگ پر معنی واسه روز تولدم بنویسم که سیامک بد جور بهم خندید از این کار منصرف شدم.
امروز هم رفته بودیم با بر و بکس تو یکی سالن ورزشای دانشگاه گل کوچیک بازی کنیم که من درست همون ابتدای بازی مصدوم شدم و عضله رانم به گاه رفت (هنوزم نمی دونم گرفته کشیده شده پاره شده چه بالایی سرش اومده) و مجبور به ترک زمین شدم. فردا هم کنسرت رو لنگ لنگون می خوایم بریم. من دبیرستان بودم در فوتبال ملقب به تانک بودم و هیچ وقت مصدوم نمی شدم مصدوم می کردم!
جدی داره جوونیم میره. و من غافل از گذر عمر می خوام پنج سال باقی مونده تا سی سالگی رو صرف گرفتن پی اچ دی کنم. بدون اینکه از داستان اون بابایی که رفت آمریکا پی اچ دی بگیره جاش اچ آی وی گرفت عبرت بگیرم. البته اینم بگم اگه پیر شدم عوضش پر هنر شدم. فکر می کنید امشب غذا برای خودم چی درست کردم؟
باقالی پلو با مرغ با ته دیگ سیب زمینی! علی رغم درس و تز و مشغله و مصدومیت.
یه تی شرت isis دارم. اون رو می پوشم چفیه ام رو هم می بندم فردا می رم به تماشای satyricon و بقیه دوستان و با سیامک به ریش دنیا می خندیم.
من هم می خوام روز دوم ابن شهر متال رو برم. الان هم برای آماده سازی خودم دارم متال گوش می دم و سعی می کنم این ضد حال رو هضم کنم که یکی از بندهای مورد علاقه ام یعنی opeth به علت بیماری یکی از اعضا همین دیروز با satyricon! جایگزین شده. جدی عجب شانسی دارم من! فکر می کردم میرم کنسرت opeth جاش satyricon کردن در پاچهام. اهل فن می دون این یعنی چی. این satyricon از این گروه های ابنه بلک هست که با گریم میره رو سن و کلیپ هاش پر از خون (مصنوعی) و گرفتن جان خانم های لخت (اون هم مصنوعی) هست و تم مرگ شیطان سیاهی داره. از اون طرف opeth یکی معدود گروه های متال دهه نوده که هنوز هم کاملا خلاقه و جدیدا هم که با سبک progressive آشنا شده و آلبوم آخرش که از اساس غوغا بود.
یاد قدیما افتادم. شیش هفت سال پیش. همین satyricon که الان به طور ناخواسته به ما شیاف شده مورد علاقه و محبت ما بود. از audio galaxy با اینترنت dial up دونه دونه آهنگ های آلبوماشون رو با چه پشتکاری دانلود می کردم. جدی پیر شدم. یکی دو هفته پیش تولد بیست و پنج سالگیم بود. می خواستم یک مطلب قشنگ پر معنی واسه روز تولدم بنویسم که سیامک بد جور بهم خندید از این کار منصرف شدم.
امروز هم رفته بودیم با بر و بکس تو یکی سالن ورزشای دانشگاه گل کوچیک بازی کنیم که من درست همون ابتدای بازی مصدوم شدم و عضله رانم به گاه رفت (هنوزم نمی دونم گرفته کشیده شده پاره شده چه بالایی سرش اومده) و مجبور به ترک زمین شدم. فردا هم کنسرت رو لنگ لنگون می خوایم بریم. من دبیرستان بودم در فوتبال ملقب به تانک بودم و هیچ وقت مصدوم نمی شدم مصدوم می کردم!
جدی داره جوونیم میره. و من غافل از گذر عمر می خوام پنج سال باقی مونده تا سی سالگی رو صرف گرفتن پی اچ دی کنم. بدون اینکه از داستان اون بابایی که رفت آمریکا پی اچ دی بگیره جاش اچ آی وی گرفت عبرت بگیرم. البته اینم بگم اگه پیر شدم عوضش پر هنر شدم. فکر می کنید امشب غذا برای خودم چی درست کردم؟
باقالی پلو با مرغ با ته دیگ سیب زمینی! علی رغم درس و تز و مشغله و مصدومیت.
یه تی شرت isis دارم. اون رو می پوشم چفیه ام رو هم می بندم فردا می رم به تماشای satyricon و بقیه دوستان و با سیامک به ریش دنیا می خندیم.